... چنان چه آب و نان غذای جسم می شوند و خود بدن می گردند، علم و عمل نیز انسان سازند. و به حکم حکیم برهان قطعی و معصوم اتّحاد عاقل به معقول اعنی اتّحاد عالم به معلوم و مُدرِک به مُدرَک، علم ذات جوهر نفس نفیس انسانی می شود، و انسان به یافتن علم که آب حیات روان است، سعت وجودی می یابد و وجود وی شدید و قوی می گردد چه این که مرجع و مآل علم، به نور وجود است و این نور وجود، چشم نفس ناطقه بلکه عین وی می گردد العِلمُ نُورٌ یَقذِفَهُ اللهُ فِی قَلبِ مَن یَشَآء. ...

انسان بیدار همواره کسیک نفس می کشد و پاسبان حرم دل است و واردات و صادرات دهان خود را می پاید و دار هستی را کارخانه ای بزرگ می یابد که با عمّال بیشمار «وَ مَا یَعلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُو»(سوره ی مدّثّر،آیه ی 32)، دست هم گرفته و در کارند تا انسان بسازند و از عالمی تحویل عالم دیگر دهند. آری عالم کارخانه ی آدم سازی است، مروّت و شرط انصاف نباشد که کفران شود و جبران نشود و خسران شود.

... در نکاتم آورده ام:
نکته: نُورَانِیَّهِ القَولِ عَلَی قَدرِ نُورَانِیَّهِ القَلب.
نکته: اسیر بطن، اهل باطن نمی شود.
نکته: جزا نفس عمل است «وَ مَا تُجزَونَ إِلاَّ ما کُنتُم تَعمَلُون».
نکته: از انسان سر برود و سحر نرود.
نکته: ملکت با عالم ملک است و خیالت با عالم مثال و عقلت با عالم عقول، قابل حشر با همه ای و دارای سرمایه ی کسب همه، صادق آل محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: إنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ خَلَقَ مُلکهُ عَلَی مِثَالِ مَلَکُوتِهِ وَ أسَّسَ مَلَکُوتَهُ عَلَی مِثَالِ جَبَرُوتِهِ لِیَستَدِلَّ مُلکهِ عَلَی مَلَکُوتِهِ وَ بِمَلَکُوتِهِ عَلَی جَبَرُوتِهِ. درست بخوان و درست بدان.
نکته: تا بیننده و گیرنده نشدی، انسان نیستی.
نکته: انسان درختی است باژگونه که ریشه ی آن به سوی آسمان است. نبات از زمین می روید و انسان از آسمان و دیگر جانوران، برزخ اند که آفریده ای اند نه این چنین و نه آن چنان، بنگر که کدام یک از این سه گروهی.
نکته: هر کسی زرع و زارع و مزرعه ی خود است و نیّات و اعمالش، بذرهایش.؛ بنگر تا در مزرعه ی خویش چه کاشتی؟ و در قول رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم: الدُّنیَا مَزرَعَهُ الآخِرَه دقّت کن. و به عبارت دیگر: هر کسی سفره ی خود و مهمان سفره ی خود است.
نکته: قرآن صورت کتبیّه ی انسان کامل است و عالم صورت عینیّه ی حقیقت وی.
نکته: آن چه از احوال و اطوار سالک در خواب و بیداری عائدش می شود، میوه هایی است که از کمون شجره ی وجودش بروز می کند.
نکته: جناب وجود ملک است و اسماء حسنی و صفات علیایش عسکرش، هر کجا آن شاه قدم نهاد، این لشکر با اوست.
نکته: از شاه اولیاء امیرالمؤمنین علیه السّلام سؤال کردند که وجود چیست؟ گفت: به غیر وجود چیست؟

در الهی نامه ام گفته ام:
الهی به حقّ خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده.
الهی همه از تو دوا خواهند و حسن از تو درد.
الهی همه گویند بده، حسن گوید بگیر.
الهی همه برهان توحید خواهند و حسن دلیل تکثیر.
الهی اگرچه درویشم، ولی داراتر از من کیست که تو را دارم.
الهی در ذات خود متحیّرم تا چه رسد در ذات تو.
الهی هر چه بیش تر دانستم نادان تر شدم، بر نادانیم بیفزا.
الهی گروهی کوکو گویند و حسن هو هو.
الهی خنک آن کس که وقف تو شد.
الهی شکرت که این تهیدست، پابست تو شد.
الهی همه از مردم می ترسند و حسن از زیستن که این کاشتن است و آن درویدن.
الهی شب پره را در شب پرواز باشد و حسن را نباشد.
الهی خوشا آنان که همواره بر بساط قرب تو آرمیده اند.
الهی خوشا آنان که در جوانی شکسته شدند که پیری خود شکستگی است.
الهی حرف هایم اگر مشوّش است، از دیوانه پراکنده خوش است.
...
(کتاب شریف نامه ها برنامه ها / ابوالفضائل حضرت علاّمه حسن زاده ی آملی حفظه الله/ ص156و158تا160)