... از ثامن الأئمّه علیه السّلام سؤال شد که چرا خداوند از خلق در حجاب است؟ در جواب فرمود: حجاب از بسیاری گناهان مردم است. قَالَ الرَّجُل: فَلم احتَجَب؟ فَقَالَ اَبُوالحَسَن عَلَیهِ السَّلاَم: إِنَّ الحِجَاب عَلَی الخَلقِ لِکَثرَهِ ذُنُوبهم؛ توحید صدوق رحمه الله، پس حجابی جز گناه نیست.
سعدی حجاب نیست تو آیینه پاک دار
زنگار خورده چون بنماید جمال دوست

آقا بداند همان طور که پایان شب سیه، سپید است، چون آدمی از لیل طبیعت به در رفت و از ظلمت تن رهایی یافت، به عالم نور می رسد و ربّ الفلق، ظلمت را به نور می کشاند. خوشا به حال آن که جز به او توجّه ندارد و سر جز به پیشگاه او نمی نهد و اکل و شرب و نطق و سکوت او جز لله نیست.

شب را با عالم غیب شباهت است، از شب به غیب توان راه یافت. در «إِنَّا أنزَلنَاهُ فِی لَیلَهِ القَدر»(سوره ی قدر،آیه ی 2) و «إِنَّا أنزَلنَاهُ فِی لَیلَهٍ مُبَارَکَه»(سوره ی دخان،آیه ی 4)؛ دقّت به سزا باید کرد تا دریافت که آب حَیَوَان در ظلمات است.
خَلق، ظاهر است و خُلق، باطن؛ آن کس حَسن الخَلق و الخُلق است که ظاهر و باطنش نیکو باشد، حُسن ظاهر، جمال است و حُسن باطن، غلبه ی صفات حمیده. خدایت خَلق حَسن داده بکوش تا خُلقت أحسن شود.تفاوت در باطن بیش از تفاوت در ظاهر است چنان که در قرآن کریم آمده است: «وَ لَلآخِرَهُ أکبَرُ دَرَجَاتٍ وَ أکبَرُ تَفضِیلاً»(سوره ی إسراء،آیه ی 22).
اگر ظاهر را آفتی رسد، جمال و زیبایی ظاهر از انسان می رود، اگر خوی های ناپسند در باطن نشیند، سیرت انسان را که همان حقیقت انسان است، به صورت های بسیار زشت در می آورد و با همان صورت ها که هیئات اعمال او است، محشور می شود و الآن هم با آن ها محشور است و همیشه انسان با خودش محشور است و خودش اعمال خودش است و اعمال او خود اوست، همه جا دوش به دوش اند مکافات و عمل.

ارباب بصیرت گفته اند: از جمله ضروریات، دانستن این است که هر فعلی و عملی در عالم برزخ، صورتی دارد که آن فعل بر آن صورت بر فاعلش بعد از انتقال او به عالم برزخ ظاهر می شود و جزا همین است که «إِنَّمَا هِیَ أَعمَالکُم تَرُدُّ عَلَیکُم، وَ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعمَلُون، وَالنَّاسُ مجزِیُونَ بِأَعمَالهم». و نیز فرموده اند: که علم انسان، مشخّص روح است و عملش، مشخّص بدن او، در نشأه ی اُخری برانگیخته می شود به سبب خصوصیت خود که او آن است هر جا که باشد. ...

آقا بداند که هر کس در سلوک إلی الله تکاسل ورزد، ستمی بر خود روا داشته است که کم ترین آه حسرتش برترین زبانه ی آتش دوزخ است.

اگر آقا بیدار شد باید به فکر درمان دردهایش باشد که وقتی نمانده است و ابد در پیش است، شست و شو لازم است و گفتگو می باید. هیچ کس جز خداوند ارحم الرّاحمین و اولیای وی به آقا، مهربان تر از خود آقا به آقا نیست.
آقای عزیز؛ پیر و جوان روزگار ما شکار دنیا شده اند یعنی دنیا زده اند «ظَهَرَ الفَسَادُ فِی البَرِّ وَ البَحر»(سوره ی روم،آیه ی 42)، جوان گوید تا پیر شوم، پیر هم که سرمایه به رایگان از کف داده است در جوانی کاری نکرده است و در پیری هم از او کاری نیاید که پیر پیر است گرچه شیر بود. خود را باش.

نظر آقا در توحید باید خیلی بلند باشد که توحید نه فقط یکی گفتن است، بلکه یکی دیدن است؛ بکوش تا درجه درجه به علم الیقین بلکه به عین الیقین بلکه به حقّ الیقین بیابی که او است و او است.

دم چو فرو رفت هاست هوست چون بیرون رود
یعنی از و در همه هر نفسی های و هوست

آقا بداند که از او جز خیر و نیکی نیاید و شرور از ما است نه از او «مَا أصَابَکَ مِن حَسَنَهٍ فَمِنَ اللهِ وَ مَا أصَابَکَ مِن سَیِّئَهٍ فَمِن نَفسِک»(سوره ی نساء،آیه ی 80)، معنی آیت نه این است که انسان در معاصی به حول و قوّت و قدرت خود انجام می دهد که خداوند را از سلطان و اقتدارش بیرون ببرد و دیگری را در ملک او فاعل مستقل بداند که «قُل کُلٌّ مِن عِندِالله».

در بیان این نکته ی باریک به تمثیلی اکتفا می کنیم: خورشید به دیوار می تابد دیوار روشن می شود و می گوید من روشنم، و چون خورشید به او تابید سایه دار شد و می گوید سایه دارم، نور دیوار اگرچه به دیوار انتساب دارد که می گوییم دیوار روشن است ولی در حقیقت نور و روشنایی از آن خورشید است؛ این حسنه است «مَا أصَابَکَ مِن حَسَنَهٍ فَمِنَ اللهِ»، که اوّلاً و بالذّات نور از آن خورشید است و ثانیاً و بالعرض به دیوار انتساب دارد. ولی سایه ی دیوار بالعکس، که خورشید سایه ندارد و بالذّات سایه نداد و سایه از آن دیوار است، هر چند اگر خورشید بر دیوار نمی تابید، دیوار سایه نمی داد ولکن خورشید اوّلاً و بالذّات سایه به دیوار نداده است بلکه نور به دیوار داده است و سایه از دیوار پدید آمده است، آن سایه سیّئه است که « وَ مَا أصَابَکَ مِن سَیِّئَهٍ فَمِن نَفسِک».

پیدایش شرور را در خلق این چنین بدان که از خیر محض جز نکویی ناید. «قُل أعُوذُ بِرَبِّ الفَلَق. مِن شَرِّ مَا خَلَق»(سوره ی فلق،آیه ی 2و3)، خویشتن را باش و پندار این و آن را از خود به در کن و دل را از وسوسه های بی اساس اهرمن برحذر بدار. ...

(کتاب شریف نامه ها برنامه ها / ابوالفضائل حضرت علاّمه حسن زاده ی آملی حفظه الله/ ص 113 تا 116)