واژه «عبادت) در اصل به نظر بسیارى از واژه شناسان به معنى «خضوع» [1] (یا «نهایت خضوع» [2] اما مفهوم «عبادت» در استعمال متداول و شایع آن تا حدودى مورد اختلاف است و در این زمینه چند نظر وجود دارد:

1. همان معناى اصلى، یعنى خضوع یا نهایت خضوع. این معنا مورد قبول اکثر واژه شناسان است. [3]

2. اطاعت و فرمانبردارى [4]

3. معانى متعدد به تناسب موارد [5] (مثل خضوع، اطاعت و ...)

4. عملى که همراه با «قصد قربت» و انگیزه الاهى است.

با دقت در مفهوم و کاربردهاى واژه «عبادت» روشن مى‏شود که هر چند عبادت نوعى خضوع و فروتنى است، اما هر خضوعى عبادت نیست. بدون شک کسى که در برابر شخصى تواضع و خضوع مى‏کند نمى‏گویند او را عبادت کرده است. همچنین هرگونه «اطاعت» و فرمانبردارى مصداق عبادت نیست. اینکه در اسلام عبادت غیر خدا حرام است اما تواضع و اطاعت دیگرى جایز است.

دلیل بر این مطلب است که عبادت مرادف این دو واژه نیست. بنابراین، معناى اول و دوم مورد تأیید نیست.

نظریه سوم، که عبادت را چند مفهومه گرفته است، هر چند ممکن است صحیح باشد، اما سؤال اصلى این است که مفهوم اولى و شایع عبادت کدام است؟

به عبارت دیگر، عبادت ممکن است معناى حقیقى اولى و ثانوى داشته باشد، در این صورت باید مفهوم متداول و نخستین آن که بدون قرینه از آن فهمیده مى‏شود روشن گردد.

نظریه چهارم، یعنى عملى که با قصد قربت و جهت‏گیرى الاهى باشد، مورد قبول اکثر عالمان فقه و اصول [6] و برخى دیگر است. [7] به نظر مى‏رسد این معنا نزدیک‏ترین معنا به مفهوم عبادت باشد، با این توضیح که، بنابر اینکه مفهوم اصلى عبادت خضوع و خشوع باشد، منظور از آن خضوعى است که همراه با نوعى «تقدیس» [8] باشد، یعنى خضوعى که با اعتقاد به الوهیت و ربوبیت معبود [9] انجام شود [10] زیرا اگر خشوع توأم با تقدیس (به مفهومى که بیان شد) نباشد، مثلا در برابر انسانى [11] خضوع کند، مصداق «ادب» و احترام است، نه «عبادت». شاید مقصود برخى اهل لغت و تفسیر که عبادت را به مفهوم «نهایت خضوع» [12] یا «اطاعت خاشعانه» [13] دانسته‏اند نیز همین معنا باشد. [14]

این مفهوم، لااقل معناى حقیقى اولى و شایع عبادت است [15] و اگر معنایى درگیر چون خضوع، اطاعت و ... دارد، معناى حقیقى ثانوى (یا مجاز) است (که نیاز به قرینه دارد). [16]

یادآور مى‏شود، منظور از «قصد قربت» در تعریف عبادت، آن است که عمل، انگیزه و جهت الاهى داشته باشد، اعم از اینکه به خاطر محبت و رضاى حق باشد یا امتثال امرا و یا شکرگذارى به درگاه او یا دستیابى به بهشت یا فرار از عذاب و ...(توضیح بیشتر خواهد آمد).

معادل فارسى لفظ عبادت را برخى «بندگى» و «پرستش» دانسته‏اند [17] همان طور که توضیح داده شد، واژه عبادت، بر نوعى «تقدیس» دلالت دارد، در حالى که واژه «بندگى» (بدون قید) فاقد این ویژگى است، از این رو در مورد بندگى انسان‏ها نسبت به یکدیگر نیز فراوان استعمال مى‏شود، که مرادف «بردگى» و «غلامى» است [18] (و در بخش بعد به آن اشاره مى‏شود). البته اگر از واژه «بندگى»، بندگى خاص، یعنى «بندگى خداوند» اراده شود، دلالت بر تقدیس مى‏کند، لکن چنین معنایى از لفظ «بندگى» (بدون قید) فهمیده نمى‏شود. اما کلمه «پرستش»، به مفهوم عبادت نزدیک‏تر است، زیرا مشتمل بر ویژگى «تقدیس» نیز هست. [19]

واژه «عبودیت» نیز (همانند عبادت) در اصل، به نظر بسیارى از واژه‏شناسان، به مفهوم «خضوع» است. [20] و در استعمال متداول آن، معانى متعددى چون خضوع [21] (که همان معناى اصلى است)، اطاعت، [22] پرستش گفته شده است. [23] برخى نیز «عبودیت» را مرادف با «عبادت» دانسته‏اند. [24] همان طور که هر «اطاعتى» نیز عبودیت نیست (هر چند عبودیت بدون اطاعت معنا ندارد). نظر دیگر، که عبودیت را مرادف عبادت دانسته است، نیز با کاربردهاى این واژه سازگار نیست. زیرا لفظ «عبادت»، در استعمال شایع آن، نوعا درباره خدا به کار مى‏رود، [25] درحالى که لفظ «عبودیت» در مورد انسان نیز فراوان استعمال مى‏شود. در برخى دعاها آمده است «... اى کسى که یوسف را بعد از عبودیت [ بردگى ] پیامبر قرار دادى». [26] در کتابهاى فقهى نیز عبودیت در مورد غلام و برده استعمال شده است. [27]

به نظر مى‏رسد واژه «عبودیت» به دلیل کاربردهاى آن به مفهوم «بندگى»، «بردگى»، «مملوکیت»، «عبدیت» و مانند آن است. [28] عبودیت اگر به خدا انتساب پیدا کند، شخصى به واسطه آن، عنوان «عبدالله» مى‏یابد [29] و اگر به غیر خدا انتساب پیدا کند، عنوان «عبد غیر خدا» مى‏یابد. در کتاب «شرح الاسماء الحسنى» نوشته «حاج ملا هادى سبزوارى» آمده است: در شب معراج به پیامبر خطاب شد: «هر چه از سعادت‏ها که مى‏خواهى درخواست کن! پیامبر گفت: من را به عبودیت خودت منتسب کن ! در این هنگام این آیه سبحان الذى اسرى بعبده... نازل شد». [30]

تفاوت عبودیت با عبادت، بنابراین معنا (جدا از مسئله تقدیس)، این است که عبادت از مقوله «فعل» و عمل است که انسان انجام مى‏دهد، اما عبودیت «صفت» است که انسان به آن متصف مى‏شود . مثلا مى‏گویند: فلانى «صفت عبودیت» دارد، اما نمى‏گویند «صفت عبادت» دارد (بلکه فاعل آن است).

این در صورتى است که عبودیت به معناى «اسم مصدرى» در نظر گرفته شود، اما اگر به صورت «مصدر متعدى» لحاظ شود، به مفهوم «بندگى کردن» است، که از مقوله فعل و عمل است و اگر به همین معنا به خدا انتساب یابد (بندگى خدا کردن)، در این صورت از نظر مصداق با عبادت یکى خواهد شد. [31] بنابر معناى اول نیز، عبادت لازمه عبودیت است و از آن قابل تفکیک نیست.

جایگاه عبادت و عبودیت در ادیان الهى

عبادت و عبودیت، در ادیان الاهى جایگاهى مهم و اساسى دارد و جزء تفکیک‏ناپذیر مذهب به شمار مى‏رود. همان‏گونه که «توحید» رکن دین در وجهه اعتقادى آن است «عبادت» رکن دین در وجهه سلوکى آن است. دین حقیقى، بدون عبادت و پرستش هرگز وجود نداشته است. رسالت مشترک پیامبران ایجاد، گسترش و تعمیق روح عبودیت در میان مردم و پرهیز دادن آنان از عبادت غیر خدا بوده است: «به راستى در میان هر امتى پیامبرى برانگیختم [ تا اعلام کند ] که خدا را عبادت کنید و از طاغوت بپرهیزید. [32]

حضرت على علیه‏السلام هدف بعثت پیامبر صلى‏الله علیه و آله را چنین بیان مى‏کند:

خداوند تبارک و تعالى محمد را مبعوث به حق کرد تا بندگانش را از عبادت بندگان به عبادت خدا و از پیمان بندگان به پیمان خدا، و از اطاعت بندگان به اطاعت خدا و از ولایت بندگان به ولایت خدا بیرون بیاورد». [33]

از دیدگاه ادیان توحیدى، تکامل حقیقى و همه جانبه انسان جز با پرستش خداوند و حرکت در خط عبودیت او میسر نیست. برترین و کامل‏ترین انسان‏ها کسانى هستند که به اوج عبودیت و پرستش رسیده‏اند. مقام رفیع «نبو» نیز تنها پس از دست یابى به مرتبه بالاى عبودیت امکان‏پذیر بوده است. قرآن، پیامبران را در بسیارى از موارد به همین عنوان یعنى «عبدالله» یاد مى‏کند. [34]

على علیه‏السلام اسوه عبادت و عبودیت

حضرت على علیه‏السلام که این مجموعه به نام آن بزرگوار مزین است نمونه اعلاى عبادت و عبودیت است و طبعا مصداق روشن «انسان کامل» است. آن حضرت هر چند جامع همه کمالات و مجمع همه فضیلت‏هاست و در دریاى بى‏پایان شخصیت وى همه گوهرهاى ناب یافت مى‏شود و به قول شاعر اهل بیت «ابن حماد» (ترجمه):

«بى‏باکانه از دریایى سخن بگوکه در آن شگفتى‏هایى است که همه تازه و بدیع است» [35]

و به قول دیگرى: «همه چیز على شگفت‏انگیز است» [36]

اما عبادت و عبودیت على، که از «عرفان» عمیق آن حضرت نشأت مى‏گیرد، در میان ابعاد وجودى وى، از عظمت و قداسست ویژه‏اى برخوردار است، به‏گونه‏اى که کسى را یاراى نزدیک شدن به آن نیست.

عبودیت و عرفان على علیه‏السلام در واقع، مرکز دایره شخصیت وى و دیگر ارزشهاى بى‏شمار او به منزله شعاع‏هاى آن است. پر اوج‏ترین حالات آن حضرت زمانى است که به عبادت و مناجات با خدا مى‏ایستد و عمیق‏ترین سخنان او زمانى است که از توحید و عبودیت سخن مى‏گوید.

على علیه‏السلام، آشکار پنهان

مشکل آن است که شخصیت امیرالمؤمنین علیه‏السلام از چنان وسعت و عظمتى برخوردار است که مرغ اندیشه از پرواز به قله وجودش باز مى‏ماند [37] و قلم از کشف ژرفاى صفاتش باز مى‏ایستد و چاره‏اى جز اعتراف به حقیقتى که در زیارت آن حضرت آمده است ندارد: «ستایشگر به وصف تو احاطه نمى‏یابد» [38] چگونه مى‏توان از شخصیتى سخن گفت که خدا و پیامبران و فرشتگان ستایشگر او هستند. [39] و بهشت و ساکنان آن مشتاق لقاء او هستند. [40] و ضربه شمشیر او برابر با «عبادت ثقلین» است؛ [41] ابرمردى که «خیرالبشر»، [42] «مدار حق»، [43] «تقسیم‏گر بهشت و جهنم [44] و ... است [45]

اما با همه اینها ما ناچاریم از این دریاى بى‏پایان، بویژه در بعد عرفان و عبودیت، به اندازه ظرفیت خویش بهره بگیریم. زیرا از یک سو، هدف آفرینش انسان به تعبیر قرآن عبادت و پرستش است و از سوى دیگر، على علیه‏السلام نمونه اعلاى عبادت و عبودیت است.بهره‏گیرى از این مشعل همیشه فروزان هدیت بدون شناخت وى هر چند محدود امکان‏پذیر نیست و این چیزى است که بنابر نقل خود آن حضرت از ما خواسته است.

در حدیثى از آن بزرگوار آمده است: «واى بر کسى که از شناخت من محروم باشد و حق من را نشناسد، همانا حق من، حق خداست» [46] این همان مطلبى است که بارها پیامبر پیشاپیش آن تأکید کرده است.

این نیز یکى از شگفتى‏هاى على علیه‏السلام است که با آن همه عظمت و با آن همه رمز و راز، براى همه رهبر و ؟؟؟؟ او براى همه قابل دسترسى است. آرى على علیه‏السلام براى همه الگو و اسوه است و به همین دلیل «على‏شناسى» براى همه فریضه است.

بنابراین، با توجه به دو نکته یاد شده (لزوم شناخت على علیه‏السلام از یک سو و فوق اندیشه بودن عمق شخصیت او از سوى دیگر) باید به هنگام بحث و بررسى شخصیت عرفانى و معنوى امیرالمؤمنین علیه‏السلام، «توصیف» را با «تنزیه» در آمیزیم و بدانیم که آن حضرت را تنها در آینه اندیشه خود نظاره مى‏کنیم و از دریاى وجود او با پیمانه محدود خویش بهره مى‏گیریم و بیش از آن طمع خامى است که باید از آن پرهیز کرد. بعد از مقدمه بالا و با اعتراف به قصور و تقصیر در پیشگاه قدسى امیر المؤمنین علیه‏السلام، در آغاز شمه از عبودیت و عبادت آن حضرت بیان مى‏شود.

الف: عبودیت على علیه‏السلام

حضرت على علیه‏السلام قبل از هر چیز و بالاتر از هر ارزشى «عبد» خداست. احساس عبودیت و بندگى، سراسر وجود آن حضرت را فرا گرفته و تا عمیق‏ترین لایه‏هاى روحى وى نفوذ کرده است و در نتیجه از او عبد «خالص» و «مطلق» ساخته است. وى در تمام حالات و صحنه‏هاى فردى و اجتماعى زندگى چون جنگ، صلح، فقر، غنا، حکومت، قضاوت، تعلیم، تربیت، کار، ازدواج، خوردن، خوابیدن، سکوت، تکلم و ... بنده خداست و یک لحظه از عبودیت حق خارج نیست. این حالت، در اوج قدرت و پیروزى، یا در نهایت مظلومیت و تنهایى در آن حضرت جلوه گر است و چرا چنین نباشد در حالى که او از شهودى پیوسته و دائمى برخوردار است. در نهج البلاغه در وصف «اولیاء ممتاز» خدا آمده است: «علم، با بصیرت حقیقى بر [ قلب ] آنها هجوم آورده .. و در دنیا با بدن‏هایى که روح‏هاى آنها به جایگاه رفیع آویخته است زندگى کرده‏اند». [47] امام علیه‏السلام قلب خود را به تعبیر نهج البلاغه به خدا بخشیده و از خود «فانى» گشته است. اوج عبودیت نیز خود را نادیدن و همه را حق دیدن است. افتخار او «عبد» بودن [48] و همه ارزش‏ها را از این طریق به دست آوردن است. زمزمه‏هاى پر شور و عمیق عبودیت وى از دعاها و مناجات‏هاى پر سوز او، که گنجینه‏هاى گرانبهاى توحید وعرفان و عبودیت است، جلوه گر است: «مولاى من، مولاى من! تو مالکى و من مملوک و آیا مملوک را جز مالک رحم مى‏کند؟... مولاى من، مولاى من! تو بى‏نیازى و من فقیر و آیا فقیر را جز غنى رحم مى‏کند؟ ... مولاى من، مولاى من، تو زنده‏اى و من مرده و آیا مرده را جز زنده رحم مى‏کند؟ مولاى من، مولاى من، تو پایدارى و من فانى و آیا فانى را جز پایدار رحم مى‏کند...» [49] و در دعاى کمیل اظهار مى‏دارد «اى خداى من و مولاى من و آقاى من و مالک بندگى من! اى کسى که اختیار من به دست توست! اى کسى که از فقر و نادارى من آگاهى! اى پروردگار من !... از تو مى‏خواهم به حق خودت و پاکیت و برترین صفات و نام‏هایت ! که شب و روز را با یاد خودت آباد کنى و به خدمتت پیوسته دارى!... .» [50]

این جمله‏ها و عبارت‏ها (که بسیار است) و على علیه‏السلام غالبا آن را در نیمه‏هاى شب و در تنهایى، از عمق جان بر زبان جارى مى‏کرده است، نشان دهنده زیباترین و ژرف‏ترین روح عبودیت است؛ عبودیتى که پیوسته و دائمى و به تعبیر آن حضرت «سرمد» بوده است. [51]

ب: عبادت على علیه‏السلام

امیرالمؤمنین علیه‏السلام از نظر کمى «عابدترین» [52] و از نظر کیفى «بهترین عبادت کنندگان» است. در زیارت آن حضرت مى‏خوانیم: «تو بهترین مردم از بعد عبادتى». [53].

امام زین‏العابدین‏علیه‏السلام که خود زینت عبادت کنندگان و عابدترین‏مردم زمان خود بود درباره عبادت جدش با شگفتى مى‏فرماید: «چه کسى طاقت عبادت على دارد؟!». [54]

آن حضرت در همه عبادت‏ها و نیکى‏ها پیشتاز بود [55] و همواره در میان اعمال خیر سخت‏ترین آن را بر مى‏گزید. [56] او همان کسى است که در یک شب «هزار رکعت» نماز مى‏خواند [57] و نافله شب را حتى در «لیلة الهریر» که سخت‏ترین و بحرانى‏ترین مرحله جنگ صفین بود، ترک نکرد. [58]

على علیه‏السلام در بعد عبادت (چون دیگر ارزش‏ها) همان‏گونه است که خود در دعاى کمیل از خدا خواسته است: «خدایا! ... من را از بهترین بهره‏مندان و مقرب‏ترین مردم نزد خودت قرار ده!»

گزارشى از یکى از شب زنده‏دارى‏هاى على علیه‏السلام

در اینجا به عنوان نمونه، گزارشى از یکى از شب زنده دارى‏هاى امیرالمؤمنین علیه‏السلام که توسط شخصى به نام «ابو الدرداء» نقل شده و مخفیانه شاهد آن بوده است آورده مى‏شود:

ابوالدرداء مى‏گوید: «على را دیدم [ که در میان مردم بود ولى ناگاه ] از مردم کناره گرفت و از دیده‏ها پنهان شد. او خود را در نخلستان مخفى کرد و من وى را گم کردم و گمان کردم که به خانه خود رفته است. در این هنگام [ از نخلستان ] ناله حزینى به گوشم خورد که این جمله‏ها را مى‏گفت:

«کم من موبقة حملت عن مقابلتها بنقمتک و کم من جریرة تکرمت عن کشفها بکرمک...»

این نغمه محزون توجه مرا جلب کرد و به دنبال آن به جستجو پرداختم تا اینکه متوجه شدم این صدا از على است، پس خود را مخفى کردم [ و به نظاره او نشستم ] على در دل شب نماز خواند و بعد به دعاء و گریه پرداخت، از جمله مى‏گفت « افکر فى عفوک فتهون على خطیئتى ثم اذکر العظیم من اخذک فتعظم على بلییت...» سپس او به گریه ادامه داد [ و آن قدر ناله کرد ] تا دیگر حس و حرکتى از او ندیدم. با خود گفتم: خواب بر على به خاطر شب زنده دارى غلبه کرده است، بروم و او را براى نماز صبح بیدار کنم.» ابو درداء مى‏گوید: «همین که نزدیک شدم ناگاه دیدم على چون چوب خشکیده بر زمین افتاده است! او را جنباندم حرکت نکرد، بدن او را جمع کردم جمع نشد، با خود گفتم: «انا لله و انا الیه راجعون»، به خدا قسم على‏بن ابى طالب مرد! پس با شتاب به خانه على رفتم تا خبر مرگ او را به خانواده‏اش برسانم. قضیه را با فاطمه در میان گذاشتم. فاطمه گفت: به خدا قسم این بى‏هوشیى است که از خوف خدا بر على مستولى شده است... [59]

حضرت على علیه‏السلام، فاتح همه قله‏هاى عبادت است:

1: عبادت فکرى،

2: عبادت بدنى،

3: عبادت مالى،

4: عبادت سیاسى‏و....

به عنوان مثال، عبادت‏هاى مالى آن حضرت فراوان و متنوع بوده است: هزار درخت خرما بار آورد و آن را وقف کرد. [60] هزار بنده را از مال شخصى خویش آزاد کرد. [61] چاه‏هایى در راه مکه و کوفه حفر کرد، ا؛ملاکى چون: ابى‏نیرو، بغیبغه، ارباح، ارینه، رعد، رزینا بر مؤمنین وقف کرد، مساجدى در مدینه، میقات، کوفه، بصره، آبادان، برپا ساخت، [62] همچنین بارها اموال خود را به مستمندان و مساکین انفاق کرد و آیاتى در همین زمینه در شأن وى نازل گردید. [63]

اهمیت عبودیت و عبادت در نظر على علیه‏السلام را مى‏توان از این سخن آن حضرت به خوبى شناخت، آنجا که مى‏فرماید: «قسم به کسى که جان على‏بن ابیطالب در دست اوست ! هزار ضربت شمشیر بر من آسان‏تر است از این که در بستر در غیر طاعت خدا بمیرم» [64]

امیر المؤمنین علیه‏السلام چنان در عبادت و عبودیت حق غرق است که خود، سوژه عبادت گشته و یاد او و ذکر فضایل و مناقب او و حتى نگاه کردن به او عبادت است. پیامبر در حدیثى که شیعه و اهل سنت نقل کرده‏اند فرموده است: «النظر الى على عبادة» [65] یعنى: «نگاه کردن به على عبادت است».

آرى على علیه‏السلام با آن همه ارزش‏ها و فضیلت‏هاى فوق تصور، خود را «عبد» خدا مى‏داند و با سرافرازى اعلام مى‏کند: « این افتخار مرا بس که عبد تو باشم». [66]

بعد از اشاره‏اى کوتاه به عبادت و عبودیت امام على علیه‏السلام، اینک این دو موضوع در پرتو رهنمودهاى آن حضرت بررسى مى‏گردد.

عبودیت و عبادت بر اساس رهنمودهاى امام على علیه‏السلام

1. عبودیت

عبودیت و بندگى در فرهنگ دین و سخنان مولا دوگونه است:

الف: عبودیت فراگیر (عام)

ب: عبودیت ویژه (خاص)

الف: عبودیت فراگیر (تکوینى)

از دیدگاه توحیدى امیرالمؤمنین «عبودیت» و خضوع، ویژگى ذاتى و عمومى همه پدیده‏هاست و هیچ موجودى به دلیل فقر ذاتى خود از دایره عبودیت بیرون نیست.

بر این اساس جهان سرایر عبد و فرمانبردار خداست: «همه چیز در برابر عظمت او خاضع و در مقابل طلطه و قدرت او رام و فرمانبردار است.» [67] «دنیا و آخرت مطیع او هستند و آسمان‏ها و زمین‏ها کلید خود را به او داده‏اندو درختان سرسبز، بامداد و شامگاه [ همیشه ] براى او سجده مى‏کنند». [68] عبودیت بدین معنا حتى شامل کافران و ملحدان که منکر خدا هستند نیز مى‏شود، زیرا هستى آنها و تمام ذرات وجود آنها محکوم اراده الاهى و قوانین و سنت‏هاى اوست. آنها «بندگانى [ هستند ] به قدرت آفریده شده و به اجبار پرورش یافته. [69] عبودیت عمومى هستى، در واقع لازمه «ربوبیت مطلق» خداوند است. [70] [ همه موجودات ] آفریدگانى تحت ربوبیت‏اند» [71]. «ربوبیت مطلق» خداوند نیز لازمه «الوهیت مطلق» اوست.

ب: عبودیت ویژه (عبودیت ارادى)

عبودیت خاص یا عبودیت ارادیگ عبارت است از حالت تسلیم در برابر خداوند و اینکه خود را مملوک و «عبد» او دانستن (و براى خویش «انانیت» و استقلال قائل نبودن». قرآن درباره حضرت ابراهیم علیه‏السلام مى‏فرماید: «هنگامى که پروردگارش به او گفت تسلیم شو، گفت: به پروردگار جهانیان تسلیم شدم». [72] امیرالمؤمنین علیه‏السلام، در آغاز «وصیت» خود، با اقتباس از قرآن کریم، مى‏فرماید: «ان صلاتى و نسکى و محیاى و مماتى لله رب العالمین» [73]، یعنى: «نماز من، عبادت من، زندگى و مرگ من براى پروردگار عالمیان است».امام صادق علیه‏السلام در پاسخ به این پرسش که حقیقت عبودیت چیست؟ مى‏فرماید: خود را مالک و مدبر خویش ندانستن و به فرمان‏هاى الهى گردن نهادن. [74] عبودیت ارادى نیز (چون عبودیت عام) از ربوبیت الاهى سرچشمه مى‏گیرد: «... به عبودیت خدو اقرار مى‏کنم و به ربوبیت او شهادت مى‏دهم...». [75] توضیح اینکه ربوبیت خداوند نسبت به هر پدیده‏اى متناسب با آن پدیده است. انسان، که از ویژگى «آگاهى» و «اراده» برخوردار است، تحت دو نوع ربوبیت قرار دارد؛ یکى ربوبیت عام، که مربوط به امور تکوینى است و دیگرى «ربوبیت خاص» که مربوط به امور اختیارى است. عبودیت انسان نسبت به ربوبیت نوع اول، جبرى و غیر اختیارى است اما عبودیت وى نسبت به ربوبیت نوع دوم، انتخابى و اختیارى است. همچنان که پدیده‏ها با عبودیت ذاتى خود و تحت سنت‏ها و قوانین الهى، به کمال مى‏رسند، انسان نیز با عبودیت انتخابى خود راه تکامل را طى مى‏کند و به کمال و سعادت مى‏رسد. «بندگى» ارزش والایى است که منبع و ملاک ارزش‏ها و فضیلت‏ها به حساب مى‏آید. [76] «توکل»، «تفویض»، «رضا» و دیگر مقامات معنوى، همه از این حقیقت ارزشمند سرچشمه مى‏گیرد . با تثبیت «عبودیت» در نفس انسان، وى عنوان پر ارج «عبدالله» مى‏یابد. مقام بلند و رفیعى که هدف غایى همه انبیاء و اولیاء بوده است. خداوند از بهترین و کامل‏ترین انسان‏ها، یعنى پیامبران، با عنون «عبد» یاد مى‏کند: «سبحان الذى اسرى بعبده..» [77] امیرالمومنین علیه السلام نیز عبودیت و «عبد» بئدن خویش را بالاترین افتخار مى‏داند. [78]

عبودیت و بستر عبادت

روحیه عبودیت (احساس بندگى)، تقوى و عبادت و دیگر ارزش‏ها را به دنبال دارد. زیرا لازمه بندگى، مطابق خواست «مولا» عمل کردن و به او تقرب جستن است. تقوى و عبادت نیز چیزى جز فرمانبردارى و تقرب جستن نیست.

مراتب و منازل عبودیت

عبودیت خداوند یک خط حرکتى صعودى است که داراى منازل و مراتب است. به عبارت دیگر، عبودیت لایه‏هاى بسیار زیاد دارد، که از مراتب ضعیف آغاز مى‏شود و تا بدانجا که اندر وهم ناید ادامه مى‏یابد. (که آن «عبودیت مطلق» است) عارفان و اهل معنا مراتب گوناگون و متعددى براى آن بر شمرده‏اندکه در این نوشتار فرصت پرداختن به آنها نیست. خلاصه اینکه عبودیت (چون عبادت) از نظر کمى و کیفى تجزیه بردار است. [79] ممکن است کسى در برخى امور «عبد خدا» باشد و در برخى امور چنین نباشد.

همچنین ممکن است عبودیت انسان ناشى از انگیزه‏هاى معمولى چون خوف و رجا باشد و ممکن است نشأت گرفته از انگیزه‏هاى متعالى چون محبت و رضا باشد. به عبارت دیگر، دوگونه «عبد» وجود دارد، «عبد کامل» و «عبد ناقص».نقصان عبودیت نیز مراتب فراوان دارد. همچنین تفاوت در مراتب عبودیت است که به صورت «درجات متفاوت» [80] در بهشت جلوه گر مى‏شود.

آهنگ حرکت در مسیر عبودیت نیز، گاهى سریع و پرشتاب و گاهى آهسته و کند است. مولا با اشاره به انواع تلاشگران در این راه مى‏فرماید: «تلاشگر شتابان، که نجات یافته و جوینده کند رو، که امیدوار است... [81]

امیرالمؤمنین علیه‏السلام همواره برترین مقام‏هاى عبودیت و بندگى را از خدا خواسته است : «خدایا!... من را از نزدیک‏ترین منزلت داران نزدت و مخصوص‏ترین مقربانت قرار ده» [82] و مى‏دانیم که او چنین بوده است.

آثار و دستاوردهاى عبودیت

همان طور که اشاره شد، «عبودیت»، نسبت به ارزش‏هاى دیگر جنبه کلیدى دارد و منبع و ریشه فضیلت‏ها و کمال‏ها به حساب مى‏آید. گام گذاشتن در مسیر عبودیت، در حقیقت گام گذاشتن در عرصه فضائل و ارزش هاست. به عبارت دیگر، منحنى ارزشها به تناسب منحنى عبودیت اوج مى‏گیرد، تا آنجا که به «عبودیت محض» مى‏رسد و «عبد کامل»، یعنى «انسان کامل» مى‏گردد . اولیاء خدا نیز همواره از خداوند «عبودیت صادق و خالص» مى‏خواسته‏اند. [83] بنابراین همه ارزش‏ها را مى‏توان به نوعى دستاورد عبودیت دانست.

در اینجا به چند نمونه از دستاوردهاى عبودیت اشاره مى‏شود.

1. آزادگى

یکى از مهمترین دستاوردهاى عبودیت «آزادگى» است. زیرا لازمه عبد خدا بودن رهایى از عبودیت دیگران است. عبودیت‏هاى غیر توحیدى، رنگارنگ و فراوان است که هر کدام از آنها مى‏تواند انسان را به «بند» بکشد و عبد خود کند؛ مثل عبودیت مال، عبودیت شهوت، عبودیت مقام، عبودیت انسان‏هاى دیگر و ... [84] مولا در یک بیان کلى مى‏فرماید:... کسى که دنیا در چشم او عظمت یابد... آن را بر خدا ترجیح مى‏دهد، پس تنها با آن پیوند دارد و عبد آن مى‏گردد. [85] وقتى انسان به بندگى خدا در آمد تمام امید و آرزو و آرمان خود را در او و از او مى‏بیند و به عبودیت چیز دیگرى تن نمى‏دهد: «... بدرستى‏که همت من و گرایش من [ تنها ] به سوى توست، پس تو و نه غیر تو مراد منى و براى تو و نه غیر تو شب و شب‏زنده‏دارى من است و لقاء تو آرامش و آرزوى من است...» [86]

مولا در حدیثى مى‏فرماید: «کسى که به شرائط عبودیت قیام کند، شایستگى آزادى مى‏یابد». [87]

اصولا هیچ چیز و هیچ کس صلاحیت آن را ندار که انسان (با آن همه کرامتش) خود را در بندگى او در آورد، جز خداوند که کمال مطلق است و بندگى او نیز کمال برتر: «بنده دیگرى مباش در حالى که خداوند تو را آزاد آفرید». [88]

2. توکل

یکى از دستاوردهاى عبودیت (یا یکى از مراتب آن) توکل و اعتماد به خداوند است. در سخنان امیرالمؤمنین علیه‏السلام (و دیگر معصومان) به موارد زیادى بر مى‏خوریم که توکل خویش را با عبارت‏هایى چون «علیه توکلت»، «علیه توکلى»، «على التکلان» و ... [89] اظهار داشته‏اند اعتماد به ربوبیت خداوند از آن جهت است که خداوند به مقتضاى رحمانیتش (و با توجه به ظرفیت و عملکرد عبد) بهترین سرنوشت را براى عبد رقم مى‏زند و آنچه خیر اوست براى او پیش مى‏آورد. خود این اعتماد نیز افزایش عنایت و رحمت خداوند را در پى دارد. امیرالمؤمنین علیه‏السلام مى‏فرماید: «کسى که بر خدا توکل کند، خدا او را کفایت مى‏کند». [90]

3. صبر و ظرفیت روحى

عبودیت خداوند، «شرح صدر» و ظرفیت روحى وسیعى به انسان مى‏بخشد، به‏گونه‏اى که حتى در سخت‏ترین شرائط از تحمل و رضاى خاصى برخوردار است. عبد خدا مى‏داند، تا وقتى که در مسیر عبودیت قرار دارد، هر چه پیش بیاید و خدا براى او رقم بزند، به صلاح و سداد اوست. از این رو سختى‏ها و مشکلات براى او تحمل‏پذیر مى‏شود و نه تنها او را از پا نمى‏اندازد که حتى گاه نشاط و توان او را افزایش مى‏دهد. قرآن درباره مؤمنانى که مورد تهدید واقع شده‏اند مى‏فرماید: [ آنها نه تنها از تهدید دشمنان نترسیدند که ] بر ایمان آنها افزود و گفتند: خدا ما را بس است و خدا نیکو حمایتگرى است. [91] «عبد خدا»، درباره مشکلات و سختى‏ها همان دیدى دارد که مولا مى‏فرماید: «براى خدا در [ حالت رفاه و ] آسانى، نعمت تفضل است و در [ حالت ] سختى، نعمت پاک شدن [ از گناه ] است. [92] چنین دیدگاهى به انسان ظرفیت و بردبارى فوق‏العاده مى‏بخشد.

عبودیت، آثار و دستاوردهاى فراوان دیگرى دارد، که چون شبیه دستاوردهاى عبادت است، در آن بخش به پاره‏اى از آنها اشاره مى‏شود.

3. عبادت

گفته شد عبادت عملى است که جهت و انگیزه الاهى دارد. [93] همان‏گونه که اشاره شد، عبادت جایگاه مهم و اساسى در آموزش‏هاى انبیاء دارد و یکى از پیام‏هاى اصلى آنان را تشکیل مى‏دهد: « [ خداوند، پیامبر را ] به سوى مردم فرستاد... تا آنها را به توحید و ... عبادت خود دعوت کند». [94] بخش مهمى از برنامه ادیان الاهى را «عبادات» تشکیل مى‏دهد، چنانکه خود پیامبران و امامان نیز همواره از عابدترین مردم بوده‏اند. بنابراین «دین‏شناسى» بدون «عبادت‏شناسى» ممکن نیست، همان‏گونه که «على‏شناسى» بدون عبادت شناسى وى میسر نیست.

فلسفه عبادت

یک پرسش اساسى در مورد عبادت این است که چرا انسان باید خدا را عبادت کند؟ و به تعبیر دیگر، فلسفه عبادت چیست؟

پاسخ این پرسش را باید در حقیقت انسان و ساختار وجودى وى جستجو کرد.

از دیدگاه ادیان الاهى انسان هر چند در جهان مادى زندگى مى‏کند و محکوم قوانین آن است، اما شخصیت اصلى او را بعد روحى و معنوى وى تشکیل مى‏دهد که انتساب ویژه به خداوند دارد : «...سپس [ خداوند ] از روح خود در آن [ کالبد انسان ] دمید». [95] همین ویژگى یعنى حامل روح الاهى بودن است که با انسان شخصیت خاص و ممتاز بخشیده است و او را سرشار از استعدادهاى توحیدى و معنوى کرده است. عبادت و پرستش (همان‏گونه که گفته شد) براى انسان به مقتضاى ساختار وجودیش کمال است و عامل به فعلیت رسیدن استعدادهاى شگرف معنوى اوست. مولا مى‏فرماید: «یاد خدا نور و رشد است». [96] از این رو تکامل همه جانبه انسان، بدون عبادت هرگز تحقق پیدا نمى‏کند. اگر کسى فرضا در ابعاد دیگر به کمال برسد اما اهل عبادت نباشد، فرد ناقصى است که بخش اصلى وجود او و استعدادهاى مربوط به آن راکد و غیر فعال مانده است. عبادت به گفته مولا «غذاى روح» است. [97] و کسى که از این غذاى معنوى بى‏بهره باشد، روح او رشد نخواهد کرد.

از دیدگاه امیرالمؤمنین علیه‏السلام انسان براى تکامل آفریده شده است و این تکامل از طریق «عبادت» امکان‏پذیر است؛ بنابراین مى‏توان گفت: اساسا انسان براى عبادت خلق شده است، چنان که مولا مى‏فرماید: «... [ خداوند ] شما را براى عبادت خویش آفرید». [98] قرآن نیز مى‏فرماید: «جن و انس را جز براى عبادت خود نیافریدم». [99] بنابراین عبادت براى انسان یک نیاز روحى و یک ضرورت تکاملى و در عین حال هماهنگى با آفرینش است.

عبادت فطرى

شهید مطهرى (قده) در زمینه پرستش فطرى [100] سخنانى دارد که خلاصه آن این است: انسان دو نوع پرستش دارد، پرستش آگاهانه و پرستش ناآگاهانه (همان‏گونه که دو نوع خداشناسى دارد، خداشناسى آگاهانه و خداشناسى ناآگاهانه). عبادت ناآگاهانه مربوط به ضمیر ناخودآگاه انسان است. ایشان با بیان این شعر:

همچو میل کودکان با مادران سر میل خود نداند در لبان

توضیح دهد: بچه‏اى که تازه متولد مى‏شود همان روزهاى اول و دوم که هنوز چشم‏هایش را نمى‏تواند باز کند و قطعا از مادر آگاهانه اطلاع ندارد، یعنى هنوز در ضمیرش از مادر تصویرى ندارد و نمى‏داند مادرى هم دارد، گرسنه‏اش که مى‏شود سرش و لب‏هایش را به این طرف و آن طرف حرکت مى‏دهد؛ این لب‏ها ناآگاهانه در جستجوى سینه مادر است. یعنى اگر از این کودک کسى توضیح بخواهد که دنبال چه چیز مى‏گردى؟ وى قادر به توضیح نیست، زیرا هنوز ذهنش از تصویرها و نقش‏ها مزین نشده است. حتى اگر بتواند حرف بزند باز هم نمى‏تواند این مطلب را بیان کند، اما ناآگاهانه به سوى چیزى که وجود دارد مى‏رود. [101]

انسان به حسب فطرت، کارهاى اخلاقى را شریف و شرافتمندانه مى‏داند و در این کارها یک نوع شرافت و عظمتى را تشخیص مى‏دهد و حس مى‏کند با انجام این کارها خودش را بزرگوار مى‏کند. بنابراین، عمق روح انسان، فطرت انسان، عمق قلب انسان، با یک شامه مخصوص، ناآگاهانه همین طور که خدا را مى‏شناسد، این قوانین خدا و رضاى خدا را نیز مى‏شناسد و کار را بالفطره در راه رضاى خدا انجام مى‏دهد، ولى خودش نمى‏داند که در راه رضاى خدا قدم بردارد. [102] البته «عبادت آگاهانه» نیز از فطرت انسان سرچشمه مى‏گیرد، فطرتى که به سطح ضمیر خودآگاه رسیده است. قرآن مى‏فرماید: «آیا با شما عهد نکردم اى فرزندان آدم که شیطان را نپرستید، که او دشمن آشکار است و اینکه مرا بپرستید، که این راه راست است». [103] نکته دیگر اینکه، کمال نمایى انسان تنها به وسیله عبادت آگاهانه بدست مى‏آید. عبادت ناآگاهانه، فقط برخى کمالات را نصیب انسان مى‏کند.

رابطه متقابل خدا و انسان

عبادت، در واقع، ارتباط انسان با خداست. از این رو لازم است در زمینه چگونگى این ارتباط توضیح داده شود.

ارتباط متقابل خدا و انسان (رب و عبد)، یکى از موضوع‏هاى مهم و اساسى است که در ادیان و مذاهب مطرح است و هر کدام از آنها، آن را به‏گونه‏اى تفسیر و تبیین کرده‏اند.

از دیدگاه اسلام، اولا خداوند احاطه کامل، فراگیر، همیشگى و بدون واسطه بر همه موجودات دارد. او در همه جا حاضر و بر همه چیز ناظر است. پروردگار جهان، با همه تعالیش، از هر چیز به انسان (و همه کائنات) نزدیک‏تر است «در بلندى [ بر همه چیز پیشى گرفته ] پس چیزى والاتر از او نیست. و [ به همه چیز ] نزدیک است، پس چیزى نزدیک‏تر از او نیست». [104] احاطه علمى او چنان است که «از اسرار دل مردمان، نجواى پنهانى نجواگران، عزم تصمیم گیرندگان، نگاه‏هاى زیر چشمس (و دزدانه) دیدگان، و آنچه در دل‏ها پنهان شده، یا پرده‏هاى گوش مخفیانه مى‏شنود». [105] آگاه است. او از «اثر هر قدمى، احساس هر حرکتى، آهنگ هر سخنى، جنبش هر لبى، همهمه هر نفسى، و از مکان هر موجود زنده‏اى و وزن هر ذره‏اى». [106] با خبر است. آرى علم خداوند، مطلق، کامل و استثناناپذیر است. ثانیا: رابطه خدا با بندگان (ربوبیت الاهى) رابطه رحمت، لطف، صمیمیت و مهربانى است. رحمت او چون علم و قدرت و دیگر صفاتش نامحدود و بى‏پایان است و شامل همه موجودات حتى کافران و زندیقال مى‏شود، حضرت مى‏فرماید: «وسعت رحمته کل شى‏ء». [107] «رحمت او همه را فراگرفته است».او «دائم الفضل». [108] «سریع الرضا». [109] «آمرزنده»، «بخشنده»، «دوست»، «انیس» و «رفیق» بندگان است.

از سوى دیگر، از دیدگاه اسلام، ارتباط انسان با خدا یک ارتباط سهل، آسان و براى همه کس، در همه جا و در همه حال ممکن و مطلوباست. «و اذا سئلک عبادى عنى فانى قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان». [110] و چون بندگانم از تو درباره من سؤال کنند [ بگو ] من نزدیکم و دعاى دعاء کننده را وقتى مرا بخواند اجابت مى‏کنم». حضرت على علیه‏السلام این رابطه رابطه عبد با خدا را چنین تصویر مى‏کند: «بدان ! کسى که گنج‏هاى آسمان و زمین در دست اوست، به تو اجازه دعاء و درخواست داده و اجابت آن را به عهده گرفته است. تو را فرمان داده که از او بخواهى تا عطا کند، درخواست رحمت کنى تا ببخشاید. خداوند کسى را بین تو و خودش حجاب قرار نداده و تو را به گرفتن واسطه مجبور نساخته... پس هر گاه او را صدا بزنى، مى‏شنود و هر گاه با او مناجات کنى، نجوایت را مى‏داند، پس حاجت خود را به او مى‏رسانى و راز دلت را با او در میان مى‏گذارى و از غم و اندوه خویش به او شکایت مى‏برى و چاره آن را از او مى‏خواهى ... سپس کلید گنج‏هاى خود را در دست تو نهاده، چون به تو رخصت دعاء و خواهش داده، پس هر گاه خواستى درهاى نعمتش را با دعاء باز مى‏کنى و باران رحمتش را پیاپى فرو مى‏ریزى ...». [111] آرى!چنین است رابطه زیباى انسان با خدا!

بنابراین عبادت، که همان ارتباط با آفریدگار است، بسیار آسان، پرشکوه، لذت بخش و سرشار از خیر و برکت است.

ارکان عبادت

از آن چه در تعریف عبادت گفته شد (عملى که با انگیزه الاهى انجام شود)، روشن مى‏شود که عبادت از دو «پایه» تشکیل شده است:

1. عمل

2. نیت

عمل

عبادت یک نوع فعالیت و عمل است. این فعالیت ممکن است بدنى و ظاهرى باشد، مانند نماز، حج، صدقه و ... و ممکن است قلبى و درونى باشد، مثل تفکر، توکل، یاد خدا و ...

شرط عمل عبادتى (اعم از ظاهرى و باطنى) آن است که مطلوب و پسندیده باشد. کار ناشایست نادرست نمى‏تواند مصداق عبادت باشد، [112] هر چند با قصد قربت انجام [113] شود. [114] امیرالمؤمنین علیه‏السلام از پیامبر نقل مى‏کند که فرمود: «... گفتار و کردار و نیت، [ صحیح ] نیست مگر به مطابقت سنت». امام صادق علیه‏السلام در پاسخ به این پرسش که عبادت چیست؟ مى‏فرماید:

«نیت خوب [ نیت خالص ] داشتن در اطاعت، آن‏گونه که خدا دستور داده است». [115] از این جهت آگاهى نسبت به عمل عبادتى و شرائط آن براى درست انجام دادن آن لازم است. [116]

عبادت، در عمل، نقش خود را دارد و هیچ گاه نیت به تنهایى نمى‏تواند انسان را از «فعل عبادت» بى‏نیاز کند. على علیه‏السلام مى‏فرماید:

«ایمان، گفتار با زبان است و عمل با اعضا». [117] بنابراین، سخن برخى صوفیان، مبنى بر اینکه عبادت در مرحله «فنا» و «وصال» از انسان ساقط مى‏شود، [118] یک سخن انحرافى و ضد «عرفان علوى» است. قرآن مى‏فرماید: «خدا را عبادت کن تا [ زمانى که ] یقین [ مرگ ] سراغ تو بیاید». [119]

نیت

رکن دوم عبادت، «نیت» است، نیت، روح عبادت و ارزش بخش به آن است. زمانى عمل جنبه عبادتى به خود مى‏گیرد که «انگیزه الاهى» انجام شود، در غیر این صورت عبادت نخواهد بود. [120] امیرالمؤمنین علیه‏السلام مى‏فرماید: «النیة اساس العمل»، [121] یعنى: «نیت پایه عمل است».انگیزه الاهى نیز باید «خالص» و یکدست و از شائبه اغیار پاک باشد. هرگونه انگیزه غیر خدایى به صورت ریا، عمل را از وجهه عبادتى ساقط مى‏کند. مولا مى‏فرماید: «بدانید: ریاء کم [ نیز ] شرک است». [122] و در حدیث دیگر؛ «اخلاص، معیار عبادت است». [123] «ریا» علاوه بر آن که عبادت را باطل مى‏کند، خود یک عمل حرام است.

گستره عبادت

اسلام، برخلاف پاره‏اى ادیان که عبادت را در اعمال ومراسم مخصوصى محدود کرده‏اند، براى عبادت گستره وسیعى قائل است و آن را به تمام عرصه‏هاى زندگى فردى و اجتماعى سرایت داده است. حتى دنیایى‏ترین جنبه زندگى چون خوردن، خوابیدن، ازدواج، ریاست و ... مى‏تواند مى‏دانى براى عبادت و وسیله‏اى براى تکامل و تقرب به خداوند باشدو این نشانه آمیختگى عمیق دین و دنیا در اسلام است. پیامبر صلى‏الله علیه و آله، در سفارشى به صحابى بزرگوار ابوذر، مى‏فرماید: «در هر چیز، نیت [ قصد قربت ] داشته باش، حتى در خوابیدن و خوردن. [124] امیرالمؤمنین علیه‏السلام در نامه خود به مالک اشتر، بعد از توصیه به اینکه بهترین وقت‏ها را براى عبادت [ نماز و دعا و ... ] قرار ده، اضافه مى‏فرماید: «هر چند همه آنها [ وظائف حکومتى، یا همه اعمال ] براى خداست [ عبادت است ] به شرط آنکه نیت صالح و شایسته باشد ...». [125] در این دید وسیع، هیچ عاملى از زمان، مکان، سن، شغل، شرایط و ... نمى‏تواند مانع بهره بردارى انسان از عبادت شود.

شمول و گستردگى عبادت در سه محور:

1. شخص (عابد)،

2. عمل (عبادت)

3. ظرف عمل (زمان و مکان) است.

الف: گستره فردى. هر شخص، با هر حیثیتى، در هر سنى و با هر شغلى مى‏تواند به عبادت خدا بپردازد و از این جهت محدودیتى براى وى نیست. حالات و صفات گوناگون از فقر، غنى، سفر، حضر، سلامتى، بیمارى، و ... نیز مانع عبادت نیست.

ب: گستره عملى. هر کار سالم و پسندیده‏اى در عرصه فردى یا اجتماعى، ظاهرى، باطنى و ... در صورتى که با انگیزه الاهى انجام شود، مى‏تواند مصداق عبادت باشد. از این لحاظ، عبادت به عبادت سیاسى، اقتصادى، فرهنگى، اجتماعى، همچنین عبادت قلبى، بدنى و ... تقسیم مى‏شود.

سفارش پیامبر صلى‏الله علیه و آله به ابوذر در هر چیز نیت [ قصد قربت ] داشته باش، حتى در خوابیدن و خوردن ناظر به گستره عملى عبادت است.

ج: گستره زمانى و مکانى همه زمان‏ها و همه مکان‏ها ظرف عبادت متناسب نا آن است. حضرت على علیه‏السلام مى‏فرماید: «یاد خدا را در هر مکان و در هر حال رها نکنید». [126] حتى برخى روایات، ذکر خدا را در پاره‏اى حالات، که گمان مى‏رود مناسب چیزهایى از قبیل ذکر نیست، پسندیده و مطلوب شمرده است. امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید: موسى علیه‏السلام به خدا عرض کرد: حالاتى بر من مى‏گذرد [ مانند وقت دستشویى رفتن ] که از ذکر خدا شرم مى‏کنم. خدا [ در جواب ] فرمود: «ذکر من در همه حال خوب است». [127]

خلاصه، انسان در هر حال و در هر موقعیتى و با هر شغلى و شرائطى، تا زمانى که زنده است و خودآگاهى و هوشیارى خود را از دست نداده، عبادت از او میسر است: «و اعبد ربک حتى یأتیک الیقین». [128] «پروردگارت را تا آمدن (لحظه) مرگ عبادت کن». تنها وقتى هوشیارى خود را (بر اثر مرگ، اغماء و ...) از دست داد، قادر به عبادت نیست. این قضیه تا بدانجاست که اگر فرض شود فردى از تمام امکانات مالى، بدنى و مانند آن محروم است و حتى زبان او قادر به حرکت و چشمان او قادر به دیدن نیست و چون مرده‏اى در بستر افتاده، لکن ذهن او فعال است، مى‏تواند با «یاد خدا» از بهترین «عابدان» باشد، زیرا یاد خدا «برترین عبادت» است. [129] بنابراین، هیچ گاه باب رحمت و تکامل بر انسان بسته هست و همواره راه صعود از طریق عبادت باز است.

از آنچه گفته شد، روشن مى‏شود که انسان مى‏تواند تمام حیات و زندگانى خود را در خط عبودیت قرار دهد و هیچ لحظه‏اى از فضاى نورانى عبادت خارج نگردد، چنان که از برخى اولیاء خدا نقل شده است که از آغاز تکلیف تا آخر عمر حتى کار مباح انجام نداده‏اند (چه رسد به کار مکروه و حرام) بلکه اعمال آنها یا واجب بوده است یا مستحب. مولا در دعاى کمیل از خدا مى‏خواهد که پیوسته در خدمت او باشد و حالت عبودیت او «سرمد» و دائمى باشد. [130]

گونه‏هاى مختلف عبادت

گفته شد، عبادت از دو رکن تشکیل شده است، عمل و نیت.

عبادت از لحاظ عمل (فعل عبادتى) انواع مختلفى دارد.

1. فریضه و نافله

عبادتى که شریعت انجام آن را الزامى دانسته و ترک آن را جایز نمى‏شمارد، واجب و «فریضه». [131] نام دارد مانند نمازهاى پنج‏گانه، روزه ماه رمضان، خمس، زکات و ...

اما عبادتى که انجام آن واجب نیست، ولى رجحان و فضیلت دارد، نام آن «مستحب» یا «نافله». [132] است مانند نماز شب، دعاء، قرائت قرآن و ...

عبادت‏هاى مسحب بسیار پر دامنه و پر تنوع است، به‏گونه‏اى که شمارش همه آنها کتاب مستقلى مى‏طلبد.

فرائض ما در درجه اول اهمیت قرار دارد و بر نافله مقدم است: «لا عبادة کالداء الفرائض». [133] «عبادتى همانند انجام فرائض نیست». به همین دلیل اگر اعمال مستحبى به واجبات زیان برساند، ارزشى ندارد: «لا قربة بالنوافل اذا اضرت بالفرائض». [134] «اگر مستحبات به واجبات لطمه بزند، سایه تقرب به خداوند نیست».

با این حال عبادت‏هاى مستحب نقش مهمى در سرعت و اوج بخشیدن به تکامل انسان دارند، زیرا اولا: بعضى از نوافل، نقصان پاره‏اى فرائض که به صورت ناقص و فاقد شرط «مقبولیت» (و نه به صورت باطل) انجام شده است را جبران مى‏کند (مثل اینکه نماز به صورت صحیح خوانده شود، اما همراه با حضور قلب نباشد. [135] و ثانیا: برخى کمالات به‏گونه‏اى است که تنها از طریق انجام مستحبات مى‏توان بدان دست یافت. در حدیثى که قبلا نقل شد و با سندهاى معتبر در منابع حدیثى شیعه و اهل سنت روایت شده، آمده بود: «بنده من همواره به وسیله نوافل [ عبادت‏هاى مستحب ] به من تقرب مى‏جوید، تا آن که محبوب من مى‏شود. وقتى محبوب من گشت، من گوش او هستم که مى‏شنود و چشم او هستم که مى‏بیند و زبان او هستم که مى‏گوید...»

2. عبادت فردى و عبادت اجتماعى

پیروان بسیارى از ادیان بر این باورند که چون عبادت رابطه انسان با خداوند است، جنبه فردى و خصوصى دارد، از این رو شایسته است که در گوشه عزلت و تنهایى انجام شود. انزواطلبى و مردم گریزى شیوه بسیارى از عابدان در طول تاریخ بوده است. حتى این شیوه در میان مسلمانان نیز، تحت عنوان تصوف و صوفى گرى، کم و بیش وجود داشته است. از این دیدگاه، عبادت‏گرایى .بخصوص با دخالت در امور سیاسى و تصدى امور حکومتى ناسازگار است.

هنگام ظهور اسلام، «رهبانیت»، یعنى انزواگرایى براى خود سازى و عبادت، شیوه رایج پیروان مسیحیت بود و «راهبان» به‏عنوان انسان‏هاى ممتاز و برجسته از نظر معنویت و عبادت شناخته مى‏شدند.

از دیدگاه اسلام، دین و عبادت با مسائل اجتماعى عمیقا آمیخته است و تمام ابعاد زندگى اجتماعى را در بر مى‏گیرد.

از همان آغاز که اسلام ظهور کرد، در برابر رهبانیت‏گرایى رایج در آن زمان موضع قاطع و روشن گرفت و با شعار «لا رهبانیة» . [136] (در اسلام رهبانیت نیست) به مخالفت صریح با شیوه مسیحیان آن زمان پرداخت در دوران امیرالمؤمنین علیه‏السلام نیز که برخى افراد دست به چنین کارى زده بودند با مخالفت شدید آن حضرت مواجه شدند. یکى از اصحاب آن حضرت به نام «عاصم‏بن حمید» به منظور تزکیه و عبادت از خانواده و جامعه بریده بود و به گوشه انزوا و تنهایى پناه برده بود. وقتى امام از عمل او آگاه شد وى را خواست و به شدت او را مورد سرزنش و توبیخ قرار داد. [137]

بخش عمده‏اى از عبادت‏ها در اسلام جنبه اجتماعى دارد، مانند نماز جماعت، حج، زکات، خمس، صدقه و ... حتى دعاء، که یکى از خصوصى‏ترین عبادت‏هاست به نوعى از این جنبه خالى نیست>. [138] همان‏گونه که گذشت، عبادت (به مفهوم گسترده آن) شامل همه شئون فردى و اجتماعى (با تمام ابعاد اقتصادى، سیاسى، فرهنیگ آن) مى‏شود. از این دیدگاه، تفکر و اندیشیدن، تحصیل علم و دانش، کار و تلاش اقتصادى، فعالیت سیاسى، ازدواج و تربیت فرزند و ... مى‏تواند با قصد قربت و رعایت شرائط، مصداق عبادت باشد. امیرالمؤمنین علیه‏السلام در نامه خود به مالک اشتر، با اشاره به فعالیت‏هاى گوناگون، مى‏فرماید: «...گرچه همه اینها براى خداست [ عبادت است ] اگر نیت و انگیزه، شایسته باشد». [139]

خلاصه، در اسلام، هم عبادت فردى وجود دارد و هم عبادت اجتماعى و نباید یکى را به نفع دیگرى کمرنگ کرد.

3. عبادت ظاهرى و عبادت باطنى (قلبى)

برخى عبادت‏ها با اعضاء ظاهرى بدن انجام مى‏گیرد که آشکار و عیان است و دیگران مى‏توانند از آن آگاهى یابند نظیر نماز، جهاد، انفاق و ...

اما برخى دیگر باطنى است و یک نوع فعالیت درونى شمرده مى‏شود که در ظاهر نمود و ظهورى ندارد. [140] مثل توکل، حس ظن به خدا، یاد خدا و ...

اسلام تأکید دارد که برخى عبادت‏ها آشکار و علنى انجام شود، زیرا جنبه اجتماعى در آن قوى است و بهره‏مندى از همه آثار و فوائد آن در گرو آشکار و باشکوه برگزار کردن آن است حساسیت شدید امیرالمؤمنین علیه‏السلام نسبت به نماز جماعت و جمعه به خاطر همین نکته است. [141] در حدیث زیر، فلسفه نماز جماعت چنین بیان شده است: «براى آن نماز جماعت قرار داده شد که اسلام و توحید و عبادت خدا آشکار باشد، تا حجتى بر مردم شرق و غرب باشد... بعلاوه نماز جماعت عامل همیارى مردم در نیکى و تقوا و بازدارنده آنان از بسیارى از گناهان است. [142] عبادت به غیر از مواردى که باید علنى برگزار شود بهتر است، بخصوص براى کسانى که به مرتبه «مصونیت» نرسیده‏اند، غیر آشکار باشد، زیرا یکى از آفات خطرناک عبادت همان طور که خواهد آمد ریاء و خودنمایى است و عبادت‏هاى مخفى کمتر دچار این آفت مى‏شود. [143]

از این رو عبادت‏هاى قلبى نظیر یاد خدا، حسن ظن به خدا، توکل، تفویض، همچنین عبادت‏هاى ظاهریى که کمتر نمود دارد از این آفت دورتر است. مولا در حدیثى بر عبادت در تنهایى تأکید مى‏کند و آن را منبع خیرات مى‏شمارد. [144]

روشن است که حتى عبادت ظاهرى نیاز به «نیت» و انگیزه الاهى دارد که خود یک امر قلبى است.

طبقه بندى عبادت و عابدان

عبادت، به لحاظ عمل و هم به لحاظ عبادت کننده، داراى «درجات» و طبقاتى است.

طبقه بندى عبادت

همه عبادت‏ها بزرگ و ارزشمند و تکامل آفرینند و نباید به هیچ یک از آنها هرچند به ظاهر کوچک با دیده حقارت نگریست. مولا مى‏فرماید: «هیچ عملى، همراه با تقوا، کم نیست و چگونه کم باشد چیزى که مورد قبول خداوند واقع مى‏شود». [145] بخصوص عبادت‏هاى واجب، از شأن و منزلت ویژه‏اى برخوردارند.

اما این بدان معنا نیست که همه عبادت‏ها در یک سطح و برخوردار از یک منزلت باشند، بلکه هم واجبات و هم مستحبات داراى مراتب و درجات و برخوردار از فضیلت‏هاى متفاوتند. معیار تفاوت ارزشى عبادت‏ها نیز گوناگون است.

عناصرى چون محتواى عبادت، زمان، مکان، حالات، شرایط و ... مى‏تواند در اهمیت و ارزش بخشى به عبادت مؤثر باشد. در سخنان امیرالمؤمنین علیه‏السلام به موارد زیادى بر مى‏خوریم که به صراحت یا با اشاره، از برترى برخى عبادتها سخن گفته است. این عبادت‏ها شامل امور بدنى، قلبى، مالى، اخلاقى، اجتماعى و غیر آن مى‏شود. در اینجا به نمونه‏هایى از آن اشاره مى‏شود: نماز، [146] روزه، [147] حج، [148] جهاد، [149] ذکر، [150] دعاء، [151] توبه، [152] تفکر، [153] تعلم، [154] توکل، [155] تزکیه، [156] انتظار فرج، [157] ایثار، [158] صدقه، [159] و ....

طبقه بندى عابدان

همان‏گونه که هر عبادتى بزرگ و ارزشمند است، هر عبادت کننده‏اى (با رعایت شرائط) نیز ارجمند است، لیکن همان طور که در مورد عبادت گفته شد، عبادت کنندگان از شأن و منزلت واحدى برخوردار نیستند، بلکه «درجات» و مراتب گوناگونى دارند که در واقع، به طبقه بندى در «عبودیت» باز مى‏گردد. معرفت و همچنین انگیزه عبادت گر، در ارزش عبادت، نقش محورى و کلیدى دارد. زیرا «نیت» روح عمل و ارزش بخش به آن است.درحدیث معروفى که در منابع حدیثى شیعه و اهل سنت با سندهاى متعدد آمده است، پیامبر صلى‏الله علیه و آله مى‏فرماید:

اعمال به نیت است و براى هر کس [ آن ] چیزى است که نیت کرده است». [160]

حضرت على علیه‏السلام نیز مى‏فرماید:

«شایستگى عمل وابسته به شایستگى نیت است». [161]

بنابراین نیت‏هاى مختلف، ارزش‏هاى متفاوت به عمل مى‏دهد، از سوى دیگر، عبادت توجه به ذات «ذوالجلال» و خضوع در برابر عظمت او است، از این رو معرفت توحیدى انسان، در چگونگى این توجه و خضوع تأثیر عمیق و تعیین کننده دارد. آن کس که با ایمان سطحى و غیر عمیق به نماز مى‏ایستد، با آن کس که سرشار از ایمان وعرفان و تفکر است و «جلال کبریایى در قیامش» و «جلال بندگى اندر رکوعش» است هرگز یکى نیست. اولیاء بزرگ خدا چون على علیه‏السلام معتقدند که:

«نمى‏توان خدا را به حقیقت ذکر یاد کنى مگر آنکه خود را فراموش کنى...». [162]

به سخنى دیگر، عبادت، معراج روح و پرواز جان به عالم معنا است. مرغ جان به تناسب توانایى بال معرفتى خود اوج مى‏گیرد، برخى پروازى کوتاه، برخى پروازى بلند و برخى چنان اوج مى‏گیرند که برتر از اندیشه است و اینها همه نشأت گرفته از مایه معرفتى عبادت کننده است.

امیر المؤمنین علیه‏السلام، در یک تقسیم‏بندى کلى، عبادت را از نظر نیت و انگیزه عبادت کنندگان (که طبعا برخاسته از نوع معرفت و عبودیت آنهاست) به سه دسته تقسیم مى‏کند:

1. عبادت سوداگران.

2. عبادت بردگان.

3. عبادت آزادگان.

در نهج البلاغه آمده است: گروهى خدا را از روى رغبت [ به ثواب و پاداش ] عبادت مى‏کنند و این عبادت بازرگانان است [ که چشم به سود و زیان دارند ] و گروهى خدا را از روى ترس [ از عذاب و آتش ] عبادت مى‏کنند و این عبادت غلامان است و گروهى خدا را به خاطر شکر و سپاسگذارى عبادت مى‏کنند و این عبادت آزادگان است». [163]

از امام صادق علیه‏السلام نیز روایت شده است که فرمود:

«عبادت کنندگان سه دسته‏اند، گروهى خدا را از روى ترس عبادت مى‏کنند و این عبادت بردگان است و گروهى خدا را به خاطر ثواب عبادت مى‏کنند و این عبادت مزدوران است و گروهى خدا را از روى محبت عبادت مى‏کنند و این عبادت آزادگان و برترین عبادت است». [164]

به سخن دیگر، سه نوع عبادت وجود دارد: عبادت طمعکارانه، عبادت خائفانه و عبادت شاکرانه یا شائقانه. هر چند هر سه نوع عبادت صحیح و مقبول است اما بهترین، زیباترین و کامل‏ترین عبادت آن است که برخاسته از حب و شوق و شکر باشد. عبادت امیرالمؤمنین علیه‏السلام نیز از نوع سوم بوده است. آن حضرت در مناجات با خدا عرضه مى‏دارد:

خدایا تو را به خاطر ترس از عقاب یا طمع در ثواب عبادت نکردم، بلکه تو را شایسته عبادت یافتم پس عبادت کردم». [165]

محبت و شوق عنصر عجیبى است که انسان را یک شبه ره صد ساله مى‏برد:

ز سوز عشق بهتر در جهان چیست؟ که بى‏او گل نخندید ابر نگریست

خداوند چون منبع همه جمال‏ها وکمال هاست و زیبایى را چون دیگر کمالات، بى‏نهایت دارد، بیشترین و عمیق‏ترین شوق‏ها را در دل مؤمنان، و عارفان بر مى‏انگیزد و آنها عاشقانه به عبادت حق مى‏پردازند.

مولا مى‏فرماید:

برترین مردم کسى است که به عبادت عشق ورزد و آن را در آغوش کشد، با قلب خود آن را دوست بدارد و با بدنش انجام دهد و خود را براى آن فارغ کند. چنین کسى باک ندارد که چگونه زندگى کند، در آسانى و فراخى یا در سختى و تنگى». [166]

این‏گونه عبادت نه خستگى مى‏شناسد و نه سیرى، نه ضعف و نه سستى.هر چه بیشتر از زلال عبودیت بنوشد بر عطش او افزوده مى‏شود. بهترین و عمیق‏ترین لذت‏ها را این‏گونه عبادت کنندگان مى‏برند و با هیچ لذتى آن را برابر نمى‏شمارند: «خدایا ! چه کسى است که شیرینى محبت تو را چشیده باشد و تو را به دیگرى بدل کند». [167] از مولا نقل شده است:

«پاکیزه‏ترین و لذیذترین چیز در بهشت، محبت خدا است». [168]

میوه شیرین عبادت از ریشه عمیق معرفت بر مى‏آید «هرگاه نور معرفت در دل متجلى شود، نسیم محبت وزیدن مى‏گیرد و هر گاه نسیم محبت بوزد [ محب ] در سایه محبوب انس مى‏گیرد و [ در این حال ] محبوب را بر همه چیز ترجیح مى‏دهد و از [ خواست و ] فرمان‏هاى او [ با دل و جان ] پیروى مى‏کند. وقتى بر بستر انس قرار گرفت و از دستورات او پیروى کرد به روح مناجات و قرب مى‏رسد [ که آرزوى عارفان و عابدان است ]». [169]

عشق و محبت، محب را به همسویى با محبوب مى‏کشد و در اراده و خواست محبوب فانى مى‏گرداند و «فنا» مرتبه‏اى بس بلند وعظیم است که با آن حیاتى دیگر آغاز مى‏شود، حیاتى خدایى و سراسر نور.

گر نور عشق بدل و جانت اوفتد بالله کز آفتاب فلک خوب‏تر شوى

از پاى تا سرت همه نور خدا شود در راه ذوالجلال چو بى‏پا و سر شوى

از اعجاز محبت هر چه گفته شود کم گفته شده است و اصلا آیا قلم را توان آن هست که «سر عشق» را باز گوید؟!

قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز وراى حد تقریر است شرح آرزومندى

آثار و دستاوردهاى عبادت

همان‏گونه که گفته شد، عبادت، کمال انسانى است که آدمى در پرتو آن، به قرب الاهى و کمال غایى نائل مى‏شود. از این رو دستاوردهاى عبادت بسیار گسترده و متنوع است.انسان به وسیله عبادت مشمول رحمت وسیع خداوند واقع مى‏شود و این رحمت گسترده، برکات وسیعى را نصیب او مى‏کند. امیرالمؤمنین علیه‏السلام، با اشاره به این حقیقت، مى‏فرماید:

«اگر نمازگزار مى‏دانست [ در حال نماز ] چه رحمتى [ از خداوند ] او را فرا مى‏گیرد، سر از سجده بر نمى‏داشت». [170]

در زیر به بخشى از دستاوردهاى متنوع عبادت اشاره مى‏شود. لکن قبل از پرداختن به آن، تذکر این نکته لازم است که دستاوردهاى عبادت باید متناسب با کیفیت و ارزش عبادت‏ها ارزیابى گردد. این چنین نیست که هر عبادتى از هر کس، همه ارزش‏ها و دستاوردهاى عبادت را به دنبال داشته باشد، بلکه مقصود این است که عبادت صحیح به میزانى که از عمق و معرفت و استمرار برخوردار مى‏گردد، داراى ارزش و آثار است. در روایت آمده است:

ثواب [ و ارزش عبادت ] به اندازه عقل [ و معرفت عابد ] است. [171] (ضمنا دستاوردهاى عبادت نوعا مى‏تواند دستاورد عبودیت نیز باشد). به طور کلى دستاورد عبادت به چند دسته تقسیم مى‏شود:

1. دستاورد فکرى و معرفتى

اصولا عبادت قبل از هر چیز، یک پدیده عملى، معرفتى است. زیرا انسان در حال عبادت، توجه و فکر خود را به سوى عالم معنا و مبدء هستى، که فوق زمان و کمان و هرگونه محدودیت است، پرواز مى‏دهد و این یعنى خروج از دایره بسته زندگى مادى و توجه به افق‏هاى برتر و بالاتر، به عبارت دیگر، التفات به این حقیقت که هستى نسبى وسیع‏تر و گسترده‏تر از عالم حس و ماده است و اینکه انسان، به غیر از بعد جسمانى و نیازهاى مادى، داراى بعد معنوى و جاودانى است، دستاورد مهم و اساسى است که ثمره عبادت و بندگى خداوند است. جمله معروف «الصلاة معراج المؤمن»؛ «نماز معراج مؤمن است» ناظر به همین حقیقت ارزشمند است. انسان هر چند معتقد به مبدء و معاد باشد اما دل مشغولى‏هاى زندگى و جزر و مدهاى دنیایى ممکن است او را در غفلت و بى‏خبرى فرو ببرد و در نتیجه ایمان او را کمرنگ و اثر آن را به حداقل کاهش دهد. این عبادت است که پرده غفلت را مى‏درد و ایمان انسان را تازه و با نشاط و پر ثمر مى‏سازد.

مولا مى‏فرماید:

«میوه ذکر [ یاد خدا ] روشنى دل‏هاست». [172]

در واقع، عبادت «تمرین عملى باورهاى توحیدى» و «غفلت زدایى» از قلب و روح آدمى است؛ «استمرار یاد خدا غفلت را مى‏زداید». [173]

بنابراین، خود عبادت، یک نوع فعال سازى بعد معرفتى انسان (آن هم بعد معرفتى متعالى) است.

بینش متعالى

علاوه بر این که عبادت، خود یک عمل معرفتى است، عامل دست‏یابى به معرفت و بینش بالاترى نیز هست. از آنجا که عبادت به روح انسان قدرت و توانایى مى‏بخشد و به کمال مطلق (خداوند) نزدیک مى‏کند، به تناسب آن از توانایى‏هاى گوناگون برخوردار مى‏گردد که از جمله آنها «بینش ویژه» است. این بینش، معمولى و مدرسه‏اى نیست بلکه نوعى دیگر است که جنبه قدسى دارد. مولا مى‏فرماید:

«کسى که خدا را یاد کند، بینا مى‏شود». [174]

در حدیث قدسى، که شیعه و اهل سنت روایت کرده‏اند، مطلبى بدین مضمون آمده است:

«بنده من همواره به وسیله نوافل [ عبادت‏هاى مستحب ] به من تقرب مى‏جوید تا آنکه محبوب من مى‏شود. وقتى محبوب من گشت، من گوش او هستم که مى‏شنود و چشم او هستم که مى‏بیند و زبان او هستم که سخن مى‏گوید... [175]

این حدیث را به هر معنا تفسیر کنیم، در هر حال از این نکته حکایت دارد که انسان بر اثر عبادت، به مرحله‏اى مى‏رسد که نیروى ادراکى و معرفتى او مورد تأیید و حمایت ویژه خداوند قرار مى‏گیرد و روشن است که در این حالت، به معرفت خاصى دست مى‏یازد که ارزش قدسى و ملکوتى دارد.

امیرالمؤمنین علیه‏السلام در حدیثى مى‏فرماید:

«استمرار یاد خدا قلب و فکر را نورانى مى‏کند». [176] همچنین در توضیح آیه «رجال لاتلیهم تجارة و لا بیع عن ذکرالله». [177] مى‏فرماید:

خداوند سبحان یاد خود را مایه روشنى دلها قرار داده، که [ انسان ] به سبب آن، [ حقایق را ] بعد از ناشنوایى مى‏شنوند و بعد از تاریکى [ جهل ] مى‏بینند». [178]

عرفان و عبادت، تنها نیروى ادراکى انسان را تحت حمایت ویژه پروردگار قرار نمى‏دهد، بلکه همان طور که در حدیق فوق آمده بود قواى عملى و رفتارى وى نیز از این حمایت و هدایت برخوردار مى‏گردد و او را به مرحله «عصمت نسبى» مى‏رساند که در بخش‏هاى بعد به آن اشاره مى‏شود.

2. دستاورد روحى و روانى

افزایش ظرفیت روانى

توجه به خداوند و عوالم معنوى همان‏گونه که ظرفیت معرفتى انسان را افزایش مى‏دهد، ظرفیت روانى و روحى وى را نیز گسترش مى‏دهد. بسیارى از کم ظرفیتى‏ها و بى‏صبرى‏ها ناشى از تنگ نظرى و دید محدود افراد است. وقتى افق فکرى انسان با ایمان و عبادت، وسیع و بلند شد، قدرت تحمل و بردبارى او هم افزایش مى‏یابد. على علیه‏السلام مى‏فرماید:

یاد خدا شرح صدر مى‏آورد». [179]

بدین منظور، قرآن مؤمنان را به مددجویى از نماز و روزه فرا مى‏خواند: «از صبر [180] و نماز کمک بگیرید». [181] مولا مى‏فرماید:

«یاد خدا... آرامش دل‏هاست»

همچنین احادیث توصیه مى‏کند که هنگام غضب به «یاد خدا» پناه ببرید (هرگاه غضب کردى، بگو: لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم، غضب تو آرام مى‏گیرد». [182]

آرى عبادت و یاد خدا «آرامش روحى» خاصى به ارمغان مى‏آورد که اهل عبادت از آن بهره‏مند مى‏شوند، چنان که مولا مى‏فرماید:

یاد خدا... آرامش دل‏هاست». [183]

صفا و لطافت روحى

صفا و لطافت روح از دستاوردهاى باطنى عبادت است. عبادت و عبودیت خداوند، که کانون جمال و زیبایى‏هاست، قلب انسان را تحت تأثیر قرار مى‏دهد و شعاعى از رحمت و لطف و عطوفت الاهى را نصیب آن مى‏کند. در نهج البلاغه آمده است:

خداوند سبحان ذکر [ یاد کرد خدا ] را مایه صفا و جلاء قلب‏ها قرار داده است». [184]

عارفان و عابدان حقیقى همواره از روحى لطیف و پر صفا (همراه با فراست و روشن‏بینى) برخوردار بوده‏اندو شگفت آن که این لطافت را همراه با صلابت در راه حق با هم داشته‏اند. امیرالمؤمنین علیه‏السلام که خود نماد قاطعیت و سازش ناپذیرى در راه حق بود، از چنان روح لطیف و ظریفى برخوردار بود. [185] که در برابر ناله یتیمى یا فغان یک مظلومى دگرگون و منقلب مى‏گردید و گاه اشک از دیدگان پاکش سرازیر مى‏شد و این ویژگى در کمتر کسى جمع مى‏شود.

3. دستاورد عملى و رفتارى

دورى از گناه

عبادت، ویژگى بازدارندگى از گناه، فساد، معصیت دارد. [186] قرآن درباره اثر نماز که یکى از مهم‏ترین عبادت‏هاست مى‏فرماید:

«ان الصلاة تنهى عن الفحشاء و المنکر». [187] «به راستى نماز انسان را از کار زشت و ناپسند باز مى‏دارد».

حضرت على علیه‏السلام نیز مى‏فرماید:

«نماز دژ خداوند و دور کننده شیطان است». [188]

همچنین مى‏فرماید:

«یاد خدا وسیله طرد شیطان است».

و مى‏دانیم که شیطان دعوت کننده به گناه است. انسان در سایه عبادت و عبودیت حق به جایى مى‏رسد که از سلطه شیطان، که نماد شر و زشتى است، رهایى مى‏یابد:

«ان عباد لیس لک علیهم سلطان». [189]

[ اى شیطان! بدان که ] بر بندگان من سلطه ندارى»

و این همان «عصمت نسبى» است، که در مرحله بالاتر، به «عصمت مطلق» مى‏رسد و مخصوص انبیاء و اوصیاء است.

گرایش به نیکى‏ها

عبادت و عبودیت همان‏گونه که گذشت صفا و نورانیت روحى مى‏آورد. [190] قلب پاک و نورانى طبعا گرایش به نیکى‏ها و اعمال خیر دارد. مولا مى‏فرماید:

«کسى که قلب خود را با استمرار یاد خدا آباد کند، کردار او، در نهان و آشکار، نیک مى‏شود». [191]

4. دستاورد جسمى

بدون شک آرامش روانى و سلامت روحى که دستاورد عبادت است در سلامتى جسم و بدن انسان به غایت مؤثر است. امروزه بیش از هر زمان دیگر ثابت شده است که بسیارى از بیمارى‏ها، جنبه روان تنى دارد. اثرات متقابل روان و بدن بسیار گسترده و عمیق است که بررسى آن از حوصله این نوشتار بیرون است. علاوه بر آن، بخشى از عبادات (نظیر غسل، وضو، مسواک زدن و ...) جنبه بهداشتى نیز دارد که کمک مؤثرى در جهت سلامت جسمى است.

5. دستاورد اجتماعى

عبادت خداوند عامل بسیار مهمى در جهت بهبود «رفتار اجتماعى» و ارتقاء «اخلاق اجتماعى» است. زیرا پذیرش و «مقبولیت» عبادت نزد خداوند، باانجام وظایف اجتماعى و اداء حقوق دیگران پیوند خورده است «انما یتقبل‏الله من المتقین». [192]

«خداوند [ عبادت را ] تنها از تقوا پیشگان مى‏پذیرد». بنابراین کسى که به راستى اهل عبادت است سعى مى‏کند براى قبولى عباداتش حقوق دیگران را رعایت کند و از تعدى و تجاوز و حریم شکنى خوددارى کند. حضرت على علیه‏السلام مى‏فرماید:

«خداوند حقوق بندگان را مقدمه حقوق خود قرار داده است. پس کسى که حق بندگان را ادا کند موفق به اداء حق خداوند نیز خواهد شد». [193]

عبادت و عبودیت ثمرات و پیامدهاى متعدد دیگرى نیز دارد که از جمله آنها افزایش نعمت است. حضرت على علیه‏السلام مى‏فرماید:

«استتموا نعم الله علیکم بالصبر على طاعة الله». [194]

«نعمت‏هاى خدا بر خویش را، با استقامت در اطاعت و فرمانبردارى خدا تمام کنید».

از طرف دیگر، عبادت، جنبه شکر گزارى به درگاه پروردگار دارد و شکر موجب «مزید نعمت» است «لئن شکرتم لازیدنکم». [195] «اگر سپاس گذارید، نعمت شما را افزون مى‏کنم».

همچنین عبادت (به‏ویژه دعاء) عامل رفع مشکلات و بلاهاست «اگر مردم به هنگام بلا و سختى و زوال نعمت، با نیت راست و دل شیفته، به پروردگارشان پناه مى‏بردند هر آن چه از دست رفته به ایشان باز مى‏گرداند و هر تباهى را سامان مى‏داد». [196]

عوامل گرایش به عبادت و عبودیت

عبادت و عبودیت خداوند، ریشه در فطرت و سرشت انسان دارد، از این رو زمینه عبادت و عبودیت در همه افراد وجود دارد. لکن برخى عوامل این زمینه را فعال یا راکد مى‏کند. از آن جهت که این دو موضوع (عبادت و عبودیت) اهمیت خاص خود را دارد، شناخت عوامل (و موانع) آن نیز به همین نسبت از اهمیت و ضرورت برخوردار است. البته این بحث، یک مبحث اخلاقى روان‏شناسى است که بررسى همه جانبه آن از حوصله این نوشتار بیرون است، اما چند عامل مهم و اساسى که موجب گرایش انسان به عبادت و عبودیت مى‏گردد، با استفاده از سخنان امیرالمؤمنین علیه‏السلام، بیان مى‏شود.

1. علم و آگاهى

حضرت على علیه‏السلام مى‏فرماید:

«ثمرة العلم العبادة». [197]

«میوه دانش، عبادت است».

معرفت و آگاهى، بستر اصلى رویش حس عبادت و عبودیت در انسان است. زیرا روح عبادت و عبودیت، خضوع است و خضوع زمانى تحقق مى‏یابد که انسان عظمت و بزرگى معبود را درک کند و بشناسد. [198] جمال و جلال و کبریایى پروردگار است که بنده را به خشوع و خاکسارى و عبودیت وا مى‏دارد و کسى که از این معرفت بى‏بهره است، از آن احساس ارزشمند محروم است. از این رو فرشتگان که آگاهى مستمر از عظمت خداوند دارند در عبادت دائمى پروردگارند. [199]

از سوى دیگر، گرایش به عبادت و عبودیت در گرو احساس نیاز به آن دو است. این احساس زمانى به انسان دست مى‏دهد که وى به نقش اساسى و تعیین کننده عبادت و عبودیت در تکامل و خوشبختى خود واقف گردد و بداند که استعداد و ظرفیت آدمى به‏گونه‏اى است که بدون آن دو به فعلیت کامل و همه جانبه نمى‏رسد.

به سخن دیگر، گرایش به عبادت و عبودیت از دو معرفت اساسى سرچشمه مى‏گیرد، یکى «خداشناسى» و دیگرى «خودشناسى». هرچه در این دو زمینه آگاهى انسان عمیق‏تر و ریشه دارتر باشد عبادت و عبودیت او هم از معنا و وزن بیشترى برخوردار مى‏گردد. پیامبر صلى‏الله علیه و آله خطاب به حضرت على علیه‏السلام مى‏فرماید:

«دو رکعت نماز عالم از هفتاد رکعت نماز عابد [ بدون علم ] برتر است». [200]

طبقه‏بندى عابدان نیز از همین مایه یعنى معرفت سرچشمه مى‏گیرد و بدین لحاظ مى‏توان گفت به تعداد عبادت کنندگان انواع عبادت وجود دارد.

2. کمک و توفیق خواستن از خداوند

خداوند آفریننده جهان و مبدء همه خیرات و برکات است و هموست که خواهش و نیایش بندگان را با مهربانى مى‏شنود و بدان پاسخ مى‏دهد. توفیق عبادت و عبودیت، که نعمت بزرگ خداوندى است، را باید از خود او خواست و بر این خواست پاى فشرد تا به مطلوب رسید. مولا مى‏فرماید:

«علیک بالاستعانة بالهک و الرغبه الیه فى توفیقک». [201]

«بر توست که از خدایت کمک بگیرى و توفیق را از او طلب کنى». خود آن بزرگوار نیز همواره دست نیاز به سوى پروردگار داشت و براى انجام وظایف عبودیت از او کمک مى‏طلبید؛ «... والتعینه على وظایف حقوقه». [202] «از خداوند براى اداى حقوق او یارى مى‏جویم».

3. جدیت و پشتکار

نهادینه کردن روح عبودیت در انسان، همچون دیگر فضایل و ارزش‏ها، نیاز به برنامه و تمرین و تلاش دارد. همان‏گونه که عواملى چون فطرت و عقل، انسان را به سوى عبادت و تکامل سوق مى‏دهند، عوامل متعددى از شهوت، هواى نفس و مانند آن انسان را از عبادت و عبودیت باز مى‏دارند. این اراده و جدیت و پشتکار است که مى‏تواند عوامل منفى را خنثى کند و انسان را در طریق عبودیت و بندگى قرار دهد. امیرالمؤمنین علیه‏السلام مى‏فرماید:

«نفس خود را براى اطاعت رام کن». [203]

و همچنین مى‏فرماید:

«نفس‏هاى خود را به ترک عادت‏ها [ ى ناپسند ] و کشیدن آن با اطاعت رام کنید». [204]

اصولا نفس انسان نیاز به مدیریت و تدبیر دارد و باید متناسب با حالت‏ها و گرایش‏هاى مثبت و منفى آن با ظرافت و دقت عکس العمل نشان داد. گاه باید بر او سخت گرفت، گاه ملایمت کرد، گاه تنوع ایجاد کرد و ... از این رو مولا مى‏فرماید:

«تدبیر نفس، بهترین تدبیرهاست». [205]

بدین منظور حتى باید نفس را براى اعمال نیک، از جمله عبادت، فریب داد. امیرالمؤمنین علیه‏السلام در این زمینه مى‏فرماید:

«خادع نفسک فى العبادة...»؛ [206] «نفس خود را در راه عبادت فریب ده...»

نفس فریبى (براى رسیدن به کمال)، نکته مهم روان شناختى است که امیرالمؤمنین علیه‏السلام آن را خاطر نشان ساخته است.

4. موعظه و تذکر

یکى از عواملى که نقش مهمى در گرایش انسان به عبودیت و عبادت دارد، موعظه و تذکر است.

موعظه، فطرت انسان و تمایلات حق گرایانه وى را برجسته و فعال مى‏کند و به فعلیت مى‏رساند. البته ضریب تأثیر تذکر وابسته به نوع موعظه‏گر و همچنین چگونگى شنونده است. در صورتى که موعظه رسا و دلسوزانه و با روش مطلوب انجام شود و شنونده هم اهل عناد و لجاجت نباشد کم و بیش بروى تأثیر مى‏گذارد. مولا مى‏فرماید:

«ثمرة الوعظ الانتباه»؛ [207] «ثمره موعظه، بیدارى و تنبه است».

موعظه بجا مى‏تواند «پرده غفلت را کنار بزند»، [208] و «قلب را زنده کند». [209]

سرمایه انبیاء براى هدایت مردم نیز تبلیغ و موعظه بوده است.

چه بسا افرادى که غرق گناه و فساد بودند ولى بر اثر شنیدن موعظه‏اى مؤثر و عمیق به کلى دگرگون گشتند و در مسیر حق و عبودیت قرار گرفتند و حتى از اولیاء بزرگ خدا گشتند.

حتى کسانى که اهل عبادت‏اند ممکن است بر اثر نوسانات روحى دچار به اصطلاح «قبض» و کم رغبتى شوند در این حالت نیاز به عواملى است که نشاط عبادت را به آنها باز گرداند. موعظه و اندرز مى‏تواند در این زمینه بسیار کارساز باشد.

سخنان حکیمانه و بلیغ اگر از قلبى پاک و دلسوز برخیزد و بر دلى تشنه و مستعد فرو نشیند گاه از چنان تأثیرى برخوردار است که ممکن است شنونده بر اثر آن قالب تهى کند و مرغ جانش به پرواز درآید. چنان که این قضیه در مورد یکى از اصحاب بزرگوار و مستعد حضرت على علیه‏السلام به نام «همام» اتفاق افتاد و او پس از شنیدن خطابه پرشور و عرفانى آن حضرت نقش بر زمین گشت. [210]

در اینجا مناسب است به یکى از موعظه‏گرهاى «صامت» که در متون دینى و سخنان امیرالمؤمنین علیه‏السلام بسیار بر آن تأکید شده است اشاره شود. و آن موضوع «یاد مرگ» است. توجه هوشیارانه و مداوم به مسئله مرگ و باور این نکته که دیر یا زود مرگ به سراغ انسان خواهد آمد و بالاخره قیامت با ویژگى‏هاى خاص خود برپا خواهد شد، آثار و پیامدهاى بسیار مطلوبى دارد . حضرت على علیه‏السلام مى‏فرماید:

«واعظى چون مرگ کافى است». [211]

در متون دینى «یاد مرگ» به عنوان یکى از مهمترین عوامل تربیتى و سلوکى شناخته شده است، زیرا یاد مرگ انسان را در خوف رجاء مستمر و آماده‏باش دائمى قرار مى‏دهد و چنین حالتى شخص را از گناه باز مى‏دارد و به سوى عبادت سوق مى‏دهد. حضرت مى‏فرماید:

«کسى که در انتظار مرگ باشد به سوى نیکى‏ها شتاب مى‏کند».

به همین دلیل، «ذکر موت» در برخى روایات به عنوان «عبادت» تلقى شده است. [212]

عوامل بازدارنده از عبادت و عبودیت

بسیارى از کسانى که به ظاهر معتقد به مبدء و معاد هستند و در بعد نظرى به اهمیت و ضرورت عبادت اعتراف دارند، در عمل آن چنان که باید موفق به انجام وظایف عبودیت نیستند. این واقعیت نشان مى‏دهد که عبادت و عبودیت، عوامل بازدارنده نیرومندى دارد که آدمى را، در صورت غفلت، در دام خود گرفتار مى‏کند و از برکات سرشار پرستش خداوند محروم مى‏سازد.

همان طور که گفته شد، اولین شرط براى موفقیت در عرصه عبادت و عبودیت آگاهى و دانش است؛ آن چنان دانشى که به انسان یقین و باور ببخشند. آگاهى سطحى، ایمان سطحى مى‏آورد و ایمان سطحى دستاوردهاى جز عبودیت سطحى و ناقص نخواهد داشت: «رستگارى نیست مگر به اطاعت و اطاعت به دانش حاصل مى‏شود». [213] حتى اگر انسان اهل عبادت باشد اما بینش لازم را نداشته باشد، عبادت او چندان وزن و اهمیتى نخواهد داشت. ححضرت على علیه‏السلام مى‏فرماید:

در عبادتى که همراه با فهم نباشد خیرى نیست». [214]

عبادت شکلى و غیر محتوایى که بیشتر از روى عادت، و نه بصیرت و بینش، انجام مى‏شود یکى از آفات زیان‏بخش عبادت به شمار مى‏رود.

پس اولین چیزى که انسان را از بهره‏مندى از عبادت و عبودیت محروم مى‏کند «جهل» است و راه مبارزه با آن تعقل و تفکر و کسب دانش و بصیرت است، چیزى که همواره مورد سفارش امیرالمؤمنین علیه‏السلام بوده و سخنان او سرشار از فراخوانى به آن است.

آن حضرت تأکید مى‏کند:

«سرآغاز عبادت خداوند، معرفت اوست». [215]

بعد از بیان نکته بالا، اکنون برخى موانع و همچنین آفات عبادت و عبودیت به اختصار بیان مى‏شود.

هواى نفس

عمده‏ترین عامل بازدارنده عبادت، «هواى نفس» است، که در این زمینه نقش کلیدى دارد و ده‏ها عامل بازدارنده را در زیرمجموعه خود دارد. مولا مى‏فرماید:

«هواى نفس، خداى پرستش شده است». [216]

البته انسان به مقتضاى حیات دنیایى خود، نیازمندى‏هاى گوناگون دارد که باید به روش صحیح تأمین گردد، لکن بهره‏مندى از امکانات زندگى، غیر از دلبستگى و دلدادگى نه آن است. در حالت اول، انسان نگاه ابزارى به دنیا دارد و در حالت دوم، آن را هدف تلقى مى‏کند. استفاده ابزارى از دنیا، با استفاده هدفمند از آن، از نظر فکرى، روانى و عملى بسیار متفاوت است . على علیه‏السلام، در بازار بصره، مردى را که سخت غرق دنیا و داد و ستد بودند، توبیخ و سرزنش کرد، که چرا به فکر معنویت و معاد نیستند. در این حال شخصى به امام عرض کرد : چاره‏اى جز زندگى نیست، پس چه کنیم؟ امام فرمودند:

«تلاش براى زندگى [ معقول ] انسان را از عمل براى آخرت باز نمى‏دارد. [ پس زندگى را بهانه فرار از معنویت قرار ندهید ] » هواى نفس، مظاهر گوناگون و متنوعى دارد که مى‏تواند به صورت شهوت‏گرایى، مال‏گرایى، مقام‏گرایى، شهرت‏گرایى و ... جلوه گر شود. هواى نفس (به هر شکل و صورت) چشم توحیدى انسان را مى‏بندد و «دنیا پرستى» را به جاى «خدا پرستى» و «بندگى دنیا» را به جاى «بندگى خدا» مى‏نشاند. امیرالمؤمنین علیه‏السلام، در یک بیان کلى مى‏فرماید:

کسى که به چیزى [ غیر از خدا ] عشق ورزد، چشم او را کور و قلب او را بیمار مى‏کند... پس [ در این صورت، او ] عبد آن است». [217]

همچنین آن حضرت با اشاره به تضاد هواى نفس با احساس لذت از عبادت، مى‏فرماید:

«چگونه از لذت عبادت بهره‏مند مى‏شود کسى که از هواى نفس دم فرو نمى‏بندد؟!» [218]

غیر از هواى نفس (به صورت عام)، برخى عوامل به صورت خاص در کلام امیرالمؤمنین علیه‏السلام به‏عنوان مانع عبادت، یا آفات عبادت بیان شده است که در زیر به برخى از آنها اشاره مى‏شود.

ریا

ریا و خودنمایى، در تضاد با عبودیت و خنثى کننده عبادت است. مولا مى‏فرماید:

«ریا آفت عبادت است». [219]

عبادت باید تنها براى خداوند که پروردگار جهان است و شایستگى پرستش را دارد انجام گیرد . چنین عبادتى است که تعالى بخش و تکامل آفرین است. عبادت را با عیار «اخلاص» مى‏سنجند و به تعبیر مولا:

«اخلاص، معیار عبادت است». [220]

از دیدگاه آن حضرت ریا نوعى شرک است که با توحید در عبادت تضاد دارد: «بدانید که ریاء کم [ نیز ] شرک است». [221] خاستگاه ریا نیز چیزى جز هواى نفس و دنیاگرایى انسان نیست. خلاصه، خودنمایى، هم عبادت را باطل مى‏کند و هم انسان را از پرداختن به عبادت (در جایى که زمینه ریا نیست) باز مى‏دارد. بنابراین، «ریا» هم آفت عبادت و هم مانع عبادت است.

عجب

یکى از آفات عبادت «عجب» و خودپسندى و عبادت خویش را بزرگ دیدن است. جوهر عبادت و عبودیت، خضوع و خاکسارى است و خضوع، زمانى تحقق مى‏یابد که انسان، خود و اعمال خود را ناچیز ببیند. این نکته را همواره باید در نظر داشت که عبادت اسنا، متناسب با شأن محدود و ناچیز وى است، نه در خورد عظمت و جلال و کبریایى خداوند. زیرا عبادت بر اساس معرفت انسان از معبود صورت مى‏گیرد، در حالى که عظمت خداوند (که مطلق و نامحدود است) فوق تصور همه ممکنات است. امیرالمؤمنین علیه‏السلام مى‏فرماید:

«... هیچ کس نمى‏تواند هر چند در کسب رضاى خداوند حریص باشد و تلاش طولانى در این راه بکند آن چنان که شایسته خداوند است او را اطاعت کند». [222]

بنابراین «عجب» و بزرگ‏بینى در عبادت، جز خنثى کردن عبادت اثرى نخواهد داشت:

«خودپسندى در کار خوب، آن را از بین مى‏برد». [223]

عجب در عبادت نیز (همانند ریا) انسان را از عبادت بیشتر و کامل‏تر باز مى‏دارد، پس به یک معنا مانع عبادت نیز هست.

شکل‏گرایى

یکى دیگر از آفات عبادت «شکل‏گرایى» است. پرداختن بیش از حد به ظاهر و شکل عبادت و غافل شدن از محتواى و مضمون آن، نقض غرض عبادت است. شکل‏گرایى، گاه به صورت وسوسه‏هاى خطرناک در مى‏آید و انسان را بازیچه دست شیطان مى‏کند. عبادت شکلى و ظاهرى که فاقد روح عبادت است به مقام «مقبولیت» صعود نمى‏کند و خیر و برکت لازم را ندارد. در روایتى که قبلا گذشت، امیرالمؤمنین علیه‏السلام مى‏فرماید:

«آگاه باشید!... در قرائتى که تدبر در آن نیست، خیرى نیست، [ همچنین ] در عبادتى که تفکر در آن نیست، خیرى نیست». [224] همچنین مى‏فرماید:

«ذکر خدا را با غفلت نگو... [ بلکه ] در حالى که قلب تو هماهنگ با زبانت باشد ذکر خدا بگو!». [225]

از خداوند مى‏خواهیم که به ما توفیق عبادت و عبودیت خالص و شایسته عنایت فرماید. آمین!

پى‏نوشت‏ها:

--------------------------------------------------------------------------------
[1]. طبرى در تفسیر «جامع البیان» مى‏گوید: اصل عبودیت [ که به نظر او شامل عبادت نیز مى‏شود ] نزد همه عرب به معنى ذلت و خاکسارى است (جامع البیان، 1 / 3). قرطبى نیز مى‏گوید: «اصل عبادت خضوع است» (تفسیر قرطبى، 1 / 225). همچنین مراجعه شود به مجمع البیان، 1 / 61؛ المصباح المنیر، 2 / 142؛ مجمع البحرین، 3 / 73 لازم به ذکر است برخى از منابع یاد شده به جاى «خضوع» لفظ «ذلت» آورده‏اند، که نزدیک به خضوع است.

[2]. مفردات راغب، واژه «عبد»؛ معجم الفروق اللغویه، 349؛ لسان العرب، 3 / 272.

[3]. المصباح المنیر، 2 / 142؛ اقرب الموارد، 2 / 736؛ مفتاح الفلاح، .287 همان طور که گفته شد اکثر کتابهاى لغت و بسیارى از کتاب‏هاى تفسیر همین معنا را مورد تأیید قرار داده‏اند.

[4]. تاج العروس، 2 / 410؛ لسان العرب، 3 / 273؛ صحاح، 2 / 502؛ تفسیر قرطبى، 17 / .56 برخى نیز «عبادت» را «اطاعت خاشعانه» دانسته‏اند (لسان العرب، 3 / 273).

[5]. المیزان، ذیل آیه ایاک نعبد....

[6]. تهذیب الاصول، 1 / 111؛ الحدائق الناضره، 2 / 177؛ نهایة الافکار، 1 / 183؛ فوائد الاصول، 1 / 128؛ محاضرات فى اصول الفقه، 2 / 184

[7]. خاطر نشان مى‏شود، مقصود اکثر عالمان فقه و اصول از این تعریف، عبادتى است که در اسلام مطرح است، نه دقیقا بیان معناى لغوى آن (چنان که در متن توضیح داده شده است).

[8]. مقصود از «تقدیس» هرگونه تقدیسى نیست (مثل تقدیس امام یا پیامبر»، بلکه مقصود قداستى است که جنبه الوهیت و ربوبیت داشته باشد.

[9]. اعم از اینکه خداى حقیقى باشد یا پندارى و اعم از اینکه رب مطلق باشد یا رب النوع و ...

[10]. این تفسیر از عبادت را «علامه بلاغى» در تفسیر «آلاء الرحمان» (ذیل آیه ایاک نعبد ..) و همچنین «شهید مطهرى» در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» (205)، بیان کرده است مرحوم حاج مصطفى خمینى نیز در تفسیر خود آن را به‏عنوان «وضع تعینى» (و نه تعیینى» براى عبادت تأیید مى‏کند. (2 / 9).

[11]. بدون اعتقاد به ربوبیت وى.

[12]. لسان العرب، 3 / 273؛ مفردات راغب، 319.

[13]. لسان العرب، 3 / 273.

[14]. لسان العرب» در یک مورد، «عبد» را به «تأله» تفسیر کرده که شاید به مفهومى که گفته شد نزدیک‏تر باشد.

[15]. عبادت مى‏تواند معناى «اسم مصدرى» داشته باشد، که بدین معنا بر نماز و روزه و مانند آن اطلاق مى‏شود و مى‏تواند «مصدر متعدى» باشد که به معناى «عبادت کردن» (بجا آوردن نماز و ...» است.

[16]. مؤید این مطلب، سخن امم صادق علیه‏السلام درباره حقیقت عبادت است که فرمود: «نیت خوب [ قصد قربت ] داشتن در اطاعت، آن‏گونه که خدا دستور داده است» بحار الانوار، 67 / 208.

[17]. منتهى الارب، مجلد 2 / 788، منتخب اللغات، واژه عبادت، فرهنگ معین، 2 / 2272 (البته فرهنگ معین عبادت را به صورت مصدر متعدى معنا کرده است، یعنى پرستش کردن، بندگى کردن).

[18]. لفظ «بندگى» در واقع (همان طور که خواهد آمد) بیشتر، معادل واژه «عبودیت» است، نه «عبادت».

[19]. حداقل بخشى از عبادت (همان طور که امام خمینى در تهذیب الاصول فرموده است و توضیح آن خواهد آمد) معادل پرستیدن (مصدر متعدى) است.

[20]. تاج العروس، 2 / 409 و 410؛ الصحاص، 2 / 502.

[21]. مفردات غریب القرآن، 319.

[22]. اقرب الموارد2 / 373.

[23]. تهذیب الاصول، 1 / 111.

[24]. المنجد، واژه «عبد»؛ تاج العروس، 2 / 410.

[25]. لسان العرب، 3 / 271 البته واژه عبادت و مشتقات آن در مورد غیر خدا هم استعمال شده است، لکن یا حقیقت ثانوى است یا مجاز.

[26]. بحار، 87 / 197، همچنین در مورد «زید» که در خدمت پیامبر بود و پدر و مادر وى او را از پیامبر خواستند، اما زید خدمت‏گزارى نزد آن حضرت را بر رفتن به نزد پدر و مادر ترجیح داد، به او گفتند: «اتختار العبودیة»، یعنى: آیا عبودیت را بر آزادى ترجیح مى‏دهى ....(المصنف، 6 / 461).

[27]. به‏عنوان مثال در کتب فقه آمده است: «و لا یجوز رد الحر الى العبودیة»، یعنى، جایز نیست انسان حر و آزاد شده را به بردگى و عبودیت برگرداند (مختلف الشیعه، 5 / 172).

[28]. در کتاب بحار قضیه‏اى را از یکى از اصحاب امام صادق علیه‏السلام نقل مى‏کند که مشتمل بر جمله‏اى است که مى‏تواند شاهدى بر مطلب فوق باشد. وى مى‏گوید: در مسافرت به مدینه همسفرى داشتم که (به دلیلى) کمر به خدمت و «عبودیت» او بستم: «.... و طنت نفسیث علیه من خدمته و العبودیة له..» (بحار، 27، 154).

[29]. در روایات متعدد آمده است: بهترین نامها آن است که دلالت بر عبودیت کند مثل عبدالله و عبدالرحمان و ...(کافى، 6 / 18).

[30]. شرح الاسماء الحسنى، 90.

[31]. شاید کسانى که واژه عبادت و عبودیت را به یک معنا گرفته‏اند، اولا عبودیت را «مصدر متعدى» فرض کرده‏اند و ثانیا عبودیت مقصد یعنى عبودیت خداوند را منظور کرده‏اند.

در اینجا مناسب است نظر امام خمینى قدس سره درباره موضوع عبادت، که در مبحث «تعبدى و توصلى» علم اصول بیان کرده‏اند، آورده شود. ایشان مى‏گویند: «عبادت؛ واجب آن است که نیاز به قصد قربت دارد و آن بر دو قسم است. قسم اول عبادتى است که نفس عمل براى عبودیت و تقرب به خداوند تشریع شده است مثل نماز و حج که در زبان فارسى به آن «پرستش» مى‏گویند . قسم دوم عملى است که نفس عمل براى تقرب به خداوند وضع نشده است، مثل زکات و خمس. این قسم هر چند عبادت است و بدون قصد قربت امتثال نمى‏شود، اما مصداق عبودیت و پرستش نیست» .از سخنان ایشان استفاده مى‏شود که عبادت به طور کلى عبارت است از عملى که یا قصد قربت انجام شود، اما هر عبادتى پرستش خداوند نیست بلکه عملى که براى اظهار عبودیت خداوند وضع شده است پرستش است. (تهذیب الاصول، 1 / 111).

[32]. نحل، 360.

[33]. بحار الانوار، 7 / 367.

[34]. مانند: «واذکر عبدنا داود....»، «واذکر عبدنا ایوب...»«عبده زکریا...»، «سبحان الذى اسرى بعبده..» و ....

[35]. مناقب ،ابن شهر آشوب، 2 / 303.

[36]. همان، 3.

[37]. آن حضرت درباره خود فرموده است:» پرنده به [ قله وجود من ] پرواز نمى‏کند« (نهج البلاغه، 48).

[38]. فما یحیط المادح وصفک (بحار الانوار، 97 / 367).

[39]. به روایت شیعه و اهل سنت آیات زیادى در شأن حضرت على نازل شده است.

[40]. کشف الغمه، 1 / 52.

[41]. ینابیع الموده، 1 / 412.

[42]. کنز العمال، 11 / 625.

[43]. مجمع الزوائد، 235.

[44]. ینابیع الموده، 1 / 173.

[45]. به قول شاعر عرب (ترجمه):

ژرفاى صفات او برتر از فهم‏هاست

و ذهن [ برغم تلاش ] ناامیدانه از تلاش مى‏ایستد...

خاک او سر قدسى است که [ از شناخت ] سر باز مى‏زند

و همواره از نور وحى پوشیده شده است

ابرى از نور خدا آن را فرا گرفته است

که از قدس جلال، بامدادان بر آن مى‏بارد (شرح نهج البلاغه، ابن ابى‏الحدید، 5 / 9 با مختصر تغییر).

[46]. بحار الانوار، 38 / 29.

[47]. نهج البلاغه، 495.

[48]. بحار الانوار، 38 / 340.

[49]. بخشى از مناجات امام على علیه‏السلام در مسجد کوفه (بحار الانوار، 91 / 110).

[50]. بخشى ازدعاى کمیل (اقبال الاعمال، 709).

[51]. و حالى فى خدمتک سرمدا» (دعاى کمیل).

[52]. علامه حلى در «نهج الحق» مى‏گوید: «هیچ اختلافى در این نیست که على علیه‏السلام عابدترین مردم بوده است (نهج الحق، 247)؛ امالى صدوق، 75.

[53]. و انت احسن الناس عبادة» (بحار الانوار، 97 / 367).

[54]. کافى، 8 / 163.

[55]. از امام باقر علیه‏السلام و ابن عباس روایت شده است که مقصود از آیه «و منهم سابق بالخیرات» امیر المؤمنین است (مناقب‏ابن شهر آشوب، 2 / 122).

[56]. بحار الانوار، 41 / 137.

[57]. مناقب، ابن شهر آشوب، 2 / 123 در برخى روایات هم یک شبانه روز آمده است.

[58]. همان.

[59]. بحار الانوار، 84 / 194 به بعد؛ مجموعه ورام، 156 2 داستان مذکور به صورت ترجمه آزاد و نقل به معنى در متن آورده شده است.

[60]. المناقب، 2 / 123.

[61]. همان.

[62]. همان.

[63]. نظیر سوره هل اتى و آیه انما ولیکم‏الله و ... رجوع شود به کتاب بحار الانوار، 41 / 30، 31 و 33.

[64]. نهج البلاغه، 180.

[65]. بحار الانوار، 1 / 204؛ امالى صدوق، 138؛ شرح نهج البلاغه،ابن ابى الحدید، 9 / 171؛ ینابیع الموده، 2 / 328.

[66]. بحار الانوار، 38 / 340.

[67]. همان، 557.

[68]. نهج البلاغه، 191.

[69]. نهج البلاغه، 191.

[70]. و هو رب کل شى‏ء»انعام، آیه 164) یعنى: «و او پروردگار همه چیز است».

[71]. نهج البلاغه، 96.

[72]. اذ قال له ربه اسلم قال اسلمت لرب العالمین (بقره، 131). برخى «اسلم» را به معنى اسلام بیاور گرفته‏اند.

[73]. نهج السعادة، 2 / 745.

[74]. بحار الانوار، 1 / 225 (نقل به معنا).

[75]. فرازى از خطبه پیامبر صلى‏الله علیه و آله در غدیر خم (روضة الواعظین، 1 / 92).

[76]. المیزان، 1 / 193.

[77]. اسراء، آیه 1 «پاک و منزه است خدایى که بنده‏اش را در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى که گرداگردش را برکت بخشیده‏ایم سیر داد».

[78]. بحار، 38 / 340 امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید: «خداوند هیچ پیامبرى را مبعوث نکرد مگر اینکه از او سه تعهد گرفت: [ نخست ] اقرار به عبودیت خداوند...» (کافى، 1 / 147).

[79]. گرچه بکمیت در عبودیت نیز به نوعى به کیفیت در عبودیت باز مى‏گردد.

[80]. نهج البلاغه، 116.

[81]. همان، 58.

[82]. واجعلنى من احسن عبیدک نصیبا عندک و اقربهم منزلة منک و اخصهم زلفة لدیک (فقراتى از دعاى کمیل).

[83]. در دعاى عرفه آمده است «واقمنى یصدق العبودیه عندک» یعنى: «من را نزد خودت با عبودیت صادقانه برپا دار».

[84]. حضرت على علیه‏السلام در موارد متعددى به این عبودیت‏ها اشاره دارد، مثل: بنده شهوت اسیر آزاد نشدنى است (غرر الحکم، 315»، «طمع، بردگى است (نهج البلاغه، 501».

[85]. نهج البلاغه، 226.

[86]. بخشى از مناجات المریدین (ترجمه به معنى).

[87]. غرر الحکم، 199 احتمال دیگرى در حدیث فوق وجود دارد و آن این است که عمل به شرائط عبودیت موجب آزادى از عذاب مى‏شود.

[88]. نهج البلاغه، 401.

[89]. نهج البلاغه، 266، 388، 229.

[90]. غرر الحکم، 197.

[91]. آل عمران، آیه 173.

[92]. غرر الحکم، 100.

[93]. تعریف مذکور، همان‏گونه که قبلا گفته شد، با نوعى تسامح همراه است، اما چون هدف این مقاله بیان عبادت و عبودیت در اسلام است، این تعریف مناسب‏تر است.

[94]. نهج السعادة، 1 / 149.

[95]. نهج البلاغه، 42.

[96]. غرر الحکم، 189.

[97]. مولا درباره «ذکر» که روح عبادت است مى‏فرماید: «ذکر خدا غذاى جان‏هاست...» (غرر الحکم، 189).

[98]. نهج السعادة، 2 / 109.

[99]. الذاریات، 56.

[100]. مقصود از عبادت فطرى در اینجا عبادتى است که انسان از روى سرشت و غریزه انسانى (هر چند ناآگاه) انجام مى‏دهد.

[101]. طهارت روح، 30 و 31 ( نقل از فلسفه اخلاق، ص 166).

[102]. همان، 31 تا 34 (نقل از فلسفه اخلاق،، ص 116، 127).

[103]. یس، آیه 60 و 61.

[104]. نهج البلاغه، خطبه 49.

[105]. اقتباس از خطبه 91 نهج البلاغه.

[106]. اقتباس از خطبه 91 نهج البلاغه.

[107]. اقتباس از خطبه 91 نهج البلاغه.

[108]. مصباح کفعمى، 647.

[109]. بخش آخر دعاى کمیل.

[110]. بقره، آیه 186.

[111]. نهج البلاغه، 398 و 399.

[112]. البته از نظر لغت مصداق عبادت است، لکن از نظر شرع عبادت شناخته نمى‏شود.

[113]. چنین عملى، در صورتى که با قصد قربت همراه باشد (مثل اینکه عامل از ناشایستى عمل بى‏خبر بوده باشد)، از «حسن فاعلى» برخوردار است و ممکن است پاداش اخروى هم داشته باشد، لکن بحث ما درباره عبادت شرعى است.

[114]. اجود التقریرات، 1 / 413 (پاورقى)حقائق الاصول، 1 / 416 دروس فى علم الاصول، 1 / 105 طهارت روح، 54.

[115]. بحار، 67 / 207 و 208.

[116]. مگر به قصد «رجا».

[117]. غرر الحکم، 87.

[118]. به‏عنوان نمونه، «عبدالقادر گیلانى» به نقل حسنات العارفین چنین دیدگاه باطلى داشته باشد (حسنات العارفین، 33).

[119]. حجر، آیه 99.

[120]. هر چند به خودى خود داراى ارزش باشد و تفضلا به او ثواب هم داده شود.

[121]. غرر الحکم، 93.

[122]. نهج البلاغه، 116.

[123]. غرر الحکم، 197.

[124]. وسائل الشیعه، 1 / 48.

[125]. نهج البلاغه، 439.

[126]. تحف العقول، 103.

[127]. وسائل الشیعه، 1 / 312.

[128]. حجر، آیه 99.

[129]. حضرت على علیه‏السلام، در حدیثى، ذکر خدا را برترین عبادت معرفى مى‏کند. (غرر الحکم، 189).از طرف دیگر برخى روایات‏اصل و مایه ذکر را ذکر قلبى مى‏شمارد.

[130]. وهب لى.... الاتصال بخدمتک.... و حالى فى خدمتک سرمدا.

[131]. برخى، فریضه را اخص از واجب دانسته‏اند.

[132]