مفهوم عبادت و عبودیت -----نویسنده: سید محمدعلى مدرسى (طباطبائى)
واژه «عبادت) در اصل به نظر بسیارى از واژه شناسان به معنى «خضوع» [1] (یا «نهایت خضوع» [2] اما مفهوم «عبادت» در استعمال متداول و شایع آن تا حدودى مورد اختلاف است و در این زمینه چند نظر وجود دارد:
1. همان معناى اصلى، یعنى خضوع یا نهایت خضوع. این معنا مورد قبول اکثر واژه شناسان است. [3]
2. اطاعت و فرمانبردارى [4]
3. معانى متعدد به تناسب موارد [5] (مثل خضوع، اطاعت و ...)
4. عملى که همراه با «قصد قربت» و انگیزه الاهى است.
با دقت در مفهوم و کاربردهاى واژه «عبادت» روشن مىشود که هر چند عبادت نوعى خضوع و فروتنى است، اما هر خضوعى عبادت نیست. بدون شک کسى که در برابر شخصى تواضع و خضوع مىکند نمىگویند او را عبادت کرده است. همچنین هرگونه «اطاعت» و فرمانبردارى مصداق عبادت نیست. اینکه در اسلام عبادت غیر خدا حرام است اما تواضع و اطاعت دیگرى جایز است.
دلیل بر این مطلب است که عبادت مرادف این دو واژه نیست. بنابراین، معناى اول و دوم مورد تأیید نیست.
نظریه سوم، که عبادت را چند مفهومه گرفته است، هر چند ممکن است صحیح باشد، اما سؤال اصلى این است که مفهوم اولى و شایع عبادت کدام است؟
به عبارت دیگر، عبادت ممکن است معناى حقیقى اولى و ثانوى داشته باشد، در این صورت باید مفهوم متداول و نخستین آن که بدون قرینه از آن فهمیده مىشود روشن گردد.
نظریه چهارم، یعنى عملى که با قصد قربت و جهتگیرى الاهى باشد، مورد قبول اکثر عالمان فقه و اصول [6] و برخى دیگر است. [7] به نظر مىرسد این معنا نزدیکترین معنا به مفهوم عبادت باشد، با این توضیح که، بنابر اینکه مفهوم اصلى عبادت خضوع و خشوع باشد، منظور از آن خضوعى است که همراه با نوعى «تقدیس» [8] باشد، یعنى خضوعى که با اعتقاد به الوهیت و ربوبیت معبود [9] انجام شود [10] زیرا اگر خشوع توأم با تقدیس (به مفهومى که بیان شد) نباشد، مثلا در برابر انسانى [11] خضوع کند، مصداق «ادب» و احترام است، نه «عبادت». شاید مقصود برخى اهل لغت و تفسیر که عبادت را به مفهوم «نهایت خضوع» [12] یا «اطاعت خاشعانه» [13] دانستهاند نیز همین معنا باشد. [14]
این مفهوم، لااقل معناى حقیقى اولى و شایع عبادت است [15] و اگر معنایى درگیر چون خضوع، اطاعت و ... دارد، معناى حقیقى ثانوى (یا مجاز) است (که نیاز به قرینه دارد). [16]
یادآور مىشود، منظور از «قصد قربت» در تعریف عبادت، آن است که عمل، انگیزه و جهت الاهى داشته باشد، اعم از اینکه به خاطر محبت و رضاى حق باشد یا امتثال امرا و یا شکرگذارى به درگاه او یا دستیابى به بهشت یا فرار از عذاب و ...(توضیح بیشتر خواهد آمد).
معادل فارسى لفظ عبادت را برخى «بندگى» و «پرستش» دانستهاند [17] همان طور که توضیح داده شد، واژه عبادت، بر نوعى «تقدیس» دلالت دارد، در حالى که واژه «بندگى» (بدون قید) فاقد این ویژگى است، از این رو در مورد بندگى انسانها نسبت به یکدیگر نیز فراوان استعمال مىشود، که مرادف «بردگى» و «غلامى» است [18] (و در بخش بعد به آن اشاره مىشود). البته اگر از واژه «بندگى»، بندگى خاص، یعنى «بندگى خداوند» اراده شود، دلالت بر تقدیس مىکند، لکن چنین معنایى از لفظ «بندگى» (بدون قید) فهمیده نمىشود. اما کلمه «پرستش»، به مفهوم عبادت نزدیکتر است، زیرا مشتمل بر ویژگى «تقدیس» نیز هست. [19]
واژه «عبودیت» نیز (همانند عبادت) در اصل، به نظر بسیارى از واژهشناسان، به مفهوم «خضوع» است. [20] و در استعمال متداول آن، معانى متعددى چون خضوع [21] (که همان معناى اصلى است)، اطاعت، [22] پرستش گفته شده است. [23] برخى نیز «عبودیت» را مرادف با «عبادت» دانستهاند. [24] همان طور که هر «اطاعتى» نیز عبودیت نیست (هر چند عبودیت بدون اطاعت معنا ندارد). نظر دیگر، که عبودیت را مرادف عبادت دانسته است، نیز با کاربردهاى این واژه سازگار نیست. زیرا لفظ «عبادت»، در استعمال شایع آن، نوعا درباره خدا به کار مىرود، [25] درحالى که لفظ «عبودیت» در مورد انسان نیز فراوان استعمال مىشود. در برخى دعاها آمده است «... اى کسى که یوسف را بعد از عبودیت [ بردگى ] پیامبر قرار دادى». [26] در کتابهاى فقهى نیز عبودیت در مورد غلام و برده استعمال شده است. [27]
به نظر مىرسد واژه «عبودیت» به دلیل کاربردهاى آن به مفهوم «بندگى»، «بردگى»، «مملوکیت»، «عبدیت» و مانند آن است. [28] عبودیت اگر به خدا انتساب پیدا کند، شخصى به واسطه آن، عنوان «عبدالله» مىیابد [29] و اگر به غیر خدا انتساب پیدا کند، عنوان «عبد غیر خدا» مىیابد. در کتاب «شرح الاسماء الحسنى» نوشته «حاج ملا هادى سبزوارى» آمده است: در شب معراج به پیامبر خطاب شد: «هر چه از سعادتها که مىخواهى درخواست کن! پیامبر گفت: من را به عبودیت خودت منتسب کن ! در این هنگام این آیه سبحان الذى اسرى بعبده... نازل شد». [30]
تفاوت عبودیت با عبادت، بنابراین معنا (جدا از مسئله تقدیس)، این است که عبادت از مقوله «فعل» و عمل است که انسان انجام مىدهد، اما عبودیت «صفت» است که انسان به آن متصف مىشود . مثلا مىگویند: فلانى «صفت عبودیت» دارد، اما نمىگویند «صفت عبادت» دارد (بلکه فاعل آن است).
این در صورتى است که عبودیت به معناى «اسم مصدرى» در نظر گرفته شود، اما اگر به صورت «مصدر متعدى» لحاظ شود، به مفهوم «بندگى کردن» است، که از مقوله فعل و عمل است و اگر به همین معنا به خدا انتساب یابد (بندگى خدا کردن)، در این صورت از نظر مصداق با عبادت یکى خواهد شد. [31] بنابر معناى اول نیز، عبادت لازمه عبودیت است و از آن قابل تفکیک نیست.
جایگاه عبادت و عبودیت در ادیان الهى
عبادت و عبودیت، در ادیان الاهى جایگاهى مهم و اساسى دارد و جزء تفکیکناپذیر مذهب به شمار مىرود. همانگونه که «توحید» رکن دین در وجهه اعتقادى آن است «عبادت» رکن دین در وجهه سلوکى آن است. دین حقیقى، بدون عبادت و پرستش هرگز وجود نداشته است. رسالت مشترک پیامبران ایجاد، گسترش و تعمیق روح عبودیت در میان مردم و پرهیز دادن آنان از عبادت غیر خدا بوده است: «به راستى در میان هر امتى پیامبرى برانگیختم [ تا اعلام کند ] که خدا را عبادت کنید و از طاغوت بپرهیزید. [32]
حضرت على علیهالسلام هدف بعثت پیامبر صلىالله علیه و آله را چنین بیان مىکند:
خداوند تبارک و تعالى محمد را مبعوث به حق کرد تا بندگانش را از عبادت بندگان به عبادت خدا و از پیمان بندگان به پیمان خدا، و از اطاعت بندگان به اطاعت خدا و از ولایت بندگان به ولایت خدا بیرون بیاورد». [33]
از دیدگاه ادیان توحیدى، تکامل حقیقى و همه جانبه انسان جز با پرستش خداوند و حرکت در خط عبودیت او میسر نیست. برترین و کاملترین انسانها کسانى هستند که به اوج عبودیت و پرستش رسیدهاند. مقام رفیع «نبو» نیز تنها پس از دست یابى به مرتبه بالاى عبودیت امکانپذیر بوده است. قرآن، پیامبران را در بسیارى از موارد به همین عنوان یعنى «عبدالله» یاد مىکند. [34]
على علیهالسلام اسوه عبادت و عبودیت
حضرت على علیهالسلام که این مجموعه به نام آن بزرگوار مزین است نمونه اعلاى عبادت و عبودیت است و طبعا مصداق روشن «انسان کامل» است. آن حضرت هر چند جامع همه کمالات و مجمع همه فضیلتهاست و در دریاى بىپایان شخصیت وى همه گوهرهاى ناب یافت مىشود و به قول شاعر اهل بیت «ابن حماد» (ترجمه):
«بىباکانه از دریایى سخن بگوکه در آن شگفتىهایى است که همه تازه و بدیع است» [35]
و به قول دیگرى: «همه چیز على شگفتانگیز است» [36]
اما عبادت و عبودیت على، که از «عرفان» عمیق آن حضرت نشأت مىگیرد، در میان ابعاد وجودى وى، از عظمت و قداسست ویژهاى برخوردار است، بهگونهاى که کسى را یاراى نزدیک شدن به آن نیست.
عبودیت و عرفان على علیهالسلام در واقع، مرکز دایره شخصیت وى و دیگر ارزشهاى بىشمار او به منزله شعاعهاى آن است. پر اوجترین حالات آن حضرت زمانى است که به عبادت و مناجات با خدا مىایستد و عمیقترین سخنان او زمانى است که از توحید و عبودیت سخن مىگوید.
على علیهالسلام، آشکار پنهان
مشکل آن است که شخصیت امیرالمؤمنین علیهالسلام از چنان وسعت و عظمتى برخوردار است که مرغ اندیشه از پرواز به قله وجودش باز مىماند [37] و قلم از کشف ژرفاى صفاتش باز مىایستد و چارهاى جز اعتراف به حقیقتى که در زیارت آن حضرت آمده است ندارد: «ستایشگر به وصف تو احاطه نمىیابد» [38] چگونه مىتوان از شخصیتى سخن گفت که خدا و پیامبران و فرشتگان ستایشگر او هستند. [39] و بهشت و ساکنان آن مشتاق لقاء او هستند. [40] و ضربه شمشیر او برابر با «عبادت ثقلین» است؛ [41] ابرمردى که «خیرالبشر»، [42] «مدار حق»، [43] «تقسیمگر بهشت و جهنم [44] و ... است [45]
اما با همه اینها ما ناچاریم از این دریاى بىپایان، بویژه در بعد عرفان و عبودیت، به اندازه ظرفیت خویش بهره بگیریم. زیرا از یک سو، هدف آفرینش انسان به تعبیر قرآن عبادت و پرستش است و از سوى دیگر، على علیهالسلام نمونه اعلاى عبادت و عبودیت است.بهرهگیرى از این مشعل همیشه فروزان هدیت بدون شناخت وى هر چند محدود امکانپذیر نیست و این چیزى است که بنابر نقل خود آن حضرت از ما خواسته است.
در حدیثى از آن بزرگوار آمده است: «واى بر کسى که از شناخت من محروم باشد و حق من را نشناسد، همانا حق من، حق خداست» [46] این همان مطلبى است که بارها پیامبر پیشاپیش آن تأکید کرده است.
این نیز یکى از شگفتىهاى على علیهالسلام است که با آن همه عظمت و با آن همه رمز و راز، براى همه رهبر و ؟؟؟؟ او براى همه قابل دسترسى است. آرى على علیهالسلام براى همه الگو و اسوه است و به همین دلیل «علىشناسى» براى همه فریضه است.
بنابراین، با توجه به دو نکته یاد شده (لزوم شناخت على علیهالسلام از یک سو و فوق اندیشه بودن عمق شخصیت او از سوى دیگر) باید به هنگام بحث و بررسى شخصیت عرفانى و معنوى امیرالمؤمنین علیهالسلام، «توصیف» را با «تنزیه» در آمیزیم و بدانیم که آن حضرت را تنها در آینه اندیشه خود نظاره مىکنیم و از دریاى وجود او با پیمانه محدود خویش بهره مىگیریم و بیش از آن طمع خامى است که باید از آن پرهیز کرد. بعد از مقدمه بالا و با اعتراف به قصور و تقصیر در پیشگاه قدسى امیر المؤمنین علیهالسلام، در آغاز شمه از عبودیت و عبادت آن حضرت بیان مىشود.
الف: عبودیت على علیهالسلام
حضرت على علیهالسلام قبل از هر چیز و بالاتر از هر ارزشى «عبد» خداست. احساس عبودیت و بندگى، سراسر وجود آن حضرت را فرا گرفته و تا عمیقترین لایههاى روحى وى نفوذ کرده است و در نتیجه از او عبد «خالص» و «مطلق» ساخته است. وى در تمام حالات و صحنههاى فردى و اجتماعى زندگى چون جنگ، صلح، فقر، غنا، حکومت، قضاوت، تعلیم، تربیت، کار، ازدواج، خوردن، خوابیدن، سکوت، تکلم و ... بنده خداست و یک لحظه از عبودیت حق خارج نیست. این حالت، در اوج قدرت و پیروزى، یا در نهایت مظلومیت و تنهایى در آن حضرت جلوه گر است و چرا چنین نباشد در حالى که او از شهودى پیوسته و دائمى برخوردار است. در نهج البلاغه در وصف «اولیاء ممتاز» خدا آمده است: «علم، با بصیرت حقیقى بر [ قلب ] آنها هجوم آورده .. و در دنیا با بدنهایى که روحهاى آنها به جایگاه رفیع آویخته است زندگى کردهاند». [47] امام علیهالسلام قلب خود را به تعبیر نهج البلاغه به خدا بخشیده و از خود «فانى» گشته است. اوج عبودیت نیز خود را نادیدن و همه را حق دیدن است. افتخار او «عبد» بودن [48] و همه ارزشها را از این طریق به دست آوردن است. زمزمههاى پر شور و عمیق عبودیت وى از دعاها و مناجاتهاى پر سوز او، که گنجینههاى گرانبهاى توحید وعرفان و عبودیت است، جلوه گر است: «مولاى من، مولاى من! تو مالکى و من مملوک و آیا مملوک را جز مالک رحم مىکند؟... مولاى من، مولاى من! تو بىنیازى و من فقیر و آیا فقیر را جز غنى رحم مىکند؟ ... مولاى من، مولاى من، تو زندهاى و من مرده و آیا مرده را جز زنده رحم مىکند؟ مولاى من، مولاى من، تو پایدارى و من فانى و آیا فانى را جز پایدار رحم مىکند...» [49] و در دعاى کمیل اظهار مىدارد «اى خداى من و مولاى من و آقاى من و مالک بندگى من! اى کسى که اختیار من به دست توست! اى کسى که از فقر و نادارى من آگاهى! اى پروردگار من !... از تو مىخواهم به حق خودت و پاکیت و برترین صفات و نامهایت ! که شب و روز را با یاد خودت آباد کنى و به خدمتت پیوسته دارى!... .» [50]
این جملهها و عبارتها (که بسیار است) و على علیهالسلام غالبا آن را در نیمههاى شب و در تنهایى، از عمق جان بر زبان جارى مىکرده است، نشان دهنده زیباترین و ژرفترین روح عبودیت است؛ عبودیتى که پیوسته و دائمى و به تعبیر آن حضرت «سرمد» بوده است. [51]
ب: عبادت على علیهالسلام
امیرالمؤمنین علیهالسلام از نظر کمى «عابدترین» [52] و از نظر کیفى «بهترین عبادت کنندگان» است. در زیارت آن حضرت مىخوانیم: «تو بهترین مردم از بعد عبادتى». [53].
امام زینالعابدینعلیهالسلام که خود زینت عبادت کنندگان و عابدترینمردم زمان خود بود درباره عبادت جدش با شگفتى مىفرماید: «چه کسى طاقت عبادت على دارد؟!». [54]
آن حضرت در همه عبادتها و نیکىها پیشتاز بود [55] و همواره در میان اعمال خیر سختترین آن را بر مىگزید. [56] او همان کسى است که در یک شب «هزار رکعت» نماز مىخواند [57] و نافله شب را حتى در «لیلة الهریر» که سختترین و بحرانىترین مرحله جنگ صفین بود، ترک نکرد. [58]
على علیهالسلام در بعد عبادت (چون دیگر ارزشها) همانگونه است که خود در دعاى کمیل از خدا خواسته است: «خدایا! ... من را از بهترین بهرهمندان و مقربترین مردم نزد خودت قرار ده!»
گزارشى از یکى از شب زندهدارىهاى على علیهالسلام
در اینجا به عنوان نمونه، گزارشى از یکى از شب زنده دارىهاى امیرالمؤمنین علیهالسلام که توسط شخصى به نام «ابو الدرداء» نقل شده و مخفیانه شاهد آن بوده است آورده مىشود:
ابوالدرداء مىگوید: «على را دیدم [ که در میان مردم بود ولى ناگاه ] از مردم کناره گرفت و از دیدهها پنهان شد. او خود را در نخلستان مخفى کرد و من وى را گم کردم و گمان کردم که به خانه خود رفته است. در این هنگام [ از نخلستان ] ناله حزینى به گوشم خورد که این جملهها را مىگفت:
«کم من موبقة حملت عن مقابلتها بنقمتک و کم من جریرة تکرمت عن کشفها بکرمک...»
این نغمه محزون توجه مرا جلب کرد و به دنبال آن به جستجو پرداختم تا اینکه متوجه شدم این صدا از على است، پس خود را مخفى کردم [ و به نظاره او نشستم ] على در دل شب نماز خواند و بعد به دعاء و گریه پرداخت، از جمله مىگفت « افکر فى عفوک فتهون على خطیئتى ثم اذکر العظیم من اخذک فتعظم على بلییت...» سپس او به گریه ادامه داد [ و آن قدر ناله کرد ] تا دیگر حس و حرکتى از او ندیدم. با خود گفتم: خواب بر على به خاطر شب زنده دارى غلبه کرده است، بروم و او را براى نماز صبح بیدار کنم.» ابو درداء مىگوید: «همین که نزدیک شدم ناگاه دیدم على چون چوب خشکیده بر زمین افتاده است! او را جنباندم حرکت نکرد، بدن او را جمع کردم جمع نشد، با خود گفتم: «انا لله و انا الیه راجعون»، به خدا قسم علىبن ابى طالب مرد! پس با شتاب به خانه على رفتم تا خبر مرگ او را به خانوادهاش برسانم. قضیه را با فاطمه در میان گذاشتم. فاطمه گفت: به خدا قسم این بىهوشیى است که از خوف خدا بر على مستولى شده است... [59]
حضرت على علیهالسلام، فاتح همه قلههاى عبادت است:
1: عبادت فکرى،
2: عبادت بدنى،
3: عبادت مالى،
4: عبادت سیاسىو....
به عنوان مثال، عبادتهاى مالى آن حضرت فراوان و متنوع بوده است: هزار درخت خرما بار آورد و آن را وقف کرد. [60] هزار بنده را از مال شخصى خویش آزاد کرد. [61] چاههایى در راه مکه و کوفه حفر کرد، ا؛ملاکى چون: ابىنیرو، بغیبغه، ارباح، ارینه، رعد، رزینا بر مؤمنین وقف کرد، مساجدى در مدینه، میقات، کوفه، بصره، آبادان، برپا ساخت، [62] همچنین بارها اموال خود را به مستمندان و مساکین انفاق کرد و آیاتى در همین زمینه در شأن وى نازل گردید. [63]
اهمیت عبودیت و عبادت در نظر على علیهالسلام را مىتوان از این سخن آن حضرت به خوبى شناخت، آنجا که مىفرماید: «قسم به کسى که جان علىبن ابیطالب در دست اوست ! هزار ضربت شمشیر بر من آسانتر است از این که در بستر در غیر طاعت خدا بمیرم» [64]
امیر المؤمنین علیهالسلام چنان در عبادت و عبودیت حق غرق است که خود، سوژه عبادت گشته و یاد او و ذکر فضایل و مناقب او و حتى نگاه کردن به او عبادت است. پیامبر در حدیثى که شیعه و اهل سنت نقل کردهاند فرموده است: «النظر الى على عبادة» [65] یعنى: «نگاه کردن به على عبادت است».
آرى على علیهالسلام با آن همه ارزشها و فضیلتهاى فوق تصور، خود را «عبد» خدا مىداند و با سرافرازى اعلام مىکند: « این افتخار مرا بس که عبد تو باشم». [66]
بعد از اشارهاى کوتاه به عبادت و عبودیت امام على علیهالسلام، اینک این دو موضوع در پرتو رهنمودهاى آن حضرت بررسى مىگردد.
عبودیت و عبادت بر اساس رهنمودهاى امام على علیهالسلام
1. عبودیت
عبودیت و بندگى در فرهنگ دین و سخنان مولا دوگونه است:
الف: عبودیت فراگیر (عام)
ب: عبودیت ویژه (خاص)
الف: عبودیت فراگیر (تکوینى)
از دیدگاه توحیدى امیرالمؤمنین «عبودیت» و خضوع، ویژگى ذاتى و عمومى همه پدیدههاست و هیچ موجودى به دلیل فقر ذاتى خود از دایره عبودیت بیرون نیست.
بر این اساس جهان سرایر عبد و فرمانبردار خداست: «همه چیز در برابر عظمت او خاضع و در مقابل طلطه و قدرت او رام و فرمانبردار است.» [67] «دنیا و آخرت مطیع او هستند و آسمانها و زمینها کلید خود را به او دادهاندو درختان سرسبز، بامداد و شامگاه [ همیشه ] براى او سجده مىکنند». [68] عبودیت بدین معنا حتى شامل کافران و ملحدان که منکر خدا هستند نیز مىشود، زیرا هستى آنها و تمام ذرات وجود آنها محکوم اراده الاهى و قوانین و سنتهاى اوست. آنها «بندگانى [ هستند ] به قدرت آفریده شده و به اجبار پرورش یافته. [69] عبودیت عمومى هستى، در واقع لازمه «ربوبیت مطلق» خداوند است. [70] [ همه موجودات ] آفریدگانى تحت ربوبیتاند» [71]. «ربوبیت مطلق» خداوند نیز لازمه «الوهیت مطلق» اوست.
ب: عبودیت ویژه (عبودیت ارادى)
عبودیت خاص یا عبودیت ارادیگ عبارت است از حالت تسلیم در برابر خداوند و اینکه خود را مملوک و «عبد» او دانستن (و براى خویش «انانیت» و استقلال قائل نبودن». قرآن درباره حضرت ابراهیم علیهالسلام مىفرماید: «هنگامى که پروردگارش به او گفت تسلیم شو، گفت: به پروردگار جهانیان تسلیم شدم». [72] امیرالمؤمنین علیهالسلام، در آغاز «وصیت» خود، با اقتباس از قرآن کریم، مىفرماید: «ان صلاتى و نسکى و محیاى و مماتى لله رب العالمین» [73]، یعنى: «نماز من، عبادت من، زندگى و مرگ من براى پروردگار عالمیان است».امام صادق علیهالسلام در پاسخ به این پرسش که حقیقت عبودیت چیست؟ مىفرماید: خود را مالک و مدبر خویش ندانستن و به فرمانهاى الهى گردن نهادن. [74] عبودیت ارادى نیز (چون عبودیت عام) از ربوبیت الاهى سرچشمه مىگیرد: «... به عبودیت خدو اقرار مىکنم و به ربوبیت او شهادت مىدهم...». [75] توضیح اینکه ربوبیت خداوند نسبت به هر پدیدهاى متناسب با آن پدیده است. انسان، که از ویژگى «آگاهى» و «اراده» برخوردار است، تحت دو نوع ربوبیت قرار دارد؛ یکى ربوبیت عام، که مربوط به امور تکوینى است و دیگرى «ربوبیت خاص» که مربوط به امور اختیارى است. عبودیت انسان نسبت به ربوبیت نوع اول، جبرى و غیر اختیارى است اما عبودیت وى نسبت به ربوبیت نوع دوم، انتخابى و اختیارى است. همچنان که پدیدهها با عبودیت ذاتى خود و تحت سنتها و قوانین الهى، به کمال مىرسند، انسان نیز با عبودیت انتخابى خود راه تکامل را طى مىکند و به کمال و سعادت مىرسد. «بندگى» ارزش والایى است که منبع و ملاک ارزشها و فضیلتها به حساب مىآید. [76] «توکل»، «تفویض»، «رضا» و دیگر مقامات معنوى، همه از این حقیقت ارزشمند سرچشمه مىگیرد . با تثبیت «عبودیت» در نفس انسان، وى عنوان پر ارج «عبدالله» مىیابد. مقام بلند و رفیعى که هدف غایى همه انبیاء و اولیاء بوده است. خداوند از بهترین و کاملترین انسانها، یعنى پیامبران، با عنون «عبد» یاد مىکند: «سبحان الذى اسرى بعبده..» [77] امیرالمومنین علیه السلام نیز عبودیت و «عبد» بئدن خویش را بالاترین افتخار مىداند. [78]
عبودیت و بستر عبادت
روحیه عبودیت (احساس بندگى)، تقوى و عبادت و دیگر ارزشها را به دنبال دارد. زیرا لازمه بندگى، مطابق خواست «مولا» عمل کردن و به او تقرب جستن است. تقوى و عبادت نیز چیزى جز فرمانبردارى و تقرب جستن نیست.
مراتب و منازل عبودیت
عبودیت خداوند یک خط حرکتى صعودى است که داراى منازل و مراتب است. به عبارت دیگر، عبودیت لایههاى بسیار زیاد دارد، که از مراتب ضعیف آغاز مىشود و تا بدانجا که اندر وهم ناید ادامه مىیابد. (که آن «عبودیت مطلق» است) عارفان و اهل معنا مراتب گوناگون و متعددى براى آن بر شمردهاندکه در این نوشتار فرصت پرداختن به آنها نیست. خلاصه اینکه عبودیت (چون عبادت) از نظر کمى و کیفى تجزیه بردار است. [79] ممکن است کسى در برخى امور «عبد خدا» باشد و در برخى امور چنین نباشد.
همچنین ممکن است عبودیت انسان ناشى از انگیزههاى معمولى چون خوف و رجا باشد و ممکن است نشأت گرفته از انگیزههاى متعالى چون محبت و رضا باشد. به عبارت دیگر، دوگونه «عبد» وجود دارد، «عبد کامل» و «عبد ناقص».نقصان عبودیت نیز مراتب فراوان دارد. همچنین تفاوت در مراتب عبودیت است که به صورت «درجات متفاوت» [80] در بهشت جلوه گر مىشود.
آهنگ حرکت در مسیر عبودیت نیز، گاهى سریع و پرشتاب و گاهى آهسته و کند است. مولا با اشاره به انواع تلاشگران در این راه مىفرماید: «تلاشگر شتابان، که نجات یافته و جوینده کند رو، که امیدوار است... [81]
امیرالمؤمنین علیهالسلام همواره برترین مقامهاى عبودیت و بندگى را از خدا خواسته است : «خدایا!... من را از نزدیکترین منزلت داران نزدت و مخصوصترین مقربانت قرار ده» [82] و مىدانیم که او چنین بوده است.
آثار و دستاوردهاى عبودیت
همان طور که اشاره شد، «عبودیت»، نسبت به ارزشهاى دیگر جنبه کلیدى دارد و منبع و ریشه فضیلتها و کمالها به حساب مىآید. گام گذاشتن در مسیر عبودیت، در حقیقت گام گذاشتن در عرصه فضائل و ارزش هاست. به عبارت دیگر، منحنى ارزشها به تناسب منحنى عبودیت اوج مىگیرد، تا آنجا که به «عبودیت محض» مىرسد و «عبد کامل»، یعنى «انسان کامل» مىگردد . اولیاء خدا نیز همواره از خداوند «عبودیت صادق و خالص» مىخواستهاند. [83] بنابراین همه ارزشها را مىتوان به نوعى دستاورد عبودیت دانست.
در اینجا به چند نمونه از دستاوردهاى عبودیت اشاره مىشود.
1. آزادگى
یکى از مهمترین دستاوردهاى عبودیت «آزادگى» است. زیرا لازمه عبد خدا بودن رهایى از عبودیت دیگران است. عبودیتهاى غیر توحیدى، رنگارنگ و فراوان است که هر کدام از آنها مىتواند انسان را به «بند» بکشد و عبد خود کند؛ مثل عبودیت مال، عبودیت شهوت، عبودیت مقام، عبودیت انسانهاى دیگر و ... [84] مولا در یک بیان کلى مىفرماید:... کسى که دنیا در چشم او عظمت یابد... آن را بر خدا ترجیح مىدهد، پس تنها با آن پیوند دارد و عبد آن مىگردد. [85] وقتى انسان به بندگى خدا در آمد تمام امید و آرزو و آرمان خود را در او و از او مىبیند و به عبودیت چیز دیگرى تن نمىدهد: «... بدرستىکه همت من و گرایش من [ تنها ] به سوى توست، پس تو و نه غیر تو مراد منى و براى تو و نه غیر تو شب و شبزندهدارى من است و لقاء تو آرامش و آرزوى من است...» [86]
مولا در حدیثى مىفرماید: «کسى که به شرائط عبودیت قیام کند، شایستگى آزادى مىیابد». [87]
اصولا هیچ چیز و هیچ کس صلاحیت آن را ندار که انسان (با آن همه کرامتش) خود را در بندگى او در آورد، جز خداوند که کمال مطلق است و بندگى او نیز کمال برتر: «بنده دیگرى مباش در حالى که خداوند تو را آزاد آفرید». [88]
2. توکل
یکى از دستاوردهاى عبودیت (یا یکى از مراتب آن) توکل و اعتماد به خداوند است. در سخنان امیرالمؤمنین علیهالسلام (و دیگر معصومان) به موارد زیادى بر مىخوریم که توکل خویش را با عبارتهایى چون «علیه توکلت»، «علیه توکلى»، «على التکلان» و ... [89] اظهار داشتهاند اعتماد به ربوبیت خداوند از آن جهت است که خداوند به مقتضاى رحمانیتش (و با توجه به ظرفیت و عملکرد عبد) بهترین سرنوشت را براى عبد رقم مىزند و آنچه خیر اوست براى او پیش مىآورد. خود این اعتماد نیز افزایش عنایت و رحمت خداوند را در پى دارد. امیرالمؤمنین علیهالسلام مىفرماید: «کسى که بر خدا توکل کند، خدا او را کفایت مىکند». [90]
3. صبر و ظرفیت روحى
عبودیت خداوند، «شرح صدر» و ظرفیت روحى وسیعى به انسان مىبخشد، بهگونهاى که حتى در سختترین شرائط از تحمل و رضاى خاصى برخوردار است. عبد خدا مىداند، تا وقتى که در مسیر عبودیت قرار دارد، هر چه پیش بیاید و خدا براى او رقم بزند، به صلاح و سداد اوست. از این رو سختىها و مشکلات براى او تحملپذیر مىشود و نه تنها او را از پا نمىاندازد که حتى گاه نشاط و توان او را افزایش مىدهد. قرآن درباره مؤمنانى که مورد تهدید واقع شدهاند مىفرماید: [ آنها نه تنها از تهدید دشمنان نترسیدند که ] بر ایمان آنها افزود و گفتند: خدا ما را بس است و خدا نیکو حمایتگرى است. [91] «عبد خدا»، درباره مشکلات و سختىها همان دیدى دارد که مولا مىفرماید: «براى خدا در [ حالت رفاه و ] آسانى، نعمت تفضل است و در [ حالت ] سختى، نعمت پاک شدن [ از گناه ] است. [92] چنین دیدگاهى به انسان ظرفیت و بردبارى فوقالعاده مىبخشد.
عبودیت، آثار و دستاوردهاى فراوان دیگرى دارد، که چون شبیه دستاوردهاى عبادت است، در آن بخش به پارهاى از آنها اشاره مىشود.
3. عبادت
گفته شد عبادت عملى است که جهت و انگیزه الاهى دارد. [93] همانگونه که اشاره شد، عبادت جایگاه مهم و اساسى در آموزشهاى انبیاء دارد و یکى از پیامهاى اصلى آنان را تشکیل مىدهد: « [ خداوند، پیامبر را ] به سوى مردم فرستاد... تا آنها را به توحید و ... عبادت خود دعوت کند». [94] بخش مهمى از برنامه ادیان الاهى را «عبادات» تشکیل مىدهد، چنانکه خود پیامبران و امامان نیز همواره از عابدترین مردم بودهاند. بنابراین «دینشناسى» بدون «عبادتشناسى» ممکن نیست، همانگونه که «علىشناسى» بدون عبادت شناسى وى میسر نیست.
فلسفه عبادت
یک پرسش اساسى در مورد عبادت این است که چرا انسان باید خدا را عبادت کند؟ و به تعبیر دیگر، فلسفه عبادت چیست؟
پاسخ این پرسش را باید در حقیقت انسان و ساختار وجودى وى جستجو کرد.
از دیدگاه ادیان الاهى انسان هر چند در جهان مادى زندگى مىکند و محکوم قوانین آن است، اما شخصیت اصلى او را بعد روحى و معنوى وى تشکیل مىدهد که انتساب ویژه به خداوند دارد : «...سپس [ خداوند ] از روح خود در آن [ کالبد انسان ] دمید». [95] همین ویژگى یعنى حامل روح الاهى بودن است که با انسان شخصیت خاص و ممتاز بخشیده است و او را سرشار از استعدادهاى توحیدى و معنوى کرده است. عبادت و پرستش (همانگونه که گفته شد) براى انسان به مقتضاى ساختار وجودیش کمال است و عامل به فعلیت رسیدن استعدادهاى شگرف معنوى اوست. مولا مىفرماید: «یاد خدا نور و رشد است». [96] از این رو تکامل همه جانبه انسان، بدون عبادت هرگز تحقق پیدا نمىکند. اگر کسى فرضا در ابعاد دیگر به کمال برسد اما اهل عبادت نباشد، فرد ناقصى است که بخش اصلى وجود او و استعدادهاى مربوط به آن راکد و غیر فعال مانده است. عبادت به گفته مولا «غذاى روح» است. [97] و کسى که از این غذاى معنوى بىبهره باشد، روح او رشد نخواهد کرد.
از دیدگاه امیرالمؤمنین علیهالسلام انسان براى تکامل آفریده شده است و این تکامل از طریق «عبادت» امکانپذیر است؛ بنابراین مىتوان گفت: اساسا انسان براى عبادت خلق شده است، چنان که مولا مىفرماید: «... [ خداوند ] شما را براى عبادت خویش آفرید». [98] قرآن نیز مىفرماید: «جن و انس را جز براى عبادت خود نیافریدم». [99] بنابراین عبادت براى انسان یک نیاز روحى و یک ضرورت تکاملى و در عین حال هماهنگى با آفرینش است.
عبادت فطرى
شهید مطهرى (قده) در زمینه پرستش فطرى [100] سخنانى دارد که خلاصه آن این است: انسان دو نوع پرستش دارد، پرستش آگاهانه و پرستش ناآگاهانه (همانگونه که دو نوع خداشناسى دارد، خداشناسى آگاهانه و خداشناسى ناآگاهانه). عبادت ناآگاهانه مربوط به ضمیر ناخودآگاه انسان است. ایشان با بیان این شعر:
همچو میل کودکان با مادران سر میل خود نداند در لبان
توضیح دهد: بچهاى که تازه متولد مىشود همان روزهاى اول و دوم که هنوز چشمهایش را نمىتواند باز کند و قطعا از مادر آگاهانه اطلاع ندارد، یعنى هنوز در ضمیرش از مادر تصویرى ندارد و نمىداند مادرى هم دارد، گرسنهاش که مىشود سرش و لبهایش را به این طرف و آن طرف حرکت مىدهد؛ این لبها ناآگاهانه در جستجوى سینه مادر است. یعنى اگر از این کودک کسى توضیح بخواهد که دنبال چه چیز مىگردى؟ وى قادر به توضیح نیست، زیرا هنوز ذهنش از تصویرها و نقشها مزین نشده است. حتى اگر بتواند حرف بزند باز هم نمىتواند این مطلب را بیان کند، اما ناآگاهانه به سوى چیزى که وجود دارد مىرود. [101]
انسان به حسب فطرت، کارهاى اخلاقى را شریف و شرافتمندانه مىداند و در این کارها یک نوع شرافت و عظمتى را تشخیص مىدهد و حس مىکند با انجام این کارها خودش را بزرگوار مىکند. بنابراین، عمق روح انسان، فطرت انسان، عمق قلب انسان، با یک شامه مخصوص، ناآگاهانه همین طور که خدا را مىشناسد، این قوانین خدا و رضاى خدا را نیز مىشناسد و کار را بالفطره در راه رضاى خدا انجام مىدهد، ولى خودش نمىداند که در راه رضاى خدا قدم بردارد. [102] البته «عبادت آگاهانه» نیز از فطرت انسان سرچشمه مىگیرد، فطرتى که به سطح ضمیر خودآگاه رسیده است. قرآن مىفرماید: «آیا با شما عهد نکردم اى فرزندان آدم که شیطان را نپرستید، که او دشمن آشکار است و اینکه مرا بپرستید، که این راه راست است». [103] نکته دیگر اینکه، کمال نمایى انسان تنها به وسیله عبادت آگاهانه بدست مىآید. عبادت ناآگاهانه، فقط برخى کمالات را نصیب انسان مىکند.
رابطه متقابل خدا و انسان
عبادت، در واقع، ارتباط انسان با خداست. از این رو لازم است در زمینه چگونگى این ارتباط توضیح داده شود.
ارتباط متقابل خدا و انسان (رب و عبد)، یکى از موضوعهاى مهم و اساسى است که در ادیان و مذاهب مطرح است و هر کدام از آنها، آن را بهگونهاى تفسیر و تبیین کردهاند.
از دیدگاه اسلام، اولا خداوند احاطه کامل، فراگیر، همیشگى و بدون واسطه بر همه موجودات دارد. او در همه جا حاضر و بر همه چیز ناظر است. پروردگار جهان، با همه تعالیش، از هر چیز به انسان (و همه کائنات) نزدیکتر است «در بلندى [ بر همه چیز پیشى گرفته ] پس چیزى والاتر از او نیست. و [ به همه چیز ] نزدیک است، پس چیزى نزدیکتر از او نیست». [104] احاطه علمى او چنان است که «از اسرار دل مردمان، نجواى پنهانى نجواگران، عزم تصمیم گیرندگان، نگاههاى زیر چشمس (و دزدانه) دیدگان، و آنچه در دلها پنهان شده، یا پردههاى گوش مخفیانه مىشنود». [105] آگاه است. او از «اثر هر قدمى، احساس هر حرکتى، آهنگ هر سخنى، جنبش هر لبى، همهمه هر نفسى، و از مکان هر موجود زندهاى و وزن هر ذرهاى». [106] با خبر است. آرى علم خداوند، مطلق، کامل و استثناناپذیر است. ثانیا: رابطه خدا با بندگان (ربوبیت الاهى) رابطه رحمت، لطف، صمیمیت و مهربانى است. رحمت او چون علم و قدرت و دیگر صفاتش نامحدود و بىپایان است و شامل همه موجودات حتى کافران و زندیقال مىشود، حضرت مىفرماید: «وسعت رحمته کل شىء». [107] «رحمت او همه را فراگرفته است».او «دائم الفضل». [108] «سریع الرضا». [109] «آمرزنده»، «بخشنده»، «دوست»، «انیس» و «رفیق» بندگان است.
از سوى دیگر، از دیدگاه اسلام، ارتباط انسان با خدا یک ارتباط سهل، آسان و براى همه کس، در همه جا و در همه حال ممکن و مطلوباست. «و اذا سئلک عبادى عنى فانى قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان». [110] و چون بندگانم از تو درباره من سؤال کنند [ بگو ] من نزدیکم و دعاى دعاء کننده را وقتى مرا بخواند اجابت مىکنم». حضرت على علیهالسلام این رابطه رابطه عبد با خدا را چنین تصویر مىکند: «بدان ! کسى که گنجهاى آسمان و زمین در دست اوست، به تو اجازه دعاء و درخواست داده و اجابت آن را به عهده گرفته است. تو را فرمان داده که از او بخواهى تا عطا کند، درخواست رحمت کنى تا ببخشاید. خداوند کسى را بین تو و خودش حجاب قرار نداده و تو را به گرفتن واسطه مجبور نساخته... پس هر گاه او را صدا بزنى، مىشنود و هر گاه با او مناجات کنى، نجوایت را مىداند، پس حاجت خود را به او مىرسانى و راز دلت را با او در میان مىگذارى و از غم و اندوه خویش به او شکایت مىبرى و چاره آن را از او مىخواهى ... سپس کلید گنجهاى خود را در دست تو نهاده، چون به تو رخصت دعاء و خواهش داده، پس هر گاه خواستى درهاى نعمتش را با دعاء باز مىکنى و باران رحمتش را پیاپى فرو مىریزى ...». [111] آرى!چنین است رابطه زیباى انسان با خدا!
بنابراین عبادت، که همان ارتباط با آفریدگار است، بسیار آسان، پرشکوه، لذت بخش و سرشار از خیر و برکت است.
ارکان عبادت
از آن چه در تعریف عبادت گفته شد (عملى که با انگیزه الاهى انجام شود)، روشن مىشود که عبادت از دو «پایه» تشکیل شده است:
1. عمل
2. نیت
عمل
عبادت یک نوع فعالیت و عمل است. این فعالیت ممکن است بدنى و ظاهرى باشد، مانند نماز، حج، صدقه و ... و ممکن است قلبى و درونى باشد، مثل تفکر، توکل، یاد خدا و ...
شرط عمل عبادتى (اعم از ظاهرى و باطنى) آن است که مطلوب و پسندیده باشد. کار ناشایست نادرست نمىتواند مصداق عبادت باشد، [112] هر چند با قصد قربت انجام [113] شود. [114] امیرالمؤمنین علیهالسلام از پیامبر نقل مىکند که فرمود: «... گفتار و کردار و نیت، [ صحیح ] نیست مگر به مطابقت سنت». امام صادق علیهالسلام در پاسخ به این پرسش که عبادت چیست؟ مىفرماید:
«نیت خوب [ نیت خالص ] داشتن در اطاعت، آنگونه که خدا دستور داده است». [115] از این جهت آگاهى نسبت به عمل عبادتى و شرائط آن براى درست انجام دادن آن لازم است. [116]
عبادت، در عمل، نقش خود را دارد و هیچ گاه نیت به تنهایى نمىتواند انسان را از «فعل عبادت» بىنیاز کند. على علیهالسلام مىفرماید:
«ایمان، گفتار با زبان است و عمل با اعضا». [117] بنابراین، سخن برخى صوفیان، مبنى بر اینکه عبادت در مرحله «فنا» و «وصال» از انسان ساقط مىشود، [118] یک سخن انحرافى و ضد «عرفان علوى» است. قرآن مىفرماید: «خدا را عبادت کن تا [ زمانى که ] یقین [ مرگ ] سراغ تو بیاید». [119]
نیت
رکن دوم عبادت، «نیت» است، نیت، روح عبادت و ارزش بخش به آن است. زمانى عمل جنبه عبادتى به خود مىگیرد که «انگیزه الاهى» انجام شود، در غیر این صورت عبادت نخواهد بود. [120] امیرالمؤمنین علیهالسلام مىفرماید: «النیة اساس العمل»، [121] یعنى: «نیت پایه عمل است».انگیزه الاهى نیز باید «خالص» و یکدست و از شائبه اغیار پاک باشد. هرگونه انگیزه غیر خدایى به صورت ریا، عمل را از وجهه عبادتى ساقط مىکند. مولا مىفرماید: «بدانید: ریاء کم [ نیز ] شرک است». [122] و در حدیث دیگر؛ «اخلاص، معیار عبادت است». [123] «ریا» علاوه بر آن که عبادت را باطل مىکند، خود یک عمل حرام است.
گستره عبادت
اسلام، برخلاف پارهاى ادیان که عبادت را در اعمال ومراسم مخصوصى محدود کردهاند، براى عبادت گستره وسیعى قائل است و آن را به تمام عرصههاى زندگى فردى و اجتماعى سرایت داده است. حتى دنیایىترین جنبه زندگى چون خوردن، خوابیدن، ازدواج، ریاست و ... مىتواند مىدانى براى عبادت و وسیلهاى براى تکامل و تقرب به خداوند باشدو این نشانه آمیختگى عمیق دین و دنیا در اسلام است. پیامبر صلىالله علیه و آله، در سفارشى به صحابى بزرگوار ابوذر، مىفرماید: «در هر چیز، نیت [ قصد قربت ] داشته باش، حتى در خوابیدن و خوردن. [124] امیرالمؤمنین علیهالسلام در نامه خود به مالک اشتر، بعد از توصیه به اینکه بهترین وقتها را براى عبادت [ نماز و دعا و ... ] قرار ده، اضافه مىفرماید: «هر چند همه آنها [ وظائف حکومتى، یا همه اعمال ] براى خداست [ عبادت است ] به شرط آنکه نیت صالح و شایسته باشد ...». [125] در این دید وسیع، هیچ عاملى از زمان، مکان، سن، شغل، شرایط و ... نمىتواند مانع بهره بردارى انسان از عبادت شود.
شمول و گستردگى عبادت در سه محور:
1. شخص (عابد)،
2. عمل (عبادت)
3. ظرف عمل (زمان و مکان) است.
الف: گستره فردى. هر شخص، با هر حیثیتى، در هر سنى و با هر شغلى مىتواند به عبادت خدا بپردازد و از این جهت محدودیتى براى وى نیست. حالات و صفات گوناگون از فقر، غنى، سفر، حضر، سلامتى، بیمارى، و ... نیز مانع عبادت نیست.
ب: گستره عملى. هر کار سالم و پسندیدهاى در عرصه فردى یا اجتماعى، ظاهرى، باطنى و ... در صورتى که با انگیزه الاهى انجام شود، مىتواند مصداق عبادت باشد. از این لحاظ، عبادت به عبادت سیاسى، اقتصادى، فرهنگى، اجتماعى، همچنین عبادت قلبى، بدنى و ... تقسیم مىشود.
سفارش پیامبر صلىالله علیه و آله به ابوذر در هر چیز نیت [ قصد قربت ] داشته باش، حتى در خوابیدن و خوردن ناظر به گستره عملى عبادت است.
ج: گستره زمانى و مکانى همه زمانها و همه مکانها ظرف عبادت متناسب نا آن است. حضرت على علیهالسلام مىفرماید: «یاد خدا را در هر مکان و در هر حال رها نکنید». [126] حتى برخى روایات، ذکر خدا را در پارهاى حالات، که گمان مىرود مناسب چیزهایى از قبیل ذکر نیست، پسندیده و مطلوب شمرده است. امام صادق علیهالسلام مىفرماید: موسى علیهالسلام به خدا عرض کرد: حالاتى بر من مىگذرد [ مانند وقت دستشویى رفتن ] که از ذکر خدا شرم مىکنم. خدا [ در جواب ] فرمود: «ذکر من در همه حال خوب است». [127]
خلاصه، انسان در هر حال و در هر موقعیتى و با هر شغلى و شرائطى، تا زمانى که زنده است و خودآگاهى و هوشیارى خود را از دست نداده، عبادت از او میسر است: «و اعبد ربک حتى یأتیک الیقین». [128] «پروردگارت را تا آمدن (لحظه) مرگ عبادت کن». تنها وقتى هوشیارى خود را (بر اثر مرگ، اغماء و ...) از دست داد، قادر به عبادت نیست. این قضیه تا بدانجاست که اگر فرض شود فردى از تمام امکانات مالى، بدنى و مانند آن محروم است و حتى زبان او قادر به حرکت و چشمان او قادر به دیدن نیست و چون مردهاى در بستر افتاده، لکن ذهن او فعال است، مىتواند با «یاد خدا» از بهترین «عابدان» باشد، زیرا یاد خدا «برترین عبادت» است. [129] بنابراین، هیچ گاه باب رحمت و تکامل بر انسان بسته هست و همواره راه صعود از طریق عبادت باز است.
از آنچه گفته شد، روشن مىشود که انسان مىتواند تمام حیات و زندگانى خود را در خط عبودیت قرار دهد و هیچ لحظهاى از فضاى نورانى عبادت خارج نگردد، چنان که از برخى اولیاء خدا نقل شده است که از آغاز تکلیف تا آخر عمر حتى کار مباح انجام ندادهاند (چه رسد به کار مکروه و حرام) بلکه اعمال آنها یا واجب بوده است یا مستحب. مولا در دعاى کمیل از خدا مىخواهد که پیوسته در خدمت او باشد و حالت عبودیت او «سرمد» و دائمى باشد. [130]
گونههاى مختلف عبادت
گفته شد، عبادت از دو رکن تشکیل شده است، عمل و نیت.
عبادت از لحاظ عمل (فعل عبادتى) انواع مختلفى دارد.
1. فریضه و نافله
عبادتى که شریعت انجام آن را الزامى دانسته و ترک آن را جایز نمىشمارد، واجب و «فریضه». [131] نام دارد مانند نمازهاى پنجگانه، روزه ماه رمضان، خمس، زکات و ...
اما عبادتى که انجام آن واجب نیست، ولى رجحان و فضیلت دارد، نام آن «مستحب» یا «نافله». [132] است مانند نماز شب، دعاء، قرائت قرآن و ...
عبادتهاى مسحب بسیار پر دامنه و پر تنوع است، بهگونهاى که شمارش همه آنها کتاب مستقلى مىطلبد.
فرائض ما در درجه اول اهمیت قرار دارد و بر نافله مقدم است: «لا عبادة کالداء الفرائض». [133] «عبادتى همانند انجام فرائض نیست». به همین دلیل اگر اعمال مستحبى به واجبات زیان برساند، ارزشى ندارد: «لا قربة بالنوافل اذا اضرت بالفرائض». [134] «اگر مستحبات به واجبات لطمه بزند، سایه تقرب به خداوند نیست».
با این حال عبادتهاى مستحب نقش مهمى در سرعت و اوج بخشیدن به تکامل انسان دارند، زیرا اولا: بعضى از نوافل، نقصان پارهاى فرائض که به صورت ناقص و فاقد شرط «مقبولیت» (و نه به صورت باطل) انجام شده است را جبران مىکند (مثل اینکه نماز به صورت صحیح خوانده شود، اما همراه با حضور قلب نباشد. [135] و ثانیا: برخى کمالات بهگونهاى است که تنها از طریق انجام مستحبات مىتوان بدان دست یافت. در حدیثى که قبلا نقل شد و با سندهاى معتبر در منابع حدیثى شیعه و اهل سنت روایت شده، آمده بود: «بنده من همواره به وسیله نوافل [ عبادتهاى مستحب ] به من تقرب مىجوید، تا آن که محبوب من مىشود. وقتى محبوب من گشت، من گوش او هستم که مىشنود و چشم او هستم که مىبیند و زبان او هستم که مىگوید...»
2. عبادت فردى و عبادت اجتماعى
پیروان بسیارى از ادیان بر این باورند که چون عبادت رابطه انسان با خداوند است، جنبه فردى و خصوصى دارد، از این رو شایسته است که در گوشه عزلت و تنهایى انجام شود. انزواطلبى و مردم گریزى شیوه بسیارى از عابدان در طول تاریخ بوده است. حتى این شیوه در میان مسلمانان نیز، تحت عنوان تصوف و صوفى گرى، کم و بیش وجود داشته است. از این دیدگاه، عبادتگرایى .بخصوص با دخالت در امور سیاسى و تصدى امور حکومتى ناسازگار است.
هنگام ظهور اسلام، «رهبانیت»، یعنى انزواگرایى براى خود سازى و عبادت، شیوه رایج پیروان مسیحیت بود و «راهبان» بهعنوان انسانهاى ممتاز و برجسته از نظر معنویت و عبادت شناخته مىشدند.
از دیدگاه اسلام، دین و عبادت با مسائل اجتماعى عمیقا آمیخته است و تمام ابعاد زندگى اجتماعى را در بر مىگیرد.
از همان آغاز که اسلام ظهور کرد، در برابر رهبانیتگرایى رایج در آن زمان موضع قاطع و روشن گرفت و با شعار «لا رهبانیة» . [136] (در اسلام رهبانیت نیست) به مخالفت صریح با شیوه مسیحیان آن زمان پرداخت در دوران امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز که برخى افراد دست به چنین کارى زده بودند با مخالفت شدید آن حضرت مواجه شدند. یکى از اصحاب آن حضرت به نام «عاصمبن حمید» به منظور تزکیه و عبادت از خانواده و جامعه بریده بود و به گوشه انزوا و تنهایى پناه برده بود. وقتى امام از عمل او آگاه شد وى را خواست و به شدت او را مورد سرزنش و توبیخ قرار داد. [137]
بخش عمدهاى از عبادتها در اسلام جنبه اجتماعى دارد، مانند نماز جماعت، حج، زکات، خمس، صدقه و ... حتى دعاء، که یکى از خصوصىترین عبادتهاست به نوعى از این جنبه خالى نیست>. [138] همانگونه که گذشت، عبادت (به مفهوم گسترده آن) شامل همه شئون فردى و اجتماعى (با تمام ابعاد اقتصادى، سیاسى، فرهنیگ آن) مىشود. از این دیدگاه، تفکر و اندیشیدن، تحصیل علم و دانش، کار و تلاش اقتصادى، فعالیت سیاسى، ازدواج و تربیت فرزند و ... مىتواند با قصد قربت و رعایت شرائط، مصداق عبادت باشد. امیرالمؤمنین علیهالسلام در نامه خود به مالک اشتر، با اشاره به فعالیتهاى گوناگون، مىفرماید: «...گرچه همه اینها براى خداست [ عبادت است ] اگر نیت و انگیزه، شایسته باشد». [139]
خلاصه، در اسلام، هم عبادت فردى وجود دارد و هم عبادت اجتماعى و نباید یکى را به نفع دیگرى کمرنگ کرد.
3. عبادت ظاهرى و عبادت باطنى (قلبى)
برخى عبادتها با اعضاء ظاهرى بدن انجام مىگیرد که آشکار و عیان است و دیگران مىتوانند از آن آگاهى یابند نظیر نماز، جهاد، انفاق و ...
اما برخى دیگر باطنى است و یک نوع فعالیت درونى شمرده مىشود که در ظاهر نمود و ظهورى ندارد. [140] مثل توکل، حس ظن به خدا، یاد خدا و ...
اسلام تأکید دارد که برخى عبادتها آشکار و علنى انجام شود، زیرا جنبه اجتماعى در آن قوى است و بهرهمندى از همه آثار و فوائد آن در گرو آشکار و باشکوه برگزار کردن آن است حساسیت شدید امیرالمؤمنین علیهالسلام نسبت به نماز جماعت و جمعه به خاطر همین نکته است. [141] در حدیث زیر، فلسفه نماز جماعت چنین بیان شده است: «براى آن نماز جماعت قرار داده شد که اسلام و توحید و عبادت خدا آشکار باشد، تا حجتى بر مردم شرق و غرب باشد... بعلاوه نماز جماعت عامل همیارى مردم در نیکى و تقوا و بازدارنده آنان از بسیارى از گناهان است. [142] عبادت به غیر از مواردى که باید علنى برگزار شود بهتر است، بخصوص براى کسانى که به مرتبه «مصونیت» نرسیدهاند، غیر آشکار باشد، زیرا یکى از آفات خطرناک عبادت همان طور که خواهد آمد ریاء و خودنمایى است و عبادتهاى مخفى کمتر دچار این آفت مىشود. [143]
از این رو عبادتهاى قلبى نظیر یاد خدا، حسن ظن به خدا، توکل، تفویض، همچنین عبادتهاى ظاهریى که کمتر نمود دارد از این آفت دورتر است. مولا در حدیثى بر عبادت در تنهایى تأکید مىکند و آن را منبع خیرات مىشمارد. [144]
روشن است که حتى عبادت ظاهرى نیاز به «نیت» و انگیزه الاهى دارد که خود یک امر قلبى است.
طبقه بندى عبادت و عابدان
عبادت، به لحاظ عمل و هم به لحاظ عبادت کننده، داراى «درجات» و طبقاتى است.
طبقه بندى عبادت
همه عبادتها بزرگ و ارزشمند و تکامل آفرینند و نباید به هیچ یک از آنها هرچند به ظاهر کوچک با دیده حقارت نگریست. مولا مىفرماید: «هیچ عملى، همراه با تقوا، کم نیست و چگونه کم باشد چیزى که مورد قبول خداوند واقع مىشود». [145] بخصوص عبادتهاى واجب، از شأن و منزلت ویژهاى برخوردارند.
اما این بدان معنا نیست که همه عبادتها در یک سطح و برخوردار از یک منزلت باشند، بلکه هم واجبات و هم مستحبات داراى مراتب و درجات و برخوردار از فضیلتهاى متفاوتند. معیار تفاوت ارزشى عبادتها نیز گوناگون است.
عناصرى چون محتواى عبادت، زمان، مکان، حالات، شرایط و ... مىتواند در اهمیت و ارزش بخشى به عبادت مؤثر باشد. در سخنان امیرالمؤمنین علیهالسلام به موارد زیادى بر مىخوریم که به صراحت یا با اشاره، از برترى برخى عبادتها سخن گفته است. این عبادتها شامل امور بدنى، قلبى، مالى، اخلاقى، اجتماعى و غیر آن مىشود. در اینجا به نمونههایى از آن اشاره مىشود: نماز، [146] روزه، [147] حج، [148] جهاد، [149] ذکر، [150] دعاء، [151] توبه، [152] تفکر، [153] تعلم، [154] توکل، [155] تزکیه، [156] انتظار فرج، [157] ایثار، [158] صدقه، [159] و ....
طبقه بندى عابدان
همانگونه که هر عبادتى بزرگ و ارزشمند است، هر عبادت کنندهاى (با رعایت شرائط) نیز ارجمند است، لیکن همان طور که در مورد عبادت گفته شد، عبادت کنندگان از شأن و منزلت واحدى برخوردار نیستند، بلکه «درجات» و مراتب گوناگونى دارند که در واقع، به طبقه بندى در «عبودیت» باز مىگردد. معرفت و همچنین انگیزه عبادت گر، در ارزش عبادت، نقش محورى و کلیدى دارد. زیرا «نیت» روح عمل و ارزش بخش به آن است.درحدیث معروفى که در منابع حدیثى شیعه و اهل سنت با سندهاى متعدد آمده است، پیامبر صلىالله علیه و آله مىفرماید:
اعمال به نیت است و براى هر کس [ آن ] چیزى است که نیت کرده است». [160]
حضرت على علیهالسلام نیز مىفرماید:
«شایستگى عمل وابسته به شایستگى نیت است». [161]
بنابراین نیتهاى مختلف، ارزشهاى متفاوت به عمل مىدهد، از سوى دیگر، عبادت توجه به ذات «ذوالجلال» و خضوع در برابر عظمت او است، از این رو معرفت توحیدى انسان، در چگونگى این توجه و خضوع تأثیر عمیق و تعیین کننده دارد. آن کس که با ایمان سطحى و غیر عمیق به نماز مىایستد، با آن کس که سرشار از ایمان وعرفان و تفکر است و «جلال کبریایى در قیامش» و «جلال بندگى اندر رکوعش» است هرگز یکى نیست. اولیاء بزرگ خدا چون على علیهالسلام معتقدند که:
«نمىتوان خدا را به حقیقت ذکر یاد کنى مگر آنکه خود را فراموش کنى...». [162]
به سخنى دیگر، عبادت، معراج روح و پرواز جان به عالم معنا است. مرغ جان به تناسب توانایى بال معرفتى خود اوج مىگیرد، برخى پروازى کوتاه، برخى پروازى بلند و برخى چنان اوج مىگیرند که برتر از اندیشه است و اینها همه نشأت گرفته از مایه معرفتى عبادت کننده است.
امیر المؤمنین علیهالسلام، در یک تقسیمبندى کلى، عبادت را از نظر نیت و انگیزه عبادت کنندگان (که طبعا برخاسته از نوع معرفت و عبودیت آنهاست) به سه دسته تقسیم مىکند:
1. عبادت سوداگران.
2. عبادت بردگان.
3. عبادت آزادگان.
در نهج البلاغه آمده است: گروهى خدا را از روى رغبت [ به ثواب و پاداش ] عبادت مىکنند و این عبادت بازرگانان است [ که چشم به سود و زیان دارند ] و گروهى خدا را از روى ترس [ از عذاب و آتش ] عبادت مىکنند و این عبادت غلامان است و گروهى خدا را به خاطر شکر و سپاسگذارى عبادت مىکنند و این عبادت آزادگان است». [163]
از امام صادق علیهالسلام نیز روایت شده است که فرمود:
«عبادت کنندگان سه دستهاند، گروهى خدا را از روى ترس عبادت مىکنند و این عبادت بردگان است و گروهى خدا را به خاطر ثواب عبادت مىکنند و این عبادت مزدوران است و گروهى خدا را از روى محبت عبادت مىکنند و این عبادت آزادگان و برترین عبادت است». [164]
به سخن دیگر، سه نوع عبادت وجود دارد: عبادت طمعکارانه، عبادت خائفانه و عبادت شاکرانه یا شائقانه. هر چند هر سه نوع عبادت صحیح و مقبول است اما بهترین، زیباترین و کاملترین عبادت آن است که برخاسته از حب و شوق و شکر باشد. عبادت امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز از نوع سوم بوده است. آن حضرت در مناجات با خدا عرضه مىدارد:
خدایا تو را به خاطر ترس از عقاب یا طمع در ثواب عبادت نکردم، بلکه تو را شایسته عبادت یافتم پس عبادت کردم». [165]
محبت و شوق عنصر عجیبى است که انسان را یک شبه ره صد ساله مىبرد:
ز سوز عشق بهتر در جهان چیست؟ که بىاو گل نخندید ابر نگریست
خداوند چون منبع همه جمالها وکمال هاست و زیبایى را چون دیگر کمالات، بىنهایت دارد، بیشترین و عمیقترین شوقها را در دل مؤمنان، و عارفان بر مىانگیزد و آنها عاشقانه به عبادت حق مىپردازند.
مولا مىفرماید:
برترین مردم کسى است که به عبادت عشق ورزد و آن را در آغوش کشد، با قلب خود آن را دوست بدارد و با بدنش انجام دهد و خود را براى آن فارغ کند. چنین کسى باک ندارد که چگونه زندگى کند، در آسانى و فراخى یا در سختى و تنگى». [166]
اینگونه عبادت نه خستگى مىشناسد و نه سیرى، نه ضعف و نه سستى.هر چه بیشتر از زلال عبودیت بنوشد بر عطش او افزوده مىشود. بهترین و عمیقترین لذتها را اینگونه عبادت کنندگان مىبرند و با هیچ لذتى آن را برابر نمىشمارند: «خدایا ! چه کسى است که شیرینى محبت تو را چشیده باشد و تو را به دیگرى بدل کند». [167] از مولا نقل شده است:
«پاکیزهترین و لذیذترین چیز در بهشت، محبت خدا است». [168]
میوه شیرین عبادت از ریشه عمیق معرفت بر مىآید «هرگاه نور معرفت در دل متجلى شود، نسیم محبت وزیدن مىگیرد و هر گاه نسیم محبت بوزد [ محب ] در سایه محبوب انس مىگیرد و [ در این حال ] محبوب را بر همه چیز ترجیح مىدهد و از [ خواست و ] فرمانهاى او [ با دل و جان ] پیروى مىکند. وقتى بر بستر انس قرار گرفت و از دستورات او پیروى کرد به روح مناجات و قرب مىرسد [ که آرزوى عارفان و عابدان است ]». [169]
عشق و محبت، محب را به همسویى با محبوب مىکشد و در اراده و خواست محبوب فانى مىگرداند و «فنا» مرتبهاى بس بلند وعظیم است که با آن حیاتى دیگر آغاز مىشود، حیاتى خدایى و سراسر نور.
گر نور عشق بدل و جانت اوفتد بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوى
از پاى تا سرت همه نور خدا شود در راه ذوالجلال چو بىپا و سر شوى
از اعجاز محبت هر چه گفته شود کم گفته شده است و اصلا آیا قلم را توان آن هست که «سر عشق» را باز گوید؟!
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز وراى حد تقریر است شرح آرزومندى
آثار و دستاوردهاى عبادت
همانگونه که گفته شد، عبادت، کمال انسانى است که آدمى در پرتو آن، به قرب الاهى و کمال غایى نائل مىشود. از این رو دستاوردهاى عبادت بسیار گسترده و متنوع است.انسان به وسیله عبادت مشمول رحمت وسیع خداوند واقع مىشود و این رحمت گسترده، برکات وسیعى را نصیب او مىکند. امیرالمؤمنین علیهالسلام، با اشاره به این حقیقت، مىفرماید:
«اگر نمازگزار مىدانست [ در حال نماز ] چه رحمتى [ از خداوند ] او را فرا مىگیرد، سر از سجده بر نمىداشت». [170]
در زیر به بخشى از دستاوردهاى متنوع عبادت اشاره مىشود. لکن قبل از پرداختن به آن، تذکر این نکته لازم است که دستاوردهاى عبادت باید متناسب با کیفیت و ارزش عبادتها ارزیابى گردد. این چنین نیست که هر عبادتى از هر کس، همه ارزشها و دستاوردهاى عبادت را به دنبال داشته باشد، بلکه مقصود این است که عبادت صحیح به میزانى که از عمق و معرفت و استمرار برخوردار مىگردد، داراى ارزش و آثار است. در روایت آمده است:
ثواب [ و ارزش عبادت ] به اندازه عقل [ و معرفت عابد ] است. [171] (ضمنا دستاوردهاى عبادت نوعا مىتواند دستاورد عبودیت نیز باشد). به طور کلى دستاورد عبادت به چند دسته تقسیم مىشود:
1. دستاورد فکرى و معرفتى
اصولا عبادت قبل از هر چیز، یک پدیده عملى، معرفتى است. زیرا انسان در حال عبادت، توجه و فکر خود را به سوى عالم معنا و مبدء هستى، که فوق زمان و کمان و هرگونه محدودیت است، پرواز مىدهد و این یعنى خروج از دایره بسته زندگى مادى و توجه به افقهاى برتر و بالاتر، به عبارت دیگر، التفات به این حقیقت که هستى نسبى وسیعتر و گستردهتر از عالم حس و ماده است و اینکه انسان، به غیر از بعد جسمانى و نیازهاى مادى، داراى بعد معنوى و جاودانى است، دستاورد مهم و اساسى است که ثمره عبادت و بندگى خداوند است. جمله معروف «الصلاة معراج المؤمن»؛ «نماز معراج مؤمن است» ناظر به همین حقیقت ارزشمند است. انسان هر چند معتقد به مبدء و معاد باشد اما دل مشغولىهاى زندگى و جزر و مدهاى دنیایى ممکن است او را در غفلت و بىخبرى فرو ببرد و در نتیجه ایمان او را کمرنگ و اثر آن را به حداقل کاهش دهد. این عبادت است که پرده غفلت را مىدرد و ایمان انسان را تازه و با نشاط و پر ثمر مىسازد.
مولا مىفرماید:
«میوه ذکر [ یاد خدا ] روشنى دلهاست». [172]
در واقع، عبادت «تمرین عملى باورهاى توحیدى» و «غفلت زدایى» از قلب و روح آدمى است؛ «استمرار یاد خدا غفلت را مىزداید». [173]
بنابراین، خود عبادت، یک نوع فعال سازى بعد معرفتى انسان (آن هم بعد معرفتى متعالى) است.
بینش متعالى
علاوه بر این که عبادت، خود یک عمل معرفتى است، عامل دستیابى به معرفت و بینش بالاترى نیز هست. از آنجا که عبادت به روح انسان قدرت و توانایى مىبخشد و به کمال مطلق (خداوند) نزدیک مىکند، به تناسب آن از توانایىهاى گوناگون برخوردار مىگردد که از جمله آنها «بینش ویژه» است. این بینش، معمولى و مدرسهاى نیست بلکه نوعى دیگر است که جنبه قدسى دارد. مولا مىفرماید:
«کسى که خدا را یاد کند، بینا مىشود». [174]
در حدیث قدسى، که شیعه و اهل سنت روایت کردهاند، مطلبى بدین مضمون آمده است:
«بنده من همواره به وسیله نوافل [ عبادتهاى مستحب ] به من تقرب مىجوید تا آنکه محبوب من مىشود. وقتى محبوب من گشت، من گوش او هستم که مىشنود و چشم او هستم که مىبیند و زبان او هستم که سخن مىگوید... [175]
این حدیث را به هر معنا تفسیر کنیم، در هر حال از این نکته حکایت دارد که انسان بر اثر عبادت، به مرحلهاى مىرسد که نیروى ادراکى و معرفتى او مورد تأیید و حمایت ویژه خداوند قرار مىگیرد و روشن است که در این حالت، به معرفت خاصى دست مىیازد که ارزش قدسى و ملکوتى دارد.
امیرالمؤمنین علیهالسلام در حدیثى مىفرماید:
«استمرار یاد خدا قلب و فکر را نورانى مىکند». [176] همچنین در توضیح آیه «رجال لاتلیهم تجارة و لا بیع عن ذکرالله». [177] مىفرماید:
خداوند سبحان یاد خود را مایه روشنى دلها قرار داده، که [ انسان ] به سبب آن، [ حقایق را ] بعد از ناشنوایى مىشنوند و بعد از تاریکى [ جهل ] مىبینند». [178]
عرفان و عبادت، تنها نیروى ادراکى انسان را تحت حمایت ویژه پروردگار قرار نمىدهد، بلکه همان طور که در حدیق فوق آمده بود قواى عملى و رفتارى وى نیز از این حمایت و هدایت برخوردار مىگردد و او را به مرحله «عصمت نسبى» مىرساند که در بخشهاى بعد به آن اشاره مىشود.
2. دستاورد روحى و روانى
افزایش ظرفیت روانى
توجه به خداوند و عوالم معنوى همانگونه که ظرفیت معرفتى انسان را افزایش مىدهد، ظرفیت روانى و روحى وى را نیز گسترش مىدهد. بسیارى از کم ظرفیتىها و بىصبرىها ناشى از تنگ نظرى و دید محدود افراد است. وقتى افق فکرى انسان با ایمان و عبادت، وسیع و بلند شد، قدرت تحمل و بردبارى او هم افزایش مىیابد. على علیهالسلام مىفرماید:
یاد خدا شرح صدر مىآورد». [179]
بدین منظور، قرآن مؤمنان را به مددجویى از نماز و روزه فرا مىخواند: «از صبر [180] و نماز کمک بگیرید». [181] مولا مىفرماید:
«یاد خدا... آرامش دلهاست»
همچنین احادیث توصیه مىکند که هنگام غضب به «یاد خدا» پناه ببرید (هرگاه غضب کردى، بگو: لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم، غضب تو آرام مىگیرد». [182]
آرى عبادت و یاد خدا «آرامش روحى» خاصى به ارمغان مىآورد که اهل عبادت از آن بهرهمند مىشوند، چنان که مولا مىفرماید:
یاد خدا... آرامش دلهاست». [183]
صفا و لطافت روحى
صفا و لطافت روح از دستاوردهاى باطنى عبادت است. عبادت و عبودیت خداوند، که کانون جمال و زیبایىهاست، قلب انسان را تحت تأثیر قرار مىدهد و شعاعى از رحمت و لطف و عطوفت الاهى را نصیب آن مىکند. در نهج البلاغه آمده است:
خداوند سبحان ذکر [ یاد کرد خدا ] را مایه صفا و جلاء قلبها قرار داده است». [184]
عارفان و عابدان حقیقى همواره از روحى لطیف و پر صفا (همراه با فراست و روشنبینى) برخوردار بودهاندو شگفت آن که این لطافت را همراه با صلابت در راه حق با هم داشتهاند. امیرالمؤمنین علیهالسلام که خود نماد قاطعیت و سازش ناپذیرى در راه حق بود، از چنان روح لطیف و ظریفى برخوردار بود. [185] که در برابر ناله یتیمى یا فغان یک مظلومى دگرگون و منقلب مىگردید و گاه اشک از دیدگان پاکش سرازیر مىشد و این ویژگى در کمتر کسى جمع مىشود.
3. دستاورد عملى و رفتارى
دورى از گناه
عبادت، ویژگى بازدارندگى از گناه، فساد، معصیت دارد. [186] قرآن درباره اثر نماز که یکى از مهمترین عبادتهاست مىفرماید:
«ان الصلاة تنهى عن الفحشاء و المنکر». [187] «به راستى نماز انسان را از کار زشت و ناپسند باز مىدارد».
حضرت على علیهالسلام نیز مىفرماید:
«نماز دژ خداوند و دور کننده شیطان است». [188]
همچنین مىفرماید:
«یاد خدا وسیله طرد شیطان است».
و مىدانیم که شیطان دعوت کننده به گناه است. انسان در سایه عبادت و عبودیت حق به جایى مىرسد که از سلطه شیطان، که نماد شر و زشتى است، رهایى مىیابد:
«ان عباد لیس لک علیهم سلطان». [189]
[ اى شیطان! بدان که ] بر بندگان من سلطه ندارى»
و این همان «عصمت نسبى» است، که در مرحله بالاتر، به «عصمت مطلق» مىرسد و مخصوص انبیاء و اوصیاء است.
گرایش به نیکىها
عبادت و عبودیت همانگونه که گذشت صفا و نورانیت روحى مىآورد. [190] قلب پاک و نورانى طبعا گرایش به نیکىها و اعمال خیر دارد. مولا مىفرماید:
«کسى که قلب خود را با استمرار یاد خدا آباد کند، کردار او، در نهان و آشکار، نیک مىشود». [191]
4. دستاورد جسمى
بدون شک آرامش روانى و سلامت روحى که دستاورد عبادت است در سلامتى جسم و بدن انسان به غایت مؤثر است. امروزه بیش از هر زمان دیگر ثابت شده است که بسیارى از بیمارىها، جنبه روان تنى دارد. اثرات متقابل روان و بدن بسیار گسترده و عمیق است که بررسى آن از حوصله این نوشتار بیرون است. علاوه بر آن، بخشى از عبادات (نظیر غسل، وضو، مسواک زدن و ...) جنبه بهداشتى نیز دارد که کمک مؤثرى در جهت سلامت جسمى است.
5. دستاورد اجتماعى
عبادت خداوند عامل بسیار مهمى در جهت بهبود «رفتار اجتماعى» و ارتقاء «اخلاق اجتماعى» است. زیرا پذیرش و «مقبولیت» عبادت نزد خداوند، باانجام وظایف اجتماعى و اداء حقوق دیگران پیوند خورده است «انما یتقبلالله من المتقین». [192]
«خداوند [ عبادت را ] تنها از تقوا پیشگان مىپذیرد». بنابراین کسى که به راستى اهل عبادت است سعى مىکند براى قبولى عباداتش حقوق دیگران را رعایت کند و از تعدى و تجاوز و حریم شکنى خوددارى کند. حضرت على علیهالسلام مىفرماید:
«خداوند حقوق بندگان را مقدمه حقوق خود قرار داده است. پس کسى که حق بندگان را ادا کند موفق به اداء حق خداوند نیز خواهد شد». [193]
عبادت و عبودیت ثمرات و پیامدهاى متعدد دیگرى نیز دارد که از جمله آنها افزایش نعمت است. حضرت على علیهالسلام مىفرماید:
«استتموا نعم الله علیکم بالصبر على طاعة الله». [194]
«نعمتهاى خدا بر خویش را، با استقامت در اطاعت و فرمانبردارى خدا تمام کنید».
از طرف دیگر، عبادت، جنبه شکر گزارى به درگاه پروردگار دارد و شکر موجب «مزید نعمت» است «لئن شکرتم لازیدنکم». [195] «اگر سپاس گذارید، نعمت شما را افزون مىکنم».
همچنین عبادت (بهویژه دعاء) عامل رفع مشکلات و بلاهاست «اگر مردم به هنگام بلا و سختى و زوال نعمت، با نیت راست و دل شیفته، به پروردگارشان پناه مىبردند هر آن چه از دست رفته به ایشان باز مىگرداند و هر تباهى را سامان مىداد». [196]
عوامل گرایش به عبادت و عبودیت
عبادت و عبودیت خداوند، ریشه در فطرت و سرشت انسان دارد، از این رو زمینه عبادت و عبودیت در همه افراد وجود دارد. لکن برخى عوامل این زمینه را فعال یا راکد مىکند. از آن جهت که این دو موضوع (عبادت و عبودیت) اهمیت خاص خود را دارد، شناخت عوامل (و موانع) آن نیز به همین نسبت از اهمیت و ضرورت برخوردار است. البته این بحث، یک مبحث اخلاقى روانشناسى است که بررسى همه جانبه آن از حوصله این نوشتار بیرون است، اما چند عامل مهم و اساسى که موجب گرایش انسان به عبادت و عبودیت مىگردد، با استفاده از سخنان امیرالمؤمنین علیهالسلام، بیان مىشود.
1. علم و آگاهى
حضرت على علیهالسلام مىفرماید:
«ثمرة العلم العبادة». [197]
«میوه دانش، عبادت است».
معرفت و آگاهى، بستر اصلى رویش حس عبادت و عبودیت در انسان است. زیرا روح عبادت و عبودیت، خضوع است و خضوع زمانى تحقق مىیابد که انسان عظمت و بزرگى معبود را درک کند و بشناسد. [198] جمال و جلال و کبریایى پروردگار است که بنده را به خشوع و خاکسارى و عبودیت وا مىدارد و کسى که از این معرفت بىبهره است، از آن احساس ارزشمند محروم است. از این رو فرشتگان که آگاهى مستمر از عظمت خداوند دارند در عبادت دائمى پروردگارند. [199]
از سوى دیگر، گرایش به عبادت و عبودیت در گرو احساس نیاز به آن دو است. این احساس زمانى به انسان دست مىدهد که وى به نقش اساسى و تعیین کننده عبادت و عبودیت در تکامل و خوشبختى خود واقف گردد و بداند که استعداد و ظرفیت آدمى بهگونهاى است که بدون آن دو به فعلیت کامل و همه جانبه نمىرسد.
به سخن دیگر، گرایش به عبادت و عبودیت از دو معرفت اساسى سرچشمه مىگیرد، یکى «خداشناسى» و دیگرى «خودشناسى». هرچه در این دو زمینه آگاهى انسان عمیقتر و ریشه دارتر باشد عبادت و عبودیت او هم از معنا و وزن بیشترى برخوردار مىگردد. پیامبر صلىالله علیه و آله خطاب به حضرت على علیهالسلام مىفرماید:
«دو رکعت نماز عالم از هفتاد رکعت نماز عابد [ بدون علم ] برتر است». [200]
طبقهبندى عابدان نیز از همین مایه یعنى معرفت سرچشمه مىگیرد و بدین لحاظ مىتوان گفت به تعداد عبادت کنندگان انواع عبادت وجود دارد.
2. کمک و توفیق خواستن از خداوند
خداوند آفریننده جهان و مبدء همه خیرات و برکات است و هموست که خواهش و نیایش بندگان را با مهربانى مىشنود و بدان پاسخ مىدهد. توفیق عبادت و عبودیت، که نعمت بزرگ خداوندى است، را باید از خود او خواست و بر این خواست پاى فشرد تا به مطلوب رسید. مولا مىفرماید:
«علیک بالاستعانة بالهک و الرغبه الیه فى توفیقک». [201]
«بر توست که از خدایت کمک بگیرى و توفیق را از او طلب کنى». خود آن بزرگوار نیز همواره دست نیاز به سوى پروردگار داشت و براى انجام وظایف عبودیت از او کمک مىطلبید؛ «... والتعینه على وظایف حقوقه». [202] «از خداوند براى اداى حقوق او یارى مىجویم».
3. جدیت و پشتکار
نهادینه کردن روح عبودیت در انسان، همچون دیگر فضایل و ارزشها، نیاز به برنامه و تمرین و تلاش دارد. همانگونه که عواملى چون فطرت و عقل، انسان را به سوى عبادت و تکامل سوق مىدهند، عوامل متعددى از شهوت، هواى نفس و مانند آن انسان را از عبادت و عبودیت باز مىدارند. این اراده و جدیت و پشتکار است که مىتواند عوامل منفى را خنثى کند و انسان را در طریق عبودیت و بندگى قرار دهد. امیرالمؤمنین علیهالسلام مىفرماید:
«نفس خود را براى اطاعت رام کن». [203]
و همچنین مىفرماید:
«نفسهاى خود را به ترک عادتها [ ى ناپسند ] و کشیدن آن با اطاعت رام کنید». [204]
اصولا نفس انسان نیاز به مدیریت و تدبیر دارد و باید متناسب با حالتها و گرایشهاى مثبت و منفى آن با ظرافت و دقت عکس العمل نشان داد. گاه باید بر او سخت گرفت، گاه ملایمت کرد، گاه تنوع ایجاد کرد و ... از این رو مولا مىفرماید:
«تدبیر نفس، بهترین تدبیرهاست». [205]
بدین منظور حتى باید نفس را براى اعمال نیک، از جمله عبادت، فریب داد. امیرالمؤمنین علیهالسلام در این زمینه مىفرماید:
«خادع نفسک فى العبادة...»؛ [206] «نفس خود را در راه عبادت فریب ده...»
نفس فریبى (براى رسیدن به کمال)، نکته مهم روان شناختى است که امیرالمؤمنین علیهالسلام آن را خاطر نشان ساخته است.
4. موعظه و تذکر
یکى از عواملى که نقش مهمى در گرایش انسان به عبودیت و عبادت دارد، موعظه و تذکر است.
موعظه، فطرت انسان و تمایلات حق گرایانه وى را برجسته و فعال مىکند و به فعلیت مىرساند. البته ضریب تأثیر تذکر وابسته به نوع موعظهگر و همچنین چگونگى شنونده است. در صورتى که موعظه رسا و دلسوزانه و با روش مطلوب انجام شود و شنونده هم اهل عناد و لجاجت نباشد کم و بیش بروى تأثیر مىگذارد. مولا مىفرماید:
«ثمرة الوعظ الانتباه»؛ [207] «ثمره موعظه، بیدارى و تنبه است».
موعظه بجا مىتواند «پرده غفلت را کنار بزند»، [208] و «قلب را زنده کند». [209]
سرمایه انبیاء براى هدایت مردم نیز تبلیغ و موعظه بوده است.
چه بسا افرادى که غرق گناه و فساد بودند ولى بر اثر شنیدن موعظهاى مؤثر و عمیق به کلى دگرگون گشتند و در مسیر حق و عبودیت قرار گرفتند و حتى از اولیاء بزرگ خدا گشتند.
حتى کسانى که اهل عبادتاند ممکن است بر اثر نوسانات روحى دچار به اصطلاح «قبض» و کم رغبتى شوند در این حالت نیاز به عواملى است که نشاط عبادت را به آنها باز گرداند. موعظه و اندرز مىتواند در این زمینه بسیار کارساز باشد.
سخنان حکیمانه و بلیغ اگر از قلبى پاک و دلسوز برخیزد و بر دلى تشنه و مستعد فرو نشیند گاه از چنان تأثیرى برخوردار است که ممکن است شنونده بر اثر آن قالب تهى کند و مرغ جانش به پرواز درآید. چنان که این قضیه در مورد یکى از اصحاب بزرگوار و مستعد حضرت على علیهالسلام به نام «همام» اتفاق افتاد و او پس از شنیدن خطابه پرشور و عرفانى آن حضرت نقش بر زمین گشت. [210]
در اینجا مناسب است به یکى از موعظهگرهاى «صامت» که در متون دینى و سخنان امیرالمؤمنین علیهالسلام بسیار بر آن تأکید شده است اشاره شود. و آن موضوع «یاد مرگ» است. توجه هوشیارانه و مداوم به مسئله مرگ و باور این نکته که دیر یا زود مرگ به سراغ انسان خواهد آمد و بالاخره قیامت با ویژگىهاى خاص خود برپا خواهد شد، آثار و پیامدهاى بسیار مطلوبى دارد . حضرت على علیهالسلام مىفرماید:
«واعظى چون مرگ کافى است». [211]
در متون دینى «یاد مرگ» به عنوان یکى از مهمترین عوامل تربیتى و سلوکى شناخته شده است، زیرا یاد مرگ انسان را در خوف رجاء مستمر و آمادهباش دائمى قرار مىدهد و چنین حالتى شخص را از گناه باز مىدارد و به سوى عبادت سوق مىدهد. حضرت مىفرماید:
«کسى که در انتظار مرگ باشد به سوى نیکىها شتاب مىکند».
به همین دلیل، «ذکر موت» در برخى روایات به عنوان «عبادت» تلقى شده است. [212]
عوامل بازدارنده از عبادت و عبودیت
بسیارى از کسانى که به ظاهر معتقد به مبدء و معاد هستند و در بعد نظرى به اهمیت و ضرورت عبادت اعتراف دارند، در عمل آن چنان که باید موفق به انجام وظایف عبودیت نیستند. این واقعیت نشان مىدهد که عبادت و عبودیت، عوامل بازدارنده نیرومندى دارد که آدمى را، در صورت غفلت، در دام خود گرفتار مىکند و از برکات سرشار پرستش خداوند محروم مىسازد.
همان طور که گفته شد، اولین شرط براى موفقیت در عرصه عبادت و عبودیت آگاهى و دانش است؛ آن چنان دانشى که به انسان یقین و باور ببخشند. آگاهى سطحى، ایمان سطحى مىآورد و ایمان سطحى دستاوردهاى جز عبودیت سطحى و ناقص نخواهد داشت: «رستگارى نیست مگر به اطاعت و اطاعت به دانش حاصل مىشود». [213] حتى اگر انسان اهل عبادت باشد اما بینش لازم را نداشته باشد، عبادت او چندان وزن و اهمیتى نخواهد داشت. ححضرت على علیهالسلام مىفرماید:
در عبادتى که همراه با فهم نباشد خیرى نیست». [214]
عبادت شکلى و غیر محتوایى که بیشتر از روى عادت، و نه بصیرت و بینش، انجام مىشود یکى از آفات زیانبخش عبادت به شمار مىرود.
پس اولین چیزى که انسان را از بهرهمندى از عبادت و عبودیت محروم مىکند «جهل» است و راه مبارزه با آن تعقل و تفکر و کسب دانش و بصیرت است، چیزى که همواره مورد سفارش امیرالمؤمنین علیهالسلام بوده و سخنان او سرشار از فراخوانى به آن است.
آن حضرت تأکید مىکند:
«سرآغاز عبادت خداوند، معرفت اوست». [215]
بعد از بیان نکته بالا، اکنون برخى موانع و همچنین آفات عبادت و عبودیت به اختصار بیان مىشود.
هواى نفس
عمدهترین عامل بازدارنده عبادت، «هواى نفس» است، که در این زمینه نقش کلیدى دارد و دهها عامل بازدارنده را در زیرمجموعه خود دارد. مولا مىفرماید:
«هواى نفس، خداى پرستش شده است». [216]
البته انسان به مقتضاى حیات دنیایى خود، نیازمندىهاى گوناگون دارد که باید به روش صحیح تأمین گردد، لکن بهرهمندى از امکانات زندگى، غیر از دلبستگى و دلدادگى نه آن است. در حالت اول، انسان نگاه ابزارى به دنیا دارد و در حالت دوم، آن را هدف تلقى مىکند. استفاده ابزارى از دنیا، با استفاده هدفمند از آن، از نظر فکرى، روانى و عملى بسیار متفاوت است . على علیهالسلام، در بازار بصره، مردى را که سخت غرق دنیا و داد و ستد بودند، توبیخ و سرزنش کرد، که چرا به فکر معنویت و معاد نیستند. در این حال شخصى به امام عرض کرد : چارهاى جز زندگى نیست، پس چه کنیم؟ امام فرمودند:
«تلاش براى زندگى [ معقول ] انسان را از عمل براى آخرت باز نمىدارد. [ پس زندگى را بهانه فرار از معنویت قرار ندهید ] » هواى نفس، مظاهر گوناگون و متنوعى دارد که مىتواند به صورت شهوتگرایى، مالگرایى، مقامگرایى، شهرتگرایى و ... جلوه گر شود. هواى نفس (به هر شکل و صورت) چشم توحیدى انسان را مىبندد و «دنیا پرستى» را به جاى «خدا پرستى» و «بندگى دنیا» را به جاى «بندگى خدا» مىنشاند. امیرالمؤمنین علیهالسلام، در یک بیان کلى مىفرماید:
کسى که به چیزى [ غیر از خدا ] عشق ورزد، چشم او را کور و قلب او را بیمار مىکند... پس [ در این صورت، او ] عبد آن است». [217]
همچنین آن حضرت با اشاره به تضاد هواى نفس با احساس لذت از عبادت، مىفرماید:
«چگونه از لذت عبادت بهرهمند مىشود کسى که از هواى نفس دم فرو نمىبندد؟!» [218]
غیر از هواى نفس (به صورت عام)، برخى عوامل به صورت خاص در کلام امیرالمؤمنین علیهالسلام بهعنوان مانع عبادت، یا آفات عبادت بیان شده است که در زیر به برخى از آنها اشاره مىشود.
ریا
ریا و خودنمایى، در تضاد با عبودیت و خنثى کننده عبادت است. مولا مىفرماید:
«ریا آفت عبادت است». [219]
عبادت باید تنها براى خداوند که پروردگار جهان است و شایستگى پرستش را دارد انجام گیرد . چنین عبادتى است که تعالى بخش و تکامل آفرین است. عبادت را با عیار «اخلاص» مىسنجند و به تعبیر مولا:
«اخلاص، معیار عبادت است». [220]
از دیدگاه آن حضرت ریا نوعى شرک است که با توحید در عبادت تضاد دارد: «بدانید که ریاء کم [ نیز ] شرک است». [221] خاستگاه ریا نیز چیزى جز هواى نفس و دنیاگرایى انسان نیست. خلاصه، خودنمایى، هم عبادت را باطل مىکند و هم انسان را از پرداختن به عبادت (در جایى که زمینه ریا نیست) باز مىدارد. بنابراین، «ریا» هم آفت عبادت و هم مانع عبادت است.
عجب
یکى از آفات عبادت «عجب» و خودپسندى و عبادت خویش را بزرگ دیدن است. جوهر عبادت و عبودیت، خضوع و خاکسارى است و خضوع، زمانى تحقق مىیابد که انسان، خود و اعمال خود را ناچیز ببیند. این نکته را همواره باید در نظر داشت که عبادت اسنا، متناسب با شأن محدود و ناچیز وى است، نه در خورد عظمت و جلال و کبریایى خداوند. زیرا عبادت بر اساس معرفت انسان از معبود صورت مىگیرد، در حالى که عظمت خداوند (که مطلق و نامحدود است) فوق تصور همه ممکنات است. امیرالمؤمنین علیهالسلام مىفرماید:
«... هیچ کس نمىتواند هر چند در کسب رضاى خداوند حریص باشد و تلاش طولانى در این راه بکند آن چنان که شایسته خداوند است او را اطاعت کند». [222]
بنابراین «عجب» و بزرگبینى در عبادت، جز خنثى کردن عبادت اثرى نخواهد داشت:
«خودپسندى در کار خوب، آن را از بین مىبرد». [223]
عجب در عبادت نیز (همانند ریا) انسان را از عبادت بیشتر و کاملتر باز مىدارد، پس به یک معنا مانع عبادت نیز هست.
شکلگرایى
یکى دیگر از آفات عبادت «شکلگرایى» است. پرداختن بیش از حد به ظاهر و شکل عبادت و غافل شدن از محتواى و مضمون آن، نقض غرض عبادت است. شکلگرایى، گاه به صورت وسوسههاى خطرناک در مىآید و انسان را بازیچه دست شیطان مىکند. عبادت شکلى و ظاهرى که فاقد روح عبادت است به مقام «مقبولیت» صعود نمىکند و خیر و برکت لازم را ندارد. در روایتى که قبلا گذشت، امیرالمؤمنین علیهالسلام مىفرماید:
«آگاه باشید!... در قرائتى که تدبر در آن نیست، خیرى نیست، [ همچنین ] در عبادتى که تفکر در آن نیست، خیرى نیست». [224] همچنین مىفرماید:
«ذکر خدا را با غفلت نگو... [ بلکه ] در حالى که قلب تو هماهنگ با زبانت باشد ذکر خدا بگو!». [225]
از خداوند مىخواهیم که به ما توفیق عبادت و عبودیت خالص و شایسته عنایت فرماید. آمین!
پىنوشتها:
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. طبرى در تفسیر «جامع البیان» مىگوید: اصل عبودیت [ که به نظر او شامل عبادت نیز مىشود ] نزد همه عرب به معنى ذلت و خاکسارى است (جامع البیان، 1 / 3). قرطبى نیز مىگوید: «اصل عبادت خضوع است» (تفسیر قرطبى، 1 / 225). همچنین مراجعه شود به مجمع البیان، 1 / 61؛ المصباح المنیر، 2 / 142؛ مجمع البحرین، 3 / 73 لازم به ذکر است برخى از منابع یاد شده به جاى «خضوع» لفظ «ذلت» آوردهاند، که نزدیک به خضوع است.
[2]. مفردات راغب، واژه «عبد»؛ معجم الفروق اللغویه، 349؛ لسان العرب، 3 / 272.
[3]. المصباح المنیر، 2 / 142؛ اقرب الموارد، 2 / 736؛ مفتاح الفلاح، .287 همان طور که گفته شد اکثر کتابهاى لغت و بسیارى از کتابهاى تفسیر همین معنا را مورد تأیید قرار دادهاند.
[4]. تاج العروس، 2 / 410؛ لسان العرب، 3 / 273؛ صحاح، 2 / 502؛ تفسیر قرطبى، 17 / .56 برخى نیز «عبادت» را «اطاعت خاشعانه» دانستهاند (لسان العرب، 3 / 273).
[5]. المیزان، ذیل آیه ایاک نعبد....
[6]. تهذیب الاصول، 1 / 111؛ الحدائق الناضره، 2 / 177؛ نهایة الافکار، 1 / 183؛ فوائد الاصول، 1 / 128؛ محاضرات فى اصول الفقه، 2 / 184
[7]. خاطر نشان مىشود، مقصود اکثر عالمان فقه و اصول از این تعریف، عبادتى است که در اسلام مطرح است، نه دقیقا بیان معناى لغوى آن (چنان که در متن توضیح داده شده است).
[8]. مقصود از «تقدیس» هرگونه تقدیسى نیست (مثل تقدیس امام یا پیامبر»، بلکه مقصود قداستى است که جنبه الوهیت و ربوبیت داشته باشد.
[9]. اعم از اینکه خداى حقیقى باشد یا پندارى و اعم از اینکه رب مطلق باشد یا رب النوع و ...
[10]. این تفسیر از عبادت را «علامه بلاغى» در تفسیر «آلاء الرحمان» (ذیل آیه ایاک نعبد ..) و همچنین «شهید مطهرى» در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» (205)، بیان کرده است مرحوم حاج مصطفى خمینى نیز در تفسیر خود آن را بهعنوان «وضع تعینى» (و نه تعیینى» براى عبادت تأیید مىکند. (2 / 9).
[11]. بدون اعتقاد به ربوبیت وى.
[12]. لسان العرب، 3 / 273؛ مفردات راغب، 319.
[13]. لسان العرب، 3 / 273.
[14]. لسان العرب» در یک مورد، «عبد» را به «تأله» تفسیر کرده که شاید به مفهومى که گفته شد نزدیکتر باشد.
[15]. عبادت مىتواند معناى «اسم مصدرى» داشته باشد، که بدین معنا بر نماز و روزه و مانند آن اطلاق مىشود و مىتواند «مصدر متعدى» باشد که به معناى «عبادت کردن» (بجا آوردن نماز و ...» است.
[16]. مؤید این مطلب، سخن امم صادق علیهالسلام درباره حقیقت عبادت است که فرمود: «نیت خوب [ قصد قربت ] داشتن در اطاعت، آنگونه که خدا دستور داده است» بحار الانوار، 67 / 208.
[17]. منتهى الارب، مجلد 2 / 788، منتخب اللغات، واژه عبادت، فرهنگ معین، 2 / 2272 (البته فرهنگ معین عبادت را به صورت مصدر متعدى معنا کرده است، یعنى پرستش کردن، بندگى کردن).
[18]. لفظ «بندگى» در واقع (همان طور که خواهد آمد) بیشتر، معادل واژه «عبودیت» است، نه «عبادت».
[19]. حداقل بخشى از عبادت (همان طور که امام خمینى در تهذیب الاصول فرموده است و توضیح آن خواهد آمد) معادل پرستیدن (مصدر متعدى) است.
[20]. تاج العروس، 2 / 409 و 410؛ الصحاص، 2 / 502.
[21]. مفردات غریب القرآن، 319.
[22]. اقرب الموارد2 / 373.
[23]. تهذیب الاصول، 1 / 111.
[24]. المنجد، واژه «عبد»؛ تاج العروس، 2 / 410.
[25]. لسان العرب، 3 / 271 البته واژه عبادت و مشتقات آن در مورد غیر خدا هم استعمال شده است، لکن یا حقیقت ثانوى است یا مجاز.
[26]. بحار، 87 / 197، همچنین در مورد «زید» که در خدمت پیامبر بود و پدر و مادر وى او را از پیامبر خواستند، اما زید خدمتگزارى نزد آن حضرت را بر رفتن به نزد پدر و مادر ترجیح داد، به او گفتند: «اتختار العبودیة»، یعنى: آیا عبودیت را بر آزادى ترجیح مىدهى ....(المصنف، 6 / 461).
[27]. بهعنوان مثال در کتب فقه آمده است: «و لا یجوز رد الحر الى العبودیة»، یعنى، جایز نیست انسان حر و آزاد شده را به بردگى و عبودیت برگرداند (مختلف الشیعه، 5 / 172).
[28]. در کتاب بحار قضیهاى را از یکى از اصحاب امام صادق علیهالسلام نقل مىکند که مشتمل بر جملهاى است که مىتواند شاهدى بر مطلب فوق باشد. وى مىگوید: در مسافرت به مدینه همسفرى داشتم که (به دلیلى) کمر به خدمت و «عبودیت» او بستم: «.... و طنت نفسیث علیه من خدمته و العبودیة له..» (بحار، 27، 154).
[29]. در روایات متعدد آمده است: بهترین نامها آن است که دلالت بر عبودیت کند مثل عبدالله و عبدالرحمان و ...(کافى، 6 / 18).
[30]. شرح الاسماء الحسنى، 90.
[31]. شاید کسانى که واژه عبادت و عبودیت را به یک معنا گرفتهاند، اولا عبودیت را «مصدر متعدى» فرض کردهاند و ثانیا عبودیت مقصد یعنى عبودیت خداوند را منظور کردهاند.
در اینجا مناسب است نظر امام خمینى قدس سره درباره موضوع عبادت، که در مبحث «تعبدى و توصلى» علم اصول بیان کردهاند، آورده شود. ایشان مىگویند: «عبادت؛ واجب آن است که نیاز به قصد قربت دارد و آن بر دو قسم است. قسم اول عبادتى است که نفس عمل براى عبودیت و تقرب به خداوند تشریع شده است مثل نماز و حج که در زبان فارسى به آن «پرستش» مىگویند . قسم دوم عملى است که نفس عمل براى تقرب به خداوند وضع نشده است، مثل زکات و خمس. این قسم هر چند عبادت است و بدون قصد قربت امتثال نمىشود، اما مصداق عبودیت و پرستش نیست» .از سخنان ایشان استفاده مىشود که عبادت به طور کلى عبارت است از عملى که یا قصد قربت انجام شود، اما هر عبادتى پرستش خداوند نیست بلکه عملى که براى اظهار عبودیت خداوند وضع شده است پرستش است. (تهذیب الاصول، 1 / 111).
[32]. نحل، 360.
[33]. بحار الانوار، 7 / 367.
[34]. مانند: «واذکر عبدنا داود....»، «واذکر عبدنا ایوب...»«عبده زکریا...»، «سبحان الذى اسرى بعبده..» و ....
[35]. مناقب ،ابن شهر آشوب، 2 / 303.
[36]. همان، 3.
[37]. آن حضرت درباره خود فرموده است:» پرنده به [ قله وجود من ] پرواز نمىکند« (نهج البلاغه، 48).
[38]. فما یحیط المادح وصفک (بحار الانوار، 97 / 367).
[39]. به روایت شیعه و اهل سنت آیات زیادى در شأن حضرت على نازل شده است.
[40]. کشف الغمه، 1 / 52.
[41]. ینابیع الموده، 1 / 412.
[42]. کنز العمال، 11 / 625.
[43]. مجمع الزوائد، 235.
[44]. ینابیع الموده، 1 / 173.
[45]. به قول شاعر عرب (ترجمه):
ژرفاى صفات او برتر از فهمهاست
و ذهن [ برغم تلاش ] ناامیدانه از تلاش مىایستد...
خاک او سر قدسى است که [ از شناخت ] سر باز مىزند
و همواره از نور وحى پوشیده شده است
ابرى از نور خدا آن را فرا گرفته است
که از قدس جلال، بامدادان بر آن مىبارد (شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، 5 / 9 با مختصر تغییر).
[46]. بحار الانوار، 38 / 29.
[47]. نهج البلاغه، 495.
[48]. بحار الانوار، 38 / 340.
[49]. بخشى از مناجات امام على علیهالسلام در مسجد کوفه (بحار الانوار، 91 / 110).
[50]. بخشى ازدعاى کمیل (اقبال الاعمال، 709).
[51]. و حالى فى خدمتک سرمدا» (دعاى کمیل).
[52]. علامه حلى در «نهج الحق» مىگوید: «هیچ اختلافى در این نیست که على علیهالسلام عابدترین مردم بوده است (نهج الحق، 247)؛ امالى صدوق، 75.
[53]. و انت احسن الناس عبادة» (بحار الانوار، 97 / 367).
[54]. کافى، 8 / 163.
[55]. از امام باقر علیهالسلام و ابن عباس روایت شده است که مقصود از آیه «و منهم سابق بالخیرات» امیر المؤمنین است (مناقبابن شهر آشوب، 2 / 122).
[56]. بحار الانوار، 41 / 137.
[57]. مناقب، ابن شهر آشوب، 2 / 123 در برخى روایات هم یک شبانه روز آمده است.
[58]. همان.
[59]. بحار الانوار، 84 / 194 به بعد؛ مجموعه ورام، 156 2 داستان مذکور به صورت ترجمه آزاد و نقل به معنى در متن آورده شده است.
[60]. المناقب، 2 / 123.
[61]. همان.
[62]. همان.
[63]. نظیر سوره هل اتى و آیه انما ولیکمالله و ... رجوع شود به کتاب بحار الانوار، 41 / 30، 31 و 33.
[64]. نهج البلاغه، 180.
[65]. بحار الانوار، 1 / 204؛ امالى صدوق، 138؛ شرح نهج البلاغه،ابن ابى الحدید، 9 / 171؛ ینابیع الموده، 2 / 328.
[66]. بحار الانوار، 38 / 340.
[67]. همان، 557.
[68]. نهج البلاغه، 191.
[69]. نهج البلاغه، 191.
[70]. و هو رب کل شىء»انعام، آیه 164) یعنى: «و او پروردگار همه چیز است».
[71]. نهج البلاغه، 96.
[72]. اذ قال له ربه اسلم قال اسلمت لرب العالمین (بقره، 131). برخى «اسلم» را به معنى اسلام بیاور گرفتهاند.
[73]. نهج السعادة، 2 / 745.
[74]. بحار الانوار، 1 / 225 (نقل به معنا).
[75]. فرازى از خطبه پیامبر صلىالله علیه و آله در غدیر خم (روضة الواعظین، 1 / 92).
[76]. المیزان، 1 / 193.
[77]. اسراء، آیه 1 «پاک و منزه است خدایى که بندهاش را در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى که گرداگردش را برکت بخشیدهایم سیر داد».
[78]. بحار، 38 / 340 امام صادق علیهالسلام مىفرماید: «خداوند هیچ پیامبرى را مبعوث نکرد مگر اینکه از او سه تعهد گرفت: [ نخست ] اقرار به عبودیت خداوند...» (کافى، 1 / 147).
[79]. گرچه بکمیت در عبودیت نیز به نوعى به کیفیت در عبودیت باز مىگردد.
[80]. نهج البلاغه، 116.
[81]. همان، 58.
[82]. واجعلنى من احسن عبیدک نصیبا عندک و اقربهم منزلة منک و اخصهم زلفة لدیک (فقراتى از دعاى کمیل).
[83]. در دعاى عرفه آمده است «واقمنى یصدق العبودیه عندک» یعنى: «من را نزد خودت با عبودیت صادقانه برپا دار».
[84]. حضرت على علیهالسلام در موارد متعددى به این عبودیتها اشاره دارد، مثل: بنده شهوت اسیر آزاد نشدنى است (غرر الحکم، 315»، «طمع، بردگى است (نهج البلاغه، 501».
[85]. نهج البلاغه، 226.
[86]. بخشى از مناجات المریدین (ترجمه به معنى).
[87]. غرر الحکم، 199 احتمال دیگرى در حدیث فوق وجود دارد و آن این است که عمل به شرائط عبودیت موجب آزادى از عذاب مىشود.
[88]. نهج البلاغه، 401.
[89]. نهج البلاغه، 266، 388، 229.
[90]. غرر الحکم، 197.
[91]. آل عمران، آیه 173.
[92]. غرر الحکم، 100.
[93]. تعریف مذکور، همانگونه که قبلا گفته شد، با نوعى تسامح همراه است، اما چون هدف این مقاله بیان عبادت و عبودیت در اسلام است، این تعریف مناسبتر است.
[94]. نهج السعادة، 1 / 149.
[95]. نهج البلاغه، 42.
[96]. غرر الحکم، 189.
[97]. مولا درباره «ذکر» که روح عبادت است مىفرماید: «ذکر خدا غذاى جانهاست...» (غرر الحکم، 189).
[98]. نهج السعادة، 2 / 109.
[99]. الذاریات، 56.
[100]. مقصود از عبادت فطرى در اینجا عبادتى است که انسان از روى سرشت و غریزه انسانى (هر چند ناآگاه) انجام مىدهد.
[101]. طهارت روح، 30 و 31 ( نقل از فلسفه اخلاق، ص 166).
[102]. همان، 31 تا 34 (نقل از فلسفه اخلاق،، ص 116، 127).
[103]. یس، آیه 60 و 61.
[104]. نهج البلاغه، خطبه 49.
[105]. اقتباس از خطبه 91 نهج البلاغه.
[106]. اقتباس از خطبه 91 نهج البلاغه.
[107]. اقتباس از خطبه 91 نهج البلاغه.
[108]. مصباح کفعمى، 647.
[109]. بخش آخر دعاى کمیل.
[110]. بقره، آیه 186.
[111]. نهج البلاغه، 398 و 399.
[112]. البته از نظر لغت مصداق عبادت است، لکن از نظر شرع عبادت شناخته نمىشود.
[113]. چنین عملى، در صورتى که با قصد قربت همراه باشد (مثل اینکه عامل از ناشایستى عمل بىخبر بوده باشد)، از «حسن فاعلى» برخوردار است و ممکن است پاداش اخروى هم داشته باشد، لکن بحث ما درباره عبادت شرعى است.
[114]. اجود التقریرات، 1 / 413 (پاورقى)حقائق الاصول، 1 / 416 دروس فى علم الاصول، 1 / 105 طهارت روح، 54.
[115]. بحار، 67 / 207 و 208.
[116]. مگر به قصد «رجا».
[117]. غرر الحکم، 87.
[118]. بهعنوان نمونه، «عبدالقادر گیلانى» به نقل حسنات العارفین چنین دیدگاه باطلى داشته باشد (حسنات العارفین، 33).
[119]. حجر، آیه 99.
[120]. هر چند به خودى خود داراى ارزش باشد و تفضلا به او ثواب هم داده شود.
[121]. غرر الحکم، 93.
[122]. نهج البلاغه، 116.
[123]. غرر الحکم، 197.
[124]. وسائل الشیعه، 1 / 48.
[125]. نهج البلاغه، 439.
[126]. تحف العقول، 103.
[127]. وسائل الشیعه، 1 / 312.
[128]. حجر، آیه 99.
[129]. حضرت على علیهالسلام، در حدیثى، ذکر خدا را برترین عبادت معرفى مىکند. (غرر الحکم، 189).از طرف دیگر برخى روایاتاصل و مایه ذکر را ذکر قلبى مىشمارد.
[130]. وهب لى.... الاتصال بخدمتک.... و حالى فى خدمتک سرمدا.
[131]. برخى، فریضه را اخص از واجب دانستهاند.
[132]