... هر کس از مرگ می ترسد، در حقیقت از خود می ترسد وگرنه مرگ سبب انتقال از نقص به کمال و از داری به دار دیگر است و آدمی مهمان سفره ی کردار خود و بهره مند از کشتزار خود است و به عبارت دیگر محشور با اعمال خود است بلکه عین اعمال خود است، اگر کشت او نیک است «وَ مَا عِندَ اللهِ خَیرٌ لِلأبرَار».
... و اگر تخم بد کاشته است «وَ لا تُجزَونَ إِلاَّ مَا کُنتُم تَعمَلُون».

انتقال از اصلاب به ارحام، و از ارحام به این نشأه، و از این نشأه به نشأه ی دیگر، متدرّجاً از منزلی به منزلی سفر کردن و از گاهواره ای پس از گاهواره ای به در رفتن است «وَ أنَّ إِلَی رَبّکَ الرُّجعَی وَ کُلُّهُم آتِیهِ یَومَ القِیَامَهِ فَردَا».

(کتاب شریف نامه ها برنامه ها / ابوالفضائل حضرت علاّمه حسن زاده ی آملی حفظه الله/ ص181)

ابد در پیش است و انسان در این سرای نوش و نیش سازنده ی خویش. علم و عمل جوهرند و مقوّم گوهر آدم. همانطور که کردار را در نشأه ی صوری مادّی وی، نمودی عرضی است؛ آن را در صُقع نفس ناطقه نیز وجودی جوهری است ... .

(کتاب شریف نامه ها برنامه ها / ابوالفضائل حضرت علاّمه حسن زاده ی آملی حفظه الله/ ص195)