اولین شعار اسلام یعنی کلمه طیبه «لا إله إلا اللَّه» مشتمل بر سلب و ایجاب نفی و ایجاب، عصیان و تسلیم، نه و آری، فصل و وصل، آزادگی و بندگی اما نه بصورت دو شیئی جداگانه بلکه به صورت دو شیئی وابسته به یکدیگر که هیچ کدام بدون دیگری امکان پذیر نیست این سلب نیازمند به نقطه اتکائی است که آن اثبات است و آن اثبات بدون عبور از آن سلب ممکن نیست که به تعبیر استاد مطهری(ره): البته این دو رکن مربوط است به ازادی از جنبه درونی و انسانی و ابژکتیو، یعنی روح آزادی و آزادی خواه باید این دو رکن و این دو عنصر باشد. کلمه طیبه «لا إله إلا اللَّه» مشتمل بر دو رکن است و الا تنها نبودن مانع بدون آن که شور و عشقی به حرکت باشد کافی نیست و به تعبیر استاد جوادی آملی «این آزادی معنوی است که می تواند مقدمه حیات اصیل انسانی باشد که «فَکُّ رَقَبَة» و آزاد سازی حقیقی انسان همین است.» و به تعبیر بسیار دلنشین و شیرین لسان الغیب شیراز:
تو کز سرای طبیعت نمی روی بیرون کجا به کوی حقیقت گذر توانی کرد
یعنی انسان باید از «طبیعت» به سوی «فطرت» و از طبیعت به سوی ماوراء طبیعت پرواز نماید و فصل از ماده و وصل به معنا و هجران از ناسوت و وصال به ملکوت باید و آزاده بودن و آزادگی را با تمام وجود تجربه نماید و بر قوای ادراکی و تحریکی خویش مدیریت کند و بر هستی و کشور وجودش ریاست وسلطه داشته باشد که «ألمُؤمِنُ المُلجَم» یعنی اختیار مؤمن در کف اوست و «باید و نباید» و «حلال و حرام» و «خیر و شر» و ... می شناسد و افسار گسیخته نیست و «تعادل» و «توازن» در تمام ابعاد حیاتی او حاکم است و غلام همت دوست و رها شده از هر چه رنگ تعلق و بلکه تعین پذیر می باشد که خوش سروده اند حافظ شیرازی:
غلاه همت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
که علی(ع) فرمود: «ألدُّنیَا دارُ مَمَر لا دارُ مَقَر وَ النَّاسُ فیها رَجُلان، رَجُلٌ بَاع فیها نَفسه فأَوبَقَه و رَجُلٌ اشتَری نَفسَه فأعتقه» یعنی آدمیان در نسبت و تعامل با دنیا و جهان بیرون از خویش دو طیف اند:
الف. طیفی که خود را به دنیا فروخته و برده و بنده آن شده اند.
ب. طیفی که رها شده از دنیا و آزاده اند و دنیا در خدمت آنهاست نه آنان در خدمت دنیا و در بازار تجارت دنیایی سود حقیقی را برده اند.
و در فرازی دیگر علی(ع) فرمودند: «أکرمُ نَفسَک عَن کلِّ ذَنبِه وَ إِن سَاقَتَک إِلی الرَّغَائِب فَانَّکَ لَن تَعتَاضَ بِما تَبذِل مِن نَفسِکَ عوضاً وَ لاتکُن عَبد غَیرک وَ قَدجَعَلَک اللَّه حرّاً» یعنی پاسدار کرامت نفس خویش باش و از زبوین و خواری پرهیز نما هر چند آن پستی وسیله رسیدن تو به مقاصد و خواسته هایت باشد چه این که در برابر سرمایه شرافت نفسی که می دهی چیزی بدست نمی آوری، پس بنده دیگران مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است و در موضعی دیگر فرمودند: «مَن تَرَک الشَّهوَات کان حرّاً» یعنی کسی که رها شده از شهوات حیوانی و تمایلات مادی باشد به مقام آزادگی و آزادی راه یافته است و زنجیرهای بردگی را پاره کرده است لذا انسان باید از خود طبیعی و من سفلی و پنداری ها رها گردد و به خود فرا طبیعی، من علوی و حقیقی خویش برسد و وصل به اصل خود یابد و به فطرتش برگردد که به تعبیر حضرت امام خمینی(ره): «خداوند وقتی طینت آدم را مخمر فرمود دو فطرت و سرشت و جلبت به او عطا کرد:
أ. فطرت اصلی
ب. فطرت تبعی
که این دو فطرت پایه و اصل سایر فطریات هستند و دیگر فطریات فروع و شاخه های این دو اصل هستند که «فطرت اصلی» فطرت مخموره غیر محجوبه است و عبارتست از عشق به کمال مطلق و خیر و سعادت مطلقه و «فطرت تبعی» محجوب است که سمت فرعیت و تابعیت دارد و فطرت تنفر از نقص و انزجار از شر و شقاوت است که مخمر بالعرض است.»
و حضرت علی(ع) در باب تأثیر شگرف «آزادی معنوی» و سلامت فطرت و سرشت و شاکله انسان در ادراک و نیل به مقامات معنوی و فتوحات غیبی می فرمایند: «طَهِّرُوا أنفُسَکُم مِن دَنَسِ الشَّهَوات تَدرِکوا رَفیع الدَّرَجَات» یعنی رهایی از شهوت همان و رسیدن به شهود همان. زیرا انسان از خود رهیده به «خدا» می رسد و آزاده از هواها به آگاهی شهودی و حضوری دست می یابد.
و آزادی معنوی دو قید دارد:
1. آزادی از قید خویشتن (رهیدن از خود) که به تعبیر عارف شیراز: «یک نکته ات بگویم خود را مبین که رستی».
2. آزادی از قید دیگران (رهیدن از اغیار و نامحرمان حریم قدس کبریایی) تا انسان تصعید تکاملی یافته و با کلمه طیبه و عمل طبه به رفعت و مقامی و عروج وجودی بپردازد که: «إلَیهِ یَصعَدُ لکَلِم الطَّیَِب و العَمَل الصَّالِح یَرفَعه» و «رفعت» با معیار علم، صعود با انگیزه، اندیشه و عمل پاک، و «مکانت برتر» با صدق در قول و فعل و بینش و گرایش و کشش ممکن و میسوارت و لا غیر. زیرا «تجرد روح» که اصیل و حقیقی و پایدار در انسان است با «روح مجرد» (رو مجرد شو، مجرد را ببین) تحقق پذیر است و انسان سالک با آزادگی (آزادی درونی) سیر و سلوک «عمودی» دارد که استاد جوادی آملی فرمودند: «سیر و سلوک عبد به سوی خدا، سیری عمودی است نه افقی و منظور از «عمودی» در این جا، عمودی در «هندسه الهی» است نه «هندسه طبیعی» یعنی به «مکانت برتر» راه یافتن است نه در «مکان برتر» رفتن». این است که آزادی معنوی قرارگاه اصلی و بن مایه سلوک اخلاقی و عرفانی و شرط «شهود» است و آیه کریمه «وَ تَبَتَّل إلَیه تَبتِیلاً» و «تَفِرُّا إلی اللَّه» و «وَ اعبُد رَبّک حَتّی یَأتِیکَ الیَقِین» و ... دلالت تام و تمام بر این گوهر گرانسنگ و اکسیر حیات بخش و تکامل زا خواهند داشت تا انسان را از «تعلق» و «تعیُّن» رها ساخته و گدای لقاء حق نماید و چه نغز و پرمغز پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «ألدُّنیا حَرامٌ عَلَی أهلِ الاخِرَة وَ الاخِرَة حَرَامٌ عَلَی أَهلِ الدُّنیَا وَ الدُّنیَا وَ الاخِرَة حَرَامٌ عَلَی أَهلِ اللَّهِ» و خوش و شیرین شیخ الرئیس ابن سینا گفته اند: «ألمَعَارِفُ یُریدُ الحَقّ الاوَّل لَا شَیئی غَیرُه وَ لَا یُؤثَر شَیئًا عَلَی عِرفَانِه وَ تَعبد لَه فَقَد لِأَنَّه مُستَحقٌ لِلعِبادَة وَ لِأَنَّهَا نَسبَة شَریفَة إِلِیهِ لَا لِرِغبَة أَو رَهبَة». و به تعبیر شیخ سعدی:
گر از دوست چشمت به احسان اوست تو در بند خویش نه در بند دوست
خلاف طریقت بود کاولیاء تمنا کنند از خدا جز خدا
و به فرموده علی(ع): «إلهِی مَا عَبدتُّکَ خَوفًا مِن نَارِکَ وَ لَا رَغبَتًا فِی جَنَّتِکَ بَل وَجَدتکَ أَهلاً لِلعِبَادَةِ فَعَبَدتُّک» و به تعبیر استاد علامه حسن زاده آملی:
دلا یک ره بیا ساز سفر کن ز هر چه پیشت آید زان گذر کن
دلا از دم و بند خود پرستی نرستی، همچو مرغ بی پرستی
دلا مردان ره بودند آگاه زبان هر یکی «إنِّی مَعَاذَ اللَّه»
نتیجه آن که: آزادی معنوی یا درونی سرمایه سعادت و ره توشه سلوک تا شهود و نیل به مقام «توحید ناب» و «آب حیات» و ره آورد معرفت و عبودیت و تقوی و طهارت است که انسان را از دارالشهاده به دارالغیب و از غَیبستان به غیبستان رسانده و فانی فی الله و باقی به بقاء الله نماید و «عِندَ رَبِّ مَرزُوق» گرداند و ... .
عوامل و موانع آزادی معنوی در اسلام
الف. عوامل آزادی معنوی در قرآن کریم
قرآن کریم کتاب هدایت و سعادت انسان و «وحی مُنزَل الهی» عامل «رشد و فلاح» و تربیت وجودی انسان در ساحت های عقلانی، نفسانی و جسمانی یا عقیده، اخلاق و عمل است و انسانی که «آزادی تکوینی» داشته و اما از «آزادی تشریعی» بصورت مطلق برخودار نیست بلکه بایستی در پرتو هدایت های عامه و خاصه و فطرت و شریعت سبیل هدایت و صراط سلوک الهی را طی نماید و در بعد بینش و اندیشه ای تفسیری و تیره از «هست و نیست» و در جنبه انگیزه ای و گرایش و کشش تلقی خاص از «باید و نباید» و «شاید و نشاید» به او ارائه می دهد تا انسان در پرتو اسلام و «فطرت» در سایه زلال «شریعت» و «عقل» در معیت «نقل» یا «پیامبر درون» به کمک و معاضدت «پیامبر برون» به کمال امکانی و غایت آفرینش خویش برسد لذا ار دیدگاه قرآن انسان باید در اندیشه و انگیزه، عزم و جزم، نظر و عمل، و درون و برون حریت و رهایی راه یابد لذا «آزادی عقلی» و «عقل آزاد» و حریت قلبی و دل حر را مطرح و عوامل و موانع آن را معرفی کرده است که بصورت گزینش به برخی از آنها اشاراتی خواهد شد:
الف. «یَضَعَ عَنهُم أَصبَرهُم و الاَغلَالَ الَّتِی کَانَت عَلَیهِم» بعثت عامل رهایی عقل و اندیشه از بردگی های فکری و زنجیرهایی امیال و امانی شده تا در پرتو عقل آزاد و آزادی عقلانی انسان به سوی فعلیت معرفتی و عقلانیتی و آن گاه کمال و تکامل در حوزه «عقل عملی» گام بردارد و «أَلعَقلُ مَا عَبد الرَّحمَان وَ اکتَسَبَ بِهِ الجَنَان» ظهور یافته و عقل هماره دلیل و راهنمای مؤمن و چراغ هدایت و سراج صراط سعادت گردد و «إعقِلُوا عَقلَ وَعَایَة أَو دِرَایَة لَا عَقلَ رَوَایَة وَ سَمَاع ... » که عقل پژوهشگر و درایت و درابت است نه عقل گزارشگر و روایت و دربند. و دین شناس و دین داینداری نیز در پرتو عقل کاوشگر زنده و آن گاه قلب بیدار و بینا تعین یابد و تبعیت از احسن قول و حدیث و هدایت پذیری از وحی الهی تشخص پیدا کند که صاحباب خرد و اندیشه یا اولوالالباب چنین هستند و درک حق و درد حق، راه رشد و روش کمال یابی هموار گردد چه این که برده و بنده آراء و اهواء این و آن نبودن و گرفتار بت های ذهنی و نفسانی نشدن تولید معرفتی و علم و تعالی وجودی و توسعه در هستی می آورد و انسان را از «تقلید» و «تحجر» و تحریف، انحراف، التقاط نجات داده، اصالت و استقلال را به ارمغان می آورد.
ب. «وَ لَقَد بََثنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ أَنِ اعبُدُواللَّه وَ اجتَنِبُوا الطَّاغٌوت» که «عبودیت» حق را عامل بازسازی و نوسازی وجود انسان در پرتو بعثت ها و دوری از طواغیت درونی و برونی را نیز در سایه رسالت ها و نبوت ها مطرح و چون این فراز از آیه « ... فَمَن یَکفُر بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤمِن بِاللَّه» در راستای «لا إلهَ إلا اللَّه» قرار داده، آزادی انسان را در مسیر انسانیت هدایت می کند و عامل عبادت و ایمان در کنار مانع بندگی غیر خدا و طاغوت معرفی می نماید. و بین «توحید» و «حریت» و بلوغ عقلی و باطنی را بلوغ اجتماعی و عملی رابطه وجودی برقرار می کند.
ج. «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الاٌمِّیِینَ رَسُولًا مِنهُم یَتلُوا عَلَیهِم آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِم وَ یُعَلِّمُهُمُ الکَتَابَ وَ الحِکمَة ... » که آیه یاد شده نیز دو هدف:
1. تزکیه نفس و آزادی درونی
2. تعلیم کتاب و حکمت
به عنوان پایه های معرفتی-عقلی «حریت عقل» را مطرح می نماید تا انسان اهل حکمت و ادب و معنویت آماده عدالت فکری، اخلاقی و اجتماعی گردد.
د. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّه وَلتَنظُر نَفسٌ مَا قَدَّمَت لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّه إِنَّ اللَّه خَبِیرٌ بِمَا تَعمَلُون» این آیه نیز سه رکن:
‌أ- خودآگاهی و معرفت نفس؛
‌ب- خودنقدی و محاسب نفس؛
‌ج- خودنگهداری و مراقبت نفس
را سرمایه اصلی «آزادی معنوی» و «تقوی» را بن مایه و ریشه آزادی درونی قرار داده تا انسان با عقل و دل آزاد شده به سوی عالم معنا و قدس پرواز نماید و راه ملکوت را در پیش گیرد.
هـ . «یَا أَیُهَا النَّاسُ أَنتُمُ الفُقَرَاءِ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الغَنِیُّ الحمید» آیه یاد شده نیز انسانی را که به فقر ذاتی و نفس خویش نه نیاز عرضی و نسبی آگاهی و ایمان یافته و فقر شناس فقر باور شد را اهل ارتباط وجودی و انفسی با خدای غنی بالذات و مطلق دانسته و راه رسیدن به آزادگی و حریت حقیقی را همانا در نیاز شناسی و نیاز خواهی به درگاه الهی و رازگویی با حق و ارزیابی از محضر خدای سبحان قلمداد نموده است و ... .
و. «وَاعبُد رَبَّکَ حَتَّی یَأتِیکَ الیَقِین» عبودیت انسان در برابر پروردگار از عوامل بسیار سازنده و گدازنده ای است که انسان خام را پخته و گداخته می کند و یشه های وابستگی ها و دلبستگی ها را از دل و جان آدمی می سوزاند و عامل بازشناسی و بازسازی و بازیابی خود حقیقی انسان و تکامل برتر می گردد و انسان خالص شده برای خدا، آزاد شده خداوند نیز هست که علی(ع) فرمود: «وَ قَد أَخلَصَ اللَّهُ فَاستَخلَصَه» و به تعبیر استاد شهید مطهری(ره): «به همان نسبت که وابستگی و غرق شدن در مادیان انسان را از خود جدا می کند و با خود بیگانه می سازد، عبادت انسان را به خویشتن باز می گرداند، عبادت به هوش آورنده انسان و بیدار کننده انسان است. عبادت، انسان غرق شده و محو شده در اشیاء را مانند نجات غریق از اعماق دریایی غفلت ها بیرون می کند، در عبادت و در پرتو یاد خداست که انسان خود را آن چنان که هست می بیند و به نقص ها و کسری های خود آگاه می سازد، از بالا به هستی و حیات و زمان و مکان می نگرد و در عبادت است که انسان به حقارت و پستی آمال و آرزوهای محدود مادی پی می برد و می خواهد خود را به قلب هستی برساند.» و به قول حافظ:
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
و ... .
ب. عوامل آزادی معنوی در احادیث و روایات:
منابع حدیثی و روایی که صادر از «انسان کامل» و مخاطبان اصلی وحی اند آگنده از آموزه های اخلاقی-عرفانی و معارف معنوی و گزاره های روحانی-سلوکی اند تا انسان را به سوی آزادی و آزادی معنوی سوق دهند که به برخی از آنها نیز بصورت گذرا و مجمل اشاره خواهیم داشت:
1. قال علی(ع): «فانَّ تَقوَی اللَّهِ مِفتاحٌ سَداد وَ ذَخِیرَة مَعَادٍ وَ عَتقَ مِن کُلِّ مَلَکَة وَ نَجَاة مِن کُلِّ هَلَکَة» تقوی که به معنای خود نگهداری و صیانت نفس و عدم ورود در محرمات الهی است و از انجام واجب و ترک حرام تا دوری از شبهات (وَرَع) را بر اساس مراتبی که دارد شامل می شود و به تقوی عام و خاص را خص تقسیم پذیر است نوعی تزکیه نفس و تطهیر درون و عامل اصلی «آزادگی» یا آزادی معنوی است که خود عامل نورانیت دل، بصیرت درونی و روشن ضمیری، فروغ عقل و اندیشه، انبساط باطنی و معیار کرامت و عامل کمال ست و انسان را از لغزشگاه های اندیشه ایی و انگیزه ایی و انحراف عملی و فعلی باز می دارد.
تقوی از ریشه ها و سرچشمه های آزاده شدن و رهایی از قید و بندهای مادیت و منیت و قرب انسان به خداست.
2. قال علی(ع): «أَکثَرُ مضارِعُ العُقُولِ تَحتَ بُرُوقِ المَطَامِع» و «أَلطَّمع رقُّ مُؤَبَّد» و «أَلطَّامعُ فِی وَثَاق الذِّل».
انسان رها شده از آرزوهای دراز و آزمندی از بردگی نفس اماره و بندگی دنیا و شهوت و شهرت و شکم رها می گردد چه این که حضرت فرمود: «اگر عقل ها، آن گاه که برق طمع جهیده زمین گیر می شوند و طمع انسان را به «بردگی ابدی» می کشاند و آزمند هماره در یوغ خواری است» چنانکه در جای دیگر فرمود: «قَد خَرَقَت الشَّهوَات عَقلَه وَ امَاتَت الدُّنیا قَلبَه» شهوت عقل او را درید و دنیا قلبش را میرانده است یا فرمود: «آفَة العَقلِ الهَوی» و «شَرُّ آفاتِ العَقلِ الکِبر» زیرا وقتی عقل آفت زده و گرفتار گردد انسان راهی به رهایی ندارد و از خَبط و خطای در اندیشه مصون نیست و «درست اندیشی» از او سلب شده، راه انحراف را در حوزه نظر و عمل در پیش می گیرد و فرجام نامیمونی برای انسان هایی است که عقل برده شهوت و آز و آرزو دارند و لذات زودگذر سرآمد بردگی های انسان را هستند که به قول شیخ شبستری:
موانع تا نگردانی ز خود دور درون خانه دل نایدت نور
موانع چون در این عالم چهار است طهارت کردن از وی هم چهار است
نخستین پاکی از احداث و انجاس دوم از معصیت و ز شر و وسواس
سیم پاکی ز اخلاق زمیمه است که با وی آدمی همچون بهیمه است
هر آن که کرد حاصل این طهارت شود بی شک سزاوار مناجات
و به تعبیر استاد جوادی آملی: «مهم ترین و بزرگترین مانعی که بر سر راه انسان سالک قرار دارد تعلق به دنیاست ... » و «انسان در دنیا یا آزاد است و یا برده، و این بردگی یا حریت در قیامت ظهور می کند.»
3. قال رسول الله(ص): «أعدَی عَدوِّکَ نَفسَک الَّتی بَینَ جَنبَیک» نفس پرستی و انانیت خواهی انسان آزاد و آزاده را برده و بنده می نماید و از پرواز به سوی ملکوت عالم باز می دارد و بزرگترین حجاب بنده با خدا و مانع قرب و وصال است، انسان خود پرست طعم شیرین شهود را هرگز نخواهید چشید و «حلاوت آزادگی» را نمی شناسد و نمی چشد که انسان صنم پرست، صمد پرست و انسان خود پرست، خدا پرست نخواهد شد که علی(ع) فرمود: «رَأسُ الدِّینِ مُخَالِفَة الهَوَی» و به تعبیر علامه جوادی آملی: «کمال انسان در این است که خود را به «اصل» برساند و رسیدن انسان به اصل خود، که کمال اوست با خودبینی جمع نمی شود و از این جهت از کمال انسانی به مقام «فنا» یاد می کنند پس کسی که خود را نبیند و به فکر خود نباشد و اصل خود را شناسایی کند و مطیع او باشد به کمال می رسد ... » و به تعبیر اوحد الدین کرمانی:
بر باد فنا تا ندهی گرد خودی را هرگز نتوان دید جمال احدی را
و به تعبیر امام راحل(ره):
یا بگذر از خویش اگر عاشق دلباخته ای که میان تو و او جز تو کسی حائل نیست
الا یا ایها الساقی ز می پر ساز جامم را که از جانم فرو ریزد هوای ننگ و نامم را
4. قال رسول الله(ص): «آدَمُ الطَّهارَه یدیم عَلیک الرِّزق» یکی از عوامل آزادی معنوی به عنوان رزق کریم و معنوی الهی هر آینه «طهارت درونی» است که انسان را تا منزل «ولایت» نیز پیش می برد و با معرفت، محبت، عبودیت و تقوای خاص و اخص ارتباط وثیق دارد. طهارت درونی مایه قرب به خدا و کمال یابی وجودی در عرصه علم و عمل می گردد و نوری در دل انسان پدید می آورد که حق را از باطل، خیر را از شر، هدایت را از ضلالت، رشد را از غیَ و سعادت را از شقاوت شناسایی و جدا سازی می نماید و چنین انسانی هرگز تن به اسارت و بردگی درونی و برونی نمی دهد نه گرفتار شک و شک و نه اسیر شهوت و شکم می شود بلکه از همه پلیدی ها و حجاب های ظاهری و باطن آزاد می شود و قلبش موضع نظر الهی و وجه رب و باطن او خزنیه اسرار و حکم الهی می گردد که علی(ع) فرمود: «قُلُوبُ العِبَاد الطَّاهِرة مَواضِع نَظَرَ اللَّه سُبحَانَه فَمَن طَهُرَ قَلبَهُ نَظَرَ إِلَیه».
5. قال علی(ع): «مَن عَرَف سُبحَانَه توَّحدُ وَ مَن عَرَف نَفسَه تَجَرَّد وَ مَن عَرَفَ الدُّنیَا تَزهدُ وَ مَن عَرَف النَّاس تَفَرو». انسان اگر خواهد زندانی نفس نشده و «بدن» او قبر «جان» و جسم او قفس مرغ روحش نشود باید خداشناسِ خودشناسِ خود ساخته گردد و باطن و حقیقت دنیا را بشناسد تا «زهد» حقیقی و مثبت برگزیند و به مقام انقطاع از ما سوای الهی برسد تا توحید که حیات نفس و عامل زندگی پاک و ماندگار است شامل حال او گردد. حدیث علوی یاد شده این معانی نوری را القاء و ابلاغ می نماید که اگر خداشناسی انسان حضوری و شهودی گشته و از مفهوم به مشهود و از حصول به حضور تبدیل شود و معرفت نفس ذوقی-سلوکی روزی انسان گردد انسان از خود و جهان هستی رهایی یافته و در تنظیم رابطه خود با خدا، خود، جامعه و جهان تابع شریعت الهی می گردد و از خود رهیده و به خدا رسیده چون قطره در «دریا» خواهد شد و شراب طهور الهی می نوشد و از هر بندگی و بردگی غیر خدا نجات می یابد و در حقیقت آزادگی و آزاده بودن برای او معنا و مبنای حقیقی می باید و مستغرق نعمت های الهی، شاهد و ملکوت، و واصل به ایمان یقینی می گردد که بویی از بردگی نفسانی و شیطانی در آن نیست و به تعبیر مولوی:
چند بازی عشق با سبو بگذر از نقش سبو رو آب جو
نتیجه آنکه: اسلام (کتاب و سنت) یا آیات و احادیث راه های علمی و عملی را فرا روی انسان طالب آزادگی قرار داده تا عقل آزاد و آزادی عقلی و دل هایی از شهوات و به مقام شهود رسیده و قلب پاک از ما سوای الهی و شایسته لقاء رب پیدا نماید و اسلام کامل، انسان کامل و متکامل آزاده تربیت می کند و آن گاه بین آزادی درونی و برونی یا آزادی معنوی و اجتماعی در همه ابعاد و جنبه هایش پیوند وثیق و عمیق برقرار می نماید و ... .
آزادی معنوی-درونی در نگاه برخی حکیمان متأله و عارفان الهی و عالمان ربانی در قالب اشعار
بخش پایانی از «آزادی معنوی» را با ابیات نغز و پر مغز و اشعار شیرین و شهودی برخی از اساطین فن حکمت و عرفان و استادان اخلاق و سلوک بدون آن که شرحی و نکته برداری نمائیم فرا روی اهل فیض و فضل و فرهیختگی و فرزانگی قرار می دهیم تا خود لطائف پنهان و اشارات مستور و بشارات مکنون و معارف پیدا و پنهان منطوی و مندرج در آنها را اصطیاد و استخراج نموده از آموزه ها و معالم انفسی و معارف ...................................... و عمیق آن لذت روحانی، عقلانی و باطنی ببرند:

آزادگی در برخی اشعار حافظ شیرازی

به می پرستی از آن نقش خود بر آب زدم که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
نهادم عقل را ره توشه از می ز شهر هستی اش کردم روانه
غلام همت رندان بی سر و پایم که هر دو کون نیارزد به پیششان یک کاه
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
ز ملک تا ملکوتش حجاب برگیرند هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

آزادگی در برخی اشعار علامه طباطبائی(ره)

گذر از دانه و دام جهان و خویش مباز که مرغ با پر آزاد می کند پرواز
کشیدند در کوی دلدادگان میان دلها و کام دیوارها
بزرگان که راد مردند و آزاده اند به حق مهر ورزیده، دل داده اند
به خون خود آغشته افتاده اند بدین آرمان راه بگشاده اند
که یاران! نمی یابد این روزگار بگردید پابند کردار و کار
مگیرید از کار و کوشش قرار ننالید از رنج تن زینهار
پیر خرد پیشه نورانی ام شست زدل رنگ پریشانی ام
گفت: که در زندگی آزاد باش هان! گذران است جهان شاد باش
رو به خودت نسبت هستی مده دل به چنین هستی و پستی مده
گر ببرد، ور بنهد، دست اوست ور ببرد، ور بدهد، ملک اوست

آزادگی در برخی اشعار امام خمینی(ره)

آید آنروز که من هجرت از این خانه کنم از چهان پر زده، در شاخ عدم لانه کنم؟
شود آیا که از این بتکده بر بندم رخت؟ پرزنان پشت بر این خانه بیگانه کنم؟
آنکه دلی بگسلد از هر دو جهان درویش است آن که بگذشت زپیدا و نهان، درویش است
صوفی که به هوای دل خویش درویش بنده همت خویش است، چه ساده درویش است
آن که سر در کوی او نگذاشته، آزاده نیست آن که جان نفکنده در درگاه او، دلداده نیست
سر نهادن بر در او، پا به سر نهادن است هر که خود را هست داند، پا به سر بنهاده نیست
در جرگه عشاق روم بلکه بیابم از گلشن دلدار نسیمی رد پایی
این ما و منی جمله زعقل است و عقال است در خلوت مستان نه منی هست و نه مایی

آزادگی در برخی اشعار شیخ شبستری

اگر گفتی مسافر کیست در راه کسی کاو شد زاصل خویش آگاه
مسافر آن بود کو بگذرد زود ز خود صافی شود چون آتش از دود
برو تو خانه دل را فرو روب مهیا کن .............................. و جامی محبوب
چو تو بیرون شدی او اندر آید به تو بی تو جمال خود نماید
وصال حق ز خلقیت جدایی است ز خود بیگانه گشتن آشنایی است
چو ممکن گرد امکان برفشاند به جز واجب دگر چیزی نماند
زخالش حال دل جز خون شدن نیست کز آن منزل ره بیرون شدن نیست
بوحدت در نباشد هیچ کس کثرت دو نقطه نبود اندر اصل وحدت
شراب بنیمودی درکش زمانی مگر از مکر خود یابی امانی
به خورتنی تا زخویشت وا رهاند وجود قطره با دریا رساند

آزادگی در برخی اشعار علامه حسن زاده آملی

ای دل به در کن از سرت کبر و ریا را خواهی اگر ببینی جمال کبریا را
تا با خودی بیگانه ایی از آشنایان بیگانه شو از خودشناسی آشنا را
به کنج خانه تن در حجابم مرا بیزاری از ویرانه ام ده
بکن آواره ام از خانمانم ورای آب و خاک خانه ام ده
دلا یک ره بیا ساز سفر کن زهر چه پیشت آید زان گذر کن
دلا از دام و بند خودپرستی نرستی همچو مرغ بی‏پر ستی
ترا تا آئینه زنگار باشد حجاب دیدن دلدار باشد
سرمایه راهرو حضور و ادب است آنگاه یکی همت و دیگر طلب است
ناچار بود رهرو از این چار اصول ورنه به مراد دل رسیدن عجب است
نتیجه‏گیری: «آزادی» از موهبت های الهی و معیارهای برتری و شرافت انسان در عرصه هستی ریشه در «توحید» و «فطرت» انسان دارد و به معنای ایجابی-اثباتی و سلبی-نفیانی توأمان در جهت و مسیر انسانیت انسان می باشد و با «عقل و معرفت» و «دل و معنویت» ارتباط تنگاتنگ دارد و آزادی برای انسان طریقت داشته نه موضوعیت، یا کمال وسیله ای است نه هدفی و از اوصاف نفسانی است که به تعدد مبانی در انسان شناختی و جهان شناسی «معانی» متعدد پیدا می نماید و لذا اگر مبنای الهی-توحیدی و جهان بینی اسلامی داشته باشد، با عقلانتی، مسئولیت، کمال امکانی انسان و فطرت توحیدی با گرایش های عالیه سرشتی آدمیان گیره خورده است و شرط مهم نیل انسان به ایده آل او و آرمان ایش تلقی می گردد ... .
آزادی دارای اقسام تکوینی و تشریعی، مثبت و منفی، درونی و بیرونی، اخلاقی-عرفانی، حقوقی-فقهی و سیاسی و اجتماعی است که نوشته حاضر به بررسی اجمالی آزادی درونی یا آزادگی انسان و به بیان دیگر «آزادی معنوی» بر محور آموزه های اسلامی و گزاره های وحیانی و یا رهیافتی اخلاقی-سلوکی و معرفتی-عرفانی پرداخته است و آن را بر فطرت کمال گرا و مطلق خواه و طبیعت هدایت شونده و تعدیل پذیر و تأویل آزادی طبیعی با «آزادی فطری» قرار داده است و روح حاکم بر آن چنین است:
تا انسان آزاده از هر «تعلق» و «تعین» نشود از همه «من و ما» و «مادیت و منیت» عبور نکند و نفرت از طبیعت نفادپذیر و عشق به ملکوت بقاء مند نیابد توان شناخت و شهود و عرفان و ایصال به «کمال و وصال» و نیل به مقام عبودیت و ولایت را ندارد لذا آزادی معنوی «حلقه اتصال کرامت تکوینی و تشریعی و رابط آزادی تکوینی و تشریعی در مدار انسانیت و فعلیت امکانی انسان» است.
انسان مجاهد و سالک تنها از رهگذر آزادگی یا آزادی درونی که مبتنی بر معرفت نفس، محاسبت نفس و مراقبت نفس است و با دو عنصر
1. عقل آزاد–آزادی عقل
2. دل بیدار و بینا
توأم که با شیبایی و شرح صدر و صبر و بصیرت قابل حصول و وصول است و آیات قرآنی و احادیث اسلامی و ابیات حکمی-عرفانی منبع و مبادی تصوری-تصدیقی و قرارگاه ثابت و صائب مقوله عظیم و عزیز آزادی معنوی قرار گرفته اند و آزادی معنوی را مقدمه حیات اصیل انسانی یا «حیات معقول» و یا به تعبیر قرآن کریم شرط لازم «حیات طیبه» نهاده ایم، تا بینش، گرایش، کشش و کوشش انسان در پرتو «آزادی معنوی» به تعالی پویا و پایا رسیده انسان را تحت «ولایت مطلقه الهیه» قرار دهد.
تا خویشتن به وصل جانان نرسی خود را به ره دوست فنا باید کرد

والحمد لله رب العالمین

کتابنامه

- قرآن کریم
- نهج البلاغه

1. ابوعلی سینا، الإشارات و التنبیهات، مطبعه حیدری،^ 1377 ش، قم.
2. برلین، آنرا، چهار مقاله درباره آزادی، ترجمه محمد علی موحد، خوارزمی، 1368، تهران.
3. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، ج 10، مرکز نشر اسراء، قم: 1379 ش.
4. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، ج 11، مرکز نشر اسراء، قم: 1379 ش.
5. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، ج 2، مرکز نشر اسراء، قم: 1383 ش.
6. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، ج 14، مرکز نشر اسراء، قم: 1379 ش.
7. حافظ شیرازی (خواجه شمس الدین محمد)، دیوان غزلیات، با مقابله محمد قزوینی-دکتر قاسم غنی، نشر طلوع، بی تا.
8. حسن زاده آملی، حسن، دیوان اشعار، مرکز نشر فرهنگی رجاء، تهران: 1364ش.
9. حسن زاده آملی، حسن، دروس شرح اشارات و تنبیهات نمط نهم، مطبوعات دینی، قم: 1383 ش.
10. حسین تهرانی، سید محمد حسین، مهر تابان، انتشارات علامه طباطبایی، مشهد مقدس، 1417 ق.
11. خمینی، روح الله، دیوان اشعار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، تهران: 1384 ش.
12. خمینی، روح الله، سبوی عشق، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، تهران: 1376 ش.
13. خمینی، روح الله، ره عشق، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، تهران: 1376 ش.
14. خمینی، روح الله، شرح چهل حدیث، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).
15.خوانساری، جمال الدین، شرح غرر و درر الحکم، مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران، 1373؛ خمینی[امام]، روح الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1378، تهران.
16. رشاد، علی اکبر، دموکراسی قدسی، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران: 1379 ش.
17. سعادت پرور، علی، جمال آفتاب، ج 1، 7 و 9، شرکت انتشارات احیاء کتاب، تهران، 1380 ش.
18. شبستری، محمود، گلشن راز، اشراقیه، تهران: 1368 ش.
19. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، معرب، 1391 ق.
20. طباطبایی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، انتشارات جامعه مدرسین، قم: 1383 ش.
21. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان: 1403 ق.
22. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، دار الحدیث، تهران: 1380 ش.
23. مصباح یزدی، محمد تقی، آزادی(ناگفته ها و نکته ها)، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران.
24. مصباح یزدی، محمد تقی، حقوق و سیاست در قرآن، مؤسسه آموزشی-پژوهشی امام خمینی(ره)، قم: 1377 ش.
25. مطهری، آشنایی با قرآن، ج 3 و 4، انتشارات صدرا، تهران: 1382 ش.
26. مطهری، انسان کامل، انتشارات صدرا، تهران: 1371 ش.
27. مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، انتشارات صدرا، تهران: 1378 ش.
28. مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، انتشارات صدرا، تهران: 1378 ش.
29. مطهری،ده گفتار، 1360 ش.
30. مطهری، سلسله یاد داشت های استاد مطهری، ج 1، انتشارات صدرا، تهران: 1378 ش.
31. مطهری، فطرت، انتشارات صدرا، تهران: 1370 ش.
32. مطهری، آزادی معنوی، انتشارات صدرا، تهران: 1378 ش.
33. مطهری، مجموعه آثار، ج 1، انتشارات صدرا، تهران: 1377 ش.
34. مطهری، محموعه آثار، ج 13، انتشارات صدرا، تهران: 1377 ش.
35. مطهری، محموعه آثار، ج 16، انتشارات صدرا، تهران: 1378 ش.
36. مطهری، محموعه آثار، ج 22، انتشارات صدرا، تهران: 1383 ش.
37. مولوی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی(بر اساس رینولد نیکلسون)، انتشارات راسین، تهران: 1375 ش.