به اعتقاد شیعه پس از ختم رسالت، خداوند از میان بندگان خود افرادى را به عنوان حجت و نشانه برگزید تا راهنماى خلق به سوى او باشند. افرادى که خود، انسان کاملند و طریق کمال را به سایر بندگان در قول و فعل نشان مى‏دهند. رابطه شیعه و پیشوایانش رابطه‏اى خشک و رسمى نیست که تنها در حد مقبولیت عقلى باشد بلکه فراتر از آن، تشیع مکتب دلدادگى است. ویژگى‏هاى عالى اخلاقى ائمه شیعه پیوسته شیعیان را شیفته آنان ساخته و متقابلاً این شیفتگى با مودّت و مهر امام، پاسخ داده شده است. بنابراین رابطه‏اى دو سویه و عمیق میان امام و مأموم برقرار شده است. رابطه‏اى که ثمره آن معرفت کاملتر خالق و عبودیت خالصانه او و نهایتاً قرب او خواهد بود.
تعریف محبّت:
قبل از بیان محبت و روش تقویت آن خوب است ابتدا به تعریف محبت اشاره ای داشته باشیم و با مفهوم آن آشنا شویم . غزالى در کتاب گرانسنگ خود «احیاء علوم الدین» حبّ و بغض را این گونه تعریف مى‏کنند: «حبّ عبارت است از میل طبع به شیئى که در ادراکش لذت است و بغض عبارت است از نفرت طبع به شیئى که در ادراکش درد، تعب و سختى نهفته باشد». احیاء علوم الدین، ج 4، ص 275)V.
صدرالمتألهین نیز محبّت را همین گونه با عبارت و بیان دیگر چنین تعریف کرده‏اند: «محبّت عبارت است از ابتهاج به شیئى یا از شیئى که موافق با طبیعت انسان باشد، اعمّ از این که آن شى یک امر عقلى باشد یا حسى، حقیقى باشد یا ظنى». به نقل از فلسفه و قرآن در زمینه‏ى المیزان، ج 3، ص 145).
. بنابراین ،محبت یک نوع جذب و انجذابى است که ملاک آن ملایمتى است که آن موجود با محبوب خود دارد به بیان دیگر، محبّت در حقیقت حالتى است که در دل یک موجود ذى شعور نسبت به چیزى که با وجود او ملایمتى و با تمایلات و خواسته‏هاى او تناسبى داشته باشد، پدید مى‏آید، اخلاق در قرآن، آیةالله مصباح یزدى، ج اوّل، صص 359 – 360.
دین داری و محبت اهل بیت
بنیان دین بر محبت اهل بیت استوار است. یکى از اصحاب امام باقر(ع) مى‏گوید: «در محضر امام باقر (ع) بودم. مسافرى از خراسان که آن راه دور را پیاده طى کرده بود، به حضور امام شرفیاب شد، پاهایش را که از کفش در آورد شکافته شده و ترک برداشته بود. گفت به خدا سوگند مرا نیاورد از آنجا که آمدم مگر دوستى شما اهل بیت. امام فرمود: «هل الدّین الاّ الحب؟ آیا دین چیزى غیر از دوستى است؟» جاذبه و دافعه على (ع) ، ص 101.
امام به این نکته اشاره دارد که دیندارى و پیروى از قائد دینى امرى خشک و رسمى نیست که فقط تحت تأثیر مقبولیّت عقلى باشد بلکه علاوه بر آن، دیندارى حکایت از دلبستگى به رهبر دینى دارد که امرى است قلبى و نه عقلائى محض. تاریخ تشیع نیز نشان داده است که دلدادگى آثارى فراتر از صرف پذیرش مشروعیت ائمه دارد. و البته این محبت محبتى یکجانبه نیست بلکه محبتى دو سویه که هر نداى محبت‏آمیز محب با پاسخ مشتاقانه محبوب مواجه مى‏شود تا آنجا که محبوب از شادمانى محب، شاد مى‏شود و باغم او غمگین. بیمارى‏اش محبوب را بیمار مى‏کند و هرگاه دست به دعا بردارد محبوب، آمین مى‏گوید و آن زمان که سکوت کند محبوب به جایش دعا کند.
محبت اهل بیت و فلسفه آفرینش
خدا، جهان را آفرید تا برای انسان باشد. و انسان را آفرید تا ببینده جمال ائمه اطهار(ع) (بعنوان جمال خدا و نماینده او) باشد! بلکه حرف از این هم بالاتر است؛ او آفریدمان تا عاشق باشیم و به مرام محبت آن بزرگواران رو نمائیم. دلیل این گفته، حدیث صحیح و کاملاً معتبر «کساء» است که در آن از قول خدا چنین آمده: «فقال الله - عز وجل - یا ملائکتی و یا سکان سماواتی! انی ما خلقت سماء مبینه و لا ارضا مدحیه و لا قمراً منیراً و لا شمساً مضیئه و لا فلکا یدور و لا بحراً یجری و لا فلکاً یسری الا فی محبه هؤلاء الخمسه ... هم اهل بیت النبوه و معدن الرساله، هم فاطمه و ابوها و بعلها و بنوها؛
خداوند چنین می فرماید: ای ملائکه من! و ای کسانیکه در آسمانهایم سکونت دارید! بدانید که من این آسمان برافراشته و زمین هموار و ماه نورافشان و آفتاب درخشنده و مدار فلک ستارگان و این دریای توفنده و کشتی جاری بر آن را نیافریدم مگر به یک انگیزه و هدف!! و آن، محبت و دوست داشتن این پنج نفر است... که آنها اهل و خویشان نبوت و معدن رسالت اند، یعنی فاطمه و پدر فاطمه؛ فاطمه و همسر فاطمه؛ فاطمه و فرزندان فاطمه.»، (حدیث شریف «کساء» به سند صحیح توسط جابر بن عبدالله انصاری و او از حضرت صدیقه شهیده فاطمه زهرا(س) نقل گردیده و در انتهای مفاتیح الجنان ذکر شده).
و این حقیقی است که دو مرتبه بر آن تأکید شده: «الا لاجلکم و محبتکم؛ همه را آفریدم فقط بخاطر شما و به خاطر محبت به شما».
ملاحظه می فرمائید که اگر بذر محبت و عاشقی فاطمه و پدر و همسر و فرزندان(ع) در قلبمان نهاده شد و آنگاه آنها را شناختیم، به تدریج لقاء خدا حاصل می شود و این عشق آنچنان سر می دواند که از زمین خاکی و خاکیان جدا شده و سرشاخه وجودمان فقط به گرمای خورشید الهی رو می نماید؛ و این نیست مگر بخاطر اثر معجزه آسای عشق پاک و حقیقی به عزیز کرده های خدا (5 تن(ع)) و ارتباطش با عبادت. چرا که از نظر لغت عرب به انسانی «عبد» می گویند که سر تا پا تعلق به مولا و صاحب خود دارد، اراده اش تابع اراده او، و خواستش تابع خواست اوست. چنین کسی در برابر او مالک چیزی نبوده، و در اطاعت او هرگز سستی به خود راه نمی دهد. و به تعبیر دیگر «عبودیت» _ آنگونه که در متون لغت آمده _ اظهار آخرین درجه خضوع در برابر معبود است، و به همین دلیل تنها کسی می تواند معبود باشد که نهایت انعام و اکرام را کرده و او کسی جز خدا نیست. بنابراین عبودیت، نهایت اوج تکامل یک انسان و قرب او به خداست. عبودیت، اطاعت بی قید و شرط و فرمانبرداری در تمام زمینه هاست. و بالاخره عبودیت کامل آن است که انسان جز به معبود واقعی یعنی کمال مطلق نیندیشد، جز در راه او گام بر ندارد، و هر چه غیر اوست فراموش کند، حتی خویشتن را!»، (تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، 22 / 387). و خود همین حالات، امتحاناتی اند که از رهگذر آن انسان شناخته شده و خود را عملاً به خدا معرفی می کند، (بر اساس آیه ملک 2، مسأله ازمایش و امتحان انسان و ارزیابی کیفیت و چگونگی عمل او، به عنوان یک هدف آفرینش نیز معرفی شده، ر.ک: تفسیر نمونه 22 / 386؛ 24/316).
حال که دانستیم رسیدن به هدف خلقت در گرو تحصیل معرفت به پیشوایان معصوم(ع) است، دیگر تکلیف چیستی، چگونگی و ضرورت «عرفان» نیز مشخص می گردد. چه، عرفان همان شناخت چهارده آینه خدانمایی است که نگرش عاشقانه به آنها، محبت و معرفت خدا را بر قلبمان انعکاس می دهد. و دقیقاً از اینروست که در شأن ائمه بزرگوارمان چنین گفته شده که: «ما اهل بیت، وجه الله ایم». یعنی: چونان، چهره که صاحب چهره را معرفی می کند، ما نیز شناساننده خدائیم. و اساساً کسی می تواند عرفان را تجربه کند که به آن بزرگواران رو نماید. به این دلیل که در زیارت جامعه کبیره خطاب به آنها عرض می کنیم: «... من عرف الله بدأ بکم و من وحده قبل عنکم: هر که به درجه عرفان و شناخت خدا رسیده بواسطه شما به این درجه نیل یافته و هر که به مقام توحید و یقین به یکتایی او دست یافته از شما پذیرفته است» (ر.ک: مفاتیح الجنان، زیارت جامعه).
وظیفه دوستی اهل بیت ع
دوست داشتن در مکتب تشیع یک وظیفه است، یک وظیفه عاشقانه، در مکتب عشق چه تکلیفی واجبتر از عشق ورزی تصور می شود، برای شیعه عشق و محبت یک فریضه است ، یک دین است ، آیین شیعه محبت به اهل بیت است، کسانی که مظهر معشوق هستی اند و معشوق هستی. مودت و محبتی که بدون آن هیچ طاعت واجب دیگر مقبول نمی افتد و شرط پذیرش بندگی و علامت ایمان است.
در زیارت جامعه است که: به سبب ولایت‏شما طاعت واجب پذیرفته مى‏شود و «مودت واجب‏»براى شماست.بموالاتکم تقبل الطاعة المفترضة و لکم المودة الواجبة‏».
پیامبر خداصلى الله علیه وآله در حدیثى مفصل، خطاب به سلمان و ابوذر و مقداد ازجمله فرموده است: مودت اهل بیت من بر هر مرد و زن با ایمان، فرض و واجب است.ان مودة اهل بیتى مفروضة واجبة على کل مؤمن ومؤمنة...».
بحارالانوار، ج‏22، ص‏315.
امام على‏علیه السلام فرمود: بر شما باد محبت دودمان پیامبرتان، که این حق خدا بر گردن شماست.علیکم بحب آل نبیکم فانه حق الله علیکم‏» غرر الحکم، حدیث 6169. .
پیدایش محبت اهل بیت (ع)
داعى تمام تلاشها و فعالیت‏هاى انسان روحیه کمال جوى وى مى‏باشد و کمال مطلق در عمق ضمیر آدمى خداى تبارک و تعالى است اما همه به این حقیقت بزرگ توجه آگاهانه ندارند. انسان مى‏داند گمشده‏اى دارد و در طلب آن گمشده به هر درى مى‏زند و چون در عمق ضمیر، طالب کمال مطلق است، دستیابى به کمال‏هاى محدود روح ناآرام او را راضى نکرده و باز جستجو را از سر مى‏گیرد. در این مسیر افرادى که جلوه‏اى از جمال الهى را دارند طالبان حق را به سوى خویش جذب کرده و محبوب آنها واقع مى‏شوند. پس سبب و میزان محبوبیت برخى از افراد در دیده برخى دیگر میزان جلوه گرى است که از جمال حق دارند. هر کس این جمال را بیشتر نشان دهد محبوبتر و سرّ محبوبیّت اولیاء الهى و ائمه معصوم همین نکته است.
«على علیه السلام از آن نظر محبوب است که پیوند الهى دارد. دلهاى ما به طور ناخودآگاه در اعماق خویش با حق، سر و سرّ و پیوستگى دارد و چون على را آیت بزرگ حق و مظهر صفات حق مى‏یابند به او عشق مى‏ورزند، در حقیقت پشتوانه عشق على، پیوند جانها با حضرت حق است که براى همیشه در فطرتها نهاده شده و چون فطرتها جاودانى است مهر على نیز جاودان است» جاذبه و دافعه على (ع) ، انتشارات صدرا، ص 101.
همان طور که ایمان و عشق به خدا داراى مراتبى است، ایمان و ارادت به ائمه معصوم نیز داراى درجاتى است. در برخى این ارادت ضعیفتر و در برخى بسیار قوى است. عوامل متعددى در ضعف و قوت این نوع از محبّت سهیم اند. بى‏شک میزان ایمان انسان به خدا و نیز باور به معاد و همچنین برداشت انسان از علت آفرینش عالم در میزان علاقه فرد به اولیاء الله نقش دارد. علاوه بر اینها وارستگى از قیود دنیوى عامل مهم دیگرى در پیدایش این محبت است. روحى که شیفته مظاهر دنیوى است نمى‏تواند زیبائیهاى روحى على (ع) و فرزندانش را درک کند و مجموع این عوامل سبب مى‏شود که گاه نسبت به معصومین محبتى از نوع محبت مردم کوفه به امام حسین (ع) ایجاد شود. محبتى کمرنگ و ضعیف که کارآیى و تأثیر ندارد. محبتى آنچنان که فرزدق گفت: «قلوبهم معک و سیوفهم علیک».و البته همین عوامل سبب مى‏شوند که گاه محبتى بسیار نیرومند بین محب و محبوب ایجاد شود، محبتى نظیر عشق برخى صحابه رسول اکرم به وى. هنگامى که قریش پس از واقعه رجیع به یکى از صحابه پیامبر اکرم دست یافتند، از او پرسیدند: آیا دوست ندارى که الآن محمد (ص) به جاى تو بود و ماگردن او را مى‏زدیم و تو راحت به نزد زن و فرزندانت مى‏رفتى؟ او پاسخ داد: «سوگند به خدا که من دوست ندارم که در پاى محمّد خارى برود و من در خانه‏ام نزد زن و فرزندم راحت نشسته باشم و ابوسفیان پس از شنیدن این سخن گفت: به خدا قسم من هرگز ندیدم یاران کسى او را آنقدر دوست بدارند که یاران محمّد، محمّد را دوست دارند» کامل فى التاریخ، جلد دوم، ص 168.
در اینکه چگونه مى‏توان جوانان و نوجوانان را «محب آل محمد» ودوستدار اهل‏بیت‏علیهم السلام بارآورد، راههاى مختلفى وجود دارد. برخى از این‏راهها جنبه ذهنى و تئورى دارد، یعنى طرح موضوعات و مباحثى که نتیجه‏آن ایجاد کشش و جذبه نسبت‏به خاندان پیامبر است. عمدتا بیان فضایل ‏و مناقب و مقامات و شرح حال و سیره اولیاء الهى، حتى ذکر شمایل واوصاف ظاهرى آنان، از این بخش است. بعضى حتى از راه تصاویر وعکسهاى منسوب به پیامبر و امامان، به آنان علاقه پیدا مى‏کنند و تصویر،گذرگاه و معبرى براى ورود به دنیاى زیبا و دوست‏داشتنى اولیاى دین‏مى‏شود. برخى هم جنبه عملى و کاربردى است، یعنى اجراى برنامه‏ها یاتوجه به نکات اجرایى و کاربردى که نتیجه آن جاى گرفتن محبت‏اهل‏بیت‏علیهم السلام در دل کودکان و جوانان است و این کار، عمدتا از سوى پدران‏و مادران، اولیاء و مربیان، برنامه‏سازان، مسؤولان فرهنگى و تربیتى کشورو چهره‏هاى مورد توجه و علاقه نسل نوجوان در جامعه است.
محبت فطری به اهل بیت (ع)
اگر انسان فطرتاً طالب خدا و به تبع آن طالب دوستان خداست و اگر همه انسانها از فطرتى یکسان برخوردارند چرا در واقعیت زندگى همه شیفته خدا و مطیع او نیستند و چرا اولیاء الهى در دیده همگان برترین افراد نیستند؟ باید گفت: فطرت انسان تحت تأثیر شرائط، دستخوش تغییر مى‏شود و مهمترین عامل دلبستگى به اولیاء الهى داشتن فطرتى دست نخورده و سالم است، گاه در کوران شرائط و زیر و بم روزگار، این ملاک مهم جهت تشخیص صلاحیت انسانها براى دوستى یا دشمنى، سلامت و شفافیت خود را از دست مى‏دهد. این سخن، سخن درستى است که باید محبت را بر شناخت استوار کرد و قبل از ایجاد محبت حتى نسبت به انسانهاى برگزیده‏اى چون اهل بیت رسول اکرم (ص) تقویت بنیانهاى معرفتى نسبت به آنان لازم است اما اگر فطرت سالم نباشد، حتى معرفت نمى‏تواند اخلاص و ارادت فرد را نسبت به آنان برانگیزد. این سخن استاد فرزانه، شهید مرتضى مطهرى است که: «على مقیاس و میزانى است براى سنجش فطرتها و سرشتها. آنکه فطرتى سالم و سرشتى پاک دارد از وى نمى‏رنجد ولو آنکه شمشیرش بر او فرود آید و آنکه فطرتى آلوده دارد به او علاقمند نمى‏گردد ولو اینکه احسانش کند چون على جز تجسم حقیقت چیزى نیست»
جاذبه و دافعه على (ع) ، انتشارات صدرا، ص 43.
امام خود در این باره فرموده: «اگر با این شمشیرم بینى مؤمن را بزنم که با من دشمن شود هرگز دشمنى نخواهد کرد و اگر همه دنیا را بر سر منافق بریزم که مرا دوست بدارد هرگز دوست نخواهد داشت زیرا که این گذشته و بر زبان پیغمبرامى جارى گشته که گفت: یاعلى مؤمن تو را دشمن ندارد و منافق تو را دوست نمى‏دارد».
نهج البلاغه ،ترجمه دشتى ، چاپ اول 1379، ص 635.
اسباب محبت اهل بیت (ع):
دوست داشتن در فطرت انسان هست، منتهی شکوفایی آن نیاز به اسبابی دارد . آدمی از درون احساس می کند که خوبی را دوست دارد و انسان های خوب را ، ولی این بدین معنا نیست که این احساس نیاز به پرورش ندارد، دوست داشتن هم مانند هر خاصیت انسانی دیگر ، نیازمند شکوفا شدن است، هنری است که باید تمرین شود و آتشی است که باید افروخته گردد.
به طور کلی، اسباب محبت عبارت است از:
1- شناخت: او.لین و مهمترین اسباب محبت معرفت است. هرگونه ارتباط محبت‏آمیز و قلبى مبتنى بر معرفت و شناخت است و محبت بدون شناختن، تصور نمی شود، زیرا انسان چنین است که تا به چیزی معرفت نیابد، بدان محبت نمی ورزد. اگر عشقى بر اثر یک آشنایى و دیدار زودگذر حاصل شود احتمال زوال و فروپاشى آن بسیار زیاد است، چنانکه با ملاقات نکردن طرف مقابل و یا دیدن یک حالت و یا حرکت ناپسند از وى، علاقه‏اش برگشته و احیانا به تنفر نیز تبدیل شود ولى محبتى که بین دو یار قدیمى و یا دو همسر پس از مدت زمانى ایجاد مى‏شود چون مبتنى بر معرفت و شناخت از روحیات اخلاقى و ویژگیهاى شخصى وى است، براحتى از هم گسسته نمى‏شود، هم چنین است علاقه و محبت قلبى به اهل بیت(ع) که اگر پس از معرفت مقام و جایگاه ایشان(ع) بدست آید هیچگاه زایل نشده و بلکه هر لحظه رو به تزاید بوده و صاحب آن را به فلاح و رستگارى و همنشینى با ائمه اطهار(ع) در دنیا و آخرت موفق مى‏سازد.
انسان، عاشق جمال و کمال تجلی یافته الهی است و در صورتی که احساس کند کسی مجمع صفات و مظهر کمالات الهی است، او را دوست خواهد داشت. جمال ظاهر، حسن خلق، علم کامل، مدیریت خوب، مهربانی ، ایمان قوی و قرب به خدای متعال، زمینه های شعله ور ساختن محبت در دل انسان است.
2- لذت: برای دوست داشتن شناختن کافی نیست. باید همراه شناختن ادراک لذت هم باشد. انسان از هر چه لذت می برد و با آن احساس راحتی می کند، دوست دارد و در مقابل، از آنچه باعث درد و ناراحتی او می شود، خوشش نمی آید.
3- احسان: مهربانی و نیکی کردن به دیگران مهمترین راه نفوذ در قلب آنها است. انسان به کسی که به او مهربانی می کند و در هنگامه سختی به کمکش می شتابد عشق می ورزد و بنده احسان و نیکی است.
4- قرب: نزدیکی و دوری هم در شدت و ضعف محبت تاثیر دارد. به هر چیزی که انسان احساس کند بدان نزدیک تر است ، احساس محبت بیشتری دارد؛ مانند محبت انسان نسبت به برادرانش که بدلیل نزدیکی، بسیار بیشتر است از محبت او نسبت به پسر عموهایش.
اینها اسباب عمومی محبت هستند. تقویت محبت اهل بیت(ع) نیز بدون این امور امکان پذیر نیست. ما به هر مقدار که ایشان را می شناسیم و با کمالات آنها آشنا می شویم ، محبتمان به آنها فزونی می گیرد. به اندازه ای که با آنها رابطه برقرار می کنیم و از این رابطه لذت می بریم ، دوستی مان عمیق می گردد. هنگامی که از آنها چیزی می خواهیم ، به خواسته ای می رسیم و مهربانی آنها را در زندگی مان احساس می نماییم، علاقه مندی بیشتری به ایشان احساس می کنیم و در صورتی که در عمل بدانها نزدیک شویم و با آنها سنخیت یابیم، محبتمان واقعی تر خواهد شد.
توسل ، زیارت ، شرکت در مجالس ذکر و ابراز شادی و غم در هنگامه ای که ایشان شاد و یا غمگین هستند ، نیز از روشهایی است که می تواند محبت انسان را نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت افزون سازد.
محبت حقیقی و حقیقت محبت
گاهى افراد نام على (ع) را مى‏برند ولى مقصودشان از ذکر نام على (ع) دستیابى به پلى براى نیل به حاجاتشان است. گاهى با سوز و آه نام حسین بن على (ع) را ذکر مى‏کنند اما آنچه در وراى این اشتیاق پنهان است، حاجات دنیوى است. همانطور که ذکر شد دلبستگى به خواسته‏هاى کوچک و بزرگ دنیوى عاملى است که زمینه تیرگى فطرت شفاف آدمى را فراهم کرده، مانع از مشاهده سیماى تابناک پاکان و نیل به مقام ارادت به آنان مى‏شود. شیفتگان دنیا کسانى هستند که امام را با زبان و نه با دل، طلب مى‏کنند و کسانى هم هستند که حقایق هستى را با چشم جان مشاهده کرده به این حقیقت نائل آمده‏اند که عالم ماده تنها بخش کوچکى از هستى است و ماوراى این عالم، حقایقى بسیار اصیلتر و دلپذیرتر وجود دارد. دل مشغولى و آرزوهاى افرادى که از این قوه تمیز برخوردارند باتمنّاهاى دوستداران دنیا، بسیار متفاوت است. انسان‏هاى معتقد و مرتبط باعالم غیب امام را از عمق جان مى‏خوانند و محبتشان به وى از شدت و مرتبت متفاوتى برخوردار است. البته درک مرتبه بلند امام معصوم منافاتى با تقاضاى حاجت از وى ندارد خصوصاً اگر کسى با جایگاه رفیع امام در مجموعه هستى آشنا باشد مى‏داند که حقیقتاً «بکم فتح اللّه و بکم یختم و بکم ینزل الغیث و بکم یمسک السماء ان تقع على الارض و بکم ینفس الهم و یکشف الضر. زیارت جامعه کبیره.
امام واسطه فیض الهى و نزول نعمت و رفع بلا است. این‏چنین خواستنى تفاوت دارد با خواستن کسى که حب دنیا تمام قلبش را پر کرده و جایى براى محبت راستین امام باقى نگذاشته است.
در محبت اهل بیت‏علیهم السلام ، باید از یکسونگرى،هم پرهیز داشت . آمیختن «محبت‏» به «عمل‏»، کاراصلى مااست تا صرف محبت و عشق به اهل‏بیت‏علیهم السلام (منهاى عمل و تقواو تبعیت) غرور براى محبان نیاورد. اگر جز این باشد، یا محبت، راستین‏نیست‏یا آمیخته به عوامل خنثى‏کننده تاثیر عشق و علاقه است.
محبت، در صورتی که ناب و عمیق باشد، دوست و دوستدار را همرنگ وهمراه مى‏سازد. محبت چه به خدا باشد، یا پیامبر، یا امامان یا هر شخص‏دیگر، اگر واقعى باشد، انسان را از مخالفت و ناراضى ساختن محبوب و کاری که برخلاف خواسته ، میل و رضاى او باشد، بازمى‏دارد. اگر در عین ادعاى عشق ودوستى، کارى کنیم که دوست را برنجاند، عاشق و دوستدار نیستیم، بلکه‏یک مدعى هستیم که دلیلى بر اثبات ادعا نداریم.
امام صادق‏علیه السلام در حدیثى خطاب به مفضل، ضمن دسته‏بندى شیعیان‏نسبت‏به محبت اهل‏بیت و اینکه انگیزه‏هاى رابطه دوستى با اهل بیت‏نزد اشخاص، مختلف است، از گروهى نام مى‏برد که دوستداران واقعى‏اند: گروهى ما را دوست دارند، سخن ما را حفظ مى‏کنند، فرمان ما را پیروى‏مى‏کنند و با کار ما مخالفت نمى‏کنند. اینان از مایند و ما از آنانیم.
وفرقة احبونا و حفظوا قولنا واطاعوا امرنا ولم یخالفوافعلنا، فاولئک منا و نحن منهم‏. تحف العقول، ص‏514.
چون یکى از آثار محبت ایجاد مشابهت بین محب و محبوب است، از معیارهاى مهم محب راستین امام، شباهت اخلاق و اعمال وى به خلق و خوى امام است. مگر امام صادق (ع) نفرمود: «شیعه جعفر نیست مگر آن کس که زبانش را نگه دارد، براى آفریدگارش کار کند، به مولایش امیدوار باشدو چنان که باید از او بترسد واى بر آنها، آیا در میان مدعیان تشیع کسى هست که از نماز زیاد چون کمان خمیده باشد... آیا در این گروه کسى هست که شب را از طول نماز و روز را از زحمت روزه به رنج گذراند و یا از ترس خدا و شوق ما اهل بیت خود را از لذتها و نعمتهاى دنیا محروم کرده باشد؟
تحف العقول، ص‏555.
آن امام معصوم در روایتى دیگر ویژگیهاى اهل بیت را چنین برمى‏شمارد: «ما اساس هر خوبى و خیر هستیم و هرچه نیکى است از فروع ماست و در شمار نیکیهاست: توحید و نماز و روزه و خشم فرو خوردن و خطاکار را بخشیدن، دلجویى از فقیران و رعایت حال همسایگان و اعتراف به فضل صاحبان فضل و دشمنان ما ریشه و اصل هر شر و بدى هستند و هرچه پلیدى است از شاخه‏هاى آنهاست و دروغ و بخل و سخن چینى، قطع رحم، رباخورى، تعدى به مال یتیمان، زنا و سرقت و ارتکاب هرگونه خطا و تبهکارى از آنها ناشى مى‏گردد. پس دروغ گفته است کسى که پنداشته است با ماست در حالى که به گواهى اعمال زشتش وابسته به غیر ماست. روضه کافى، ج‏8ص‏242.
امام صادق‏علیه السلام درباره ادعاى محبت‏خدا فرموده است:
تعصى الاله وانت تظهر حبه هذا محال فى الفعال بدیع
لو کان حبک صادقا لاطعته ان المحب لمن یحب مطیع بحارالانوار، ج‏70، ص‏15.
خدا را نافرمانى مى‏کنى در حالى که اظهار محبت او را مى‏کنى، این‏محال است و در میان کارها پدیده تازه‏اى است.
اگر عشق تو راست‏باشد او را اطاعت مى‏کنى، چرا که عاشق، نسبت‏به‏محبوب خود، فرمانبردار است.
اظهار دوستى با خدا باید همراه با تبعیت و اطاعت‏باشد نه معصیت،چون حب صادقانه به اطاعت محبانه منجر مى‏شود. ادعاى دوستى بااهل‏بیت‏علیهم السلام ولى اهل گناه و آلودگى بودن نوعى تناقض است. باید تفهیم‏کرد که هر چند که دین ما، دین حب و محبت است ولى محبتى صادقانه‏است که به همرنگى و هماهنگى کشیده شود. همچنان که دو نفر وقتى به‏هم محبت دارند، به خاطر همین محبت مى‏کوشند مثل هم باشند و ازرنجاندن و مخالفت دیگرى پرهیز کنند تا رشته محبت و دوستى گسسته‏نشود.
حدیثى از امام رضاعلیه السلام گویاى همین نکته است که نباید به اتکاى‏دوستى اهل‏بیت‏علیهم السلام، «عمل صالح‏» را رها کرد و گفت که على‏علیه السلام داریم‏چه غم داریم و امثال اینها: نه عمل صالح و تلاش در عبادت را به اتکاى محبت اهل‏بیت‏علیهم السلام رهاکنید و نه محبت و دوستى اهل‏بیت‏علیهم السلام و تسلیم آنان بودن را به اتکاى‏عبادت، چرا که هیچ کدام بدون دیگرى پذیرفته نیست. لاتدعوا العمل الصالح والاجتهاد فى العبادة اتکالا على حب‏آل محمد ولاتدعوا حب آل محمد والتسلیم لامرهم اتکالاعلى العبادة، فانه لایقبل احدهما دون الاخر بحار الانوار، ج‏75، ص‏347.
عشق به اهل‏بیت، باید همراه با عشق به نیکان و نیکى‏ها و کارهاى‏شایسته و بندگان صالح باشد. این نشانه صدق محبت است. امام‏سجادعلیه السلام در مناجات محبین از خداوند، محبت‏خدا را، محبت دوستداران‏خدا را و محبت هر عملى را که بنده را به قرب خدا مى‏رساند، درخواست‏مى‏کند.
على‏علیه السلام فرمود: هر که ما را دوست‏بدارد، باید مثل ما عمل کند و پرهیزکارى را همچون‏جامه و پوشش (جلباب) خود قرار دهد. من احبنا فلیعمل بعملنا ولیتجلبب الورع.
درباره حب عملى امام محمد باقر(ع) مى‏فرمایند: اى جابر از طرف من به شیعه من سلام برسان و به آنها اعلام کن که هیچ قرابت و خویشاوندى بین ما و خداى عزوجل نیست و فقط با طاعت و بندگى به درگاه الهى تقرب جسته مى‏شود اى جابر هرکس اطاعت خدا را کند و(همراه آن) به ما محبت ورزد و دوست و محب ما مى‏باشد و هرکس معصیت خدا را کند حب ما برایش نافع نمى‏باشد.یا جابر بلغ شیعتى عنى السلام و اعلمهم انه لا قرابه بینا و بین الله عزوجل و لا یتقرب الیه الابالطاعه یا جابر من اطاع الله و احبنا فهو ولینا و من عصى الله لم ینفعه حبنا.
دوستدارى و شیعه‏گرى، جز با متابعت عملى و پیروى به اثبات نمى‏رسدو شیعه یعنى پیرو.
علامت محبت حقیقی
گاهى امر، بر خود انسان هم مشتبه مى‏شود و خود را شیعه یا محب‏اهل‏بیت مى‏پندارد، در حالى که شعار و ادعایى بیش نیست. براى شناخت‏«محبت اهل‏بیت‏»، باید سراغ نشانه‏هاى آن رفت.
نشانه‏هاى عشق ‏راستین نسبت ‏به اهل ‏بیت، عبارت است از:
1- عمل و تقوا.
در نکته پیشین، به تفصیل در این باره بحث‏شد.
2- عشق به دوستان اهل بیت علیهم السلام.
اگر شیفته اهل بیتیم، باید دوستان آنان را هم دوست‏بداریم.محبتهاى طولى و سلسله‏اى، نشانه محبت‏به محبوب است. اگر کسى رادوست مى‏داریم، بطور طبیعى باید از کارها و اشخاصى که مورد محبت‏اوست نیز خوشمان آید. مى‏توان این عشق طولى را چنین ترسیم کرد: محبت‏به خدا محبت‏به رسول خدا محبت‏به اهل بیت محبت‏به شیعیان اهل‏بیت.
امام على‏علیه السلام فرموده است: هرکس خدا را دوست‏بدارد، پیامبر را هم دوست مى‏دارد. کسى که‏دوستدار پیامبر باشد ما (اهل‏بیت) را هم دوست دارد و هر که ما رادوست‏بدارد، پیروان ما را هم دوست‏خواهد داشت. من احب الله احب النبى، ومن احب النبى احبنا، و من احبنااحب شیعتنا اهل البیت، فى الکتاب و السنة، ص‏421.
امام على‏علیه السلام فرمود: هرکس خوش دارد که بداند آیا دوستدار ماست‏یادشمن ما، قلب و دل خود را بیازماید (و به دل خود رجوع کند) اگر دوست مارا دوست‏بدارد، پس دشمن ما نیست و اگر دوست ما را دشمن بدارد، پس‏دوستدار ما نیست.
به فرموده امام صادق‏علیه السلام: «من تولى محبنا فقد احبنا». هر که با دوست‏ما دوستى کند، ما را هم دوست داشته است. بحارالانوار، ج‏100، ص‏124 و ج‏35، ص‏199.
1- بیزارى از دشمنان اهل بیت(ع) ‌‌‌‌‍‌( تبری).
دشمن‏شناسى امرى لازم بر هر فرد شیعه است، از امام صادق (ع) نقل شده: «هیهات، دروغ مى‏گوید کسى که ادعاى محبت ما را بنماید و از دشمنان ما بیزارى نجوید. بحارالانوار، 1403، ج 27،ص 58.
به راستى امروز از نگاه امام عصر (عج) چه کسانى دوست و چه کسانى دشمن محسوب مى‏شوند؟ برخوردارى از این بینش خود نعمتى است. قطعاً امروز همه گروهها و افرادى که در صددند با شیوه‏هاى گوناگون روح اسلامى را از جوامع مسلمین زدوده و بینش مادى و گرایش به دنیاى صرف(که گرایش غالب فرهنگ غرب است) را در بین آنها رواج دهند دشمن مسلمین هستند.
دوستدار اهل‏بیت، نمى‏تواند با دشمنان آنان دوستى داشته باشد. دریک دل دو محبت در عرض هم نمى‏گنجد. با محبت اهل‏بیت نیز، محبت‏دشمنانشان سازگار نیست. بحث مهم تولى و تبرى در همین‏جامطرح‏مى‏شود. شیعه و موالى اهل‏بیت، بى‏خط و بى‏موضع نیست و با مخالفان‏اهل بیت، مودت و طرح دوستى نمى‏ریزد. کفر به طاغوت نیز در کنار ایمان‏به خدا بلکه جلوتر از آن مطرح است.
کفر وایمان قرین یکدگرند هر که را کفر نیست، ایمان نیست
امام باقرعلیه السلام، در ذیل آیه‏اى که مى‏فرماید: خداوند براى هیچ کس دودل در سینه‏اش قرار نداده است ما جعل الله لرجل من قلبین فى جوفه (احزاب، آیه‏4) از امیرالمؤمنین‏علیه السلام روایت کرده که فرمود: محبت ما و محبت دشمنان ما در دل یک انسان جمع نمى‏شود، چون‏خداوند براى انسان دو قلب قرار نداده که با یکى این را دوست‏بدارد بایکى آن را دشمن بدارد. لایجتمع حبنا و حب عدونا فى جوف انسان اهل البیت فى الکتاب والسنه، ص‏423. .
دوستدار ما باید محبت‏خود را براى ما خالص‏سازد، همچنان‏که طلا دردل‏آتش خالص وبى‏آلایش مى‏شود. پس‏هرکه‏مى‏خواهد محبت‏ما را بشناسد دل خود را امتحان کند، اگر در دل او درکنار محبت ما محبت دشمن ما هم باشد، از ما نیست، ما هم ازاونیستیم.
در حدیث دیگر، امام صادق‏علیه السلام در پاسخ کسى که گفت: فلانى ولایت‏شما را دارد ولى نسبت‏به برائت از دشمنانتان سست است، فرمود: آنکه مدعى ولایت و محبت ماست، ولى از دشمن ما بیزارى نمى‏جوید،دروغ مى‏گوید.هیهات! کذب من ادعى محبتنا ولم یتبرء من عدونا». همان، ص423
4- آمادگى براى بلا و رنج.
اینکه دوستداران اهل بیت‏علیهم السلام باید آماده رنجها و سختیها باشند،نشان دیگرى از این است که محبت و ولایت، بدون آمادگى براى تحمل‏سختى لوازم آن، پذیرفته نیست. به فرموده امام على‏علیه السلام: هر کس ما اهل‏بیت را دوست مى‏دارد، پس وسایل و مقدمات تحمل بلاو سختى را آماده سازد. من احبنا اهل البیت فلیستعد عدة للبلاء همان، ص‏425.

راه عشق و محبت، راه دشوار و پرخطر و بلاخیز است و عاشق صادق‏هرگز از این رنجها نمى‏گریزد، بلکه به استقبال آن مى‏شتابد و رنج در راه‏معشوق برایش لذت‏بخش است. به گفته حافظ:
نازپرود تنعم نبرد راه به دوست عاشقى شیوه رندان بلاکش باشد
بحرى است‏بحر عشق که هیچش کناره نیست آنجا جز آنکه جان بسپارند، چاره نیست
نیز، خون دل خوردن و تحمل کردن، نشان دیگرى از عشق است.
جام مى و خون دل هر یک به کسى دادند در دایره قسمت، اوضاع چنین باشد
همواره «ولا» با «بلا» و عشق با سختى همراه بوده است: «البلاءللولاء».
هر که در این بزم مقرب‏تر است جام بلا بیشترش مى‏دهند
معرفت، محبت، اطاعت
هر چه محبت و دلباختگى و ارتباط قلبى بیشتر باشد، تبعیت وهمرنگى و همراهى و همدلى هم بیشتر خواهد شد. نقش عشق و محبت‏در ایجاد همسانى و همفکرى و همراهى و هم‏سویى بسیار عظیم است ومردم پیوسته از چهره‏هاى محبوبشان الگو و سرمشق مى‏گیرند. ایمان‏عاطفى به رهبرى حتى در اطاعت‏سیاسى و اجتماعى هم تاثیر مى‏گذارد وزمینه‏ساز تبعیتى عاشقانه مى‏شود، نه صرفا تشکیلاتى و رسمى.
از این رو، ارتباط شیعه با اهل بیت را علاوه بر جنبه‏هاى اعتقادى برمبناى علمى و احادیث و منابع دینى، باید عاطفى و روحى و احساسى قرارداد و «آگاهى عقلى‏» را با «عاطفه قلبى‏» در هم آمیخت و عقل و عشق رابا هم پیوند زد. همچنانکه در آموزش هم، اگر معلم، بیش از رابطه علمى،رابطه قلبى و زمزمه محبت و مودت باشد «جمعه به مکتب آورد طفل‏ گریزپاى را»، در ارتباطهاى ولایى با ائمه نیز دل، قلمرو فرمانروایى آنان‏مى‏گردد.
در این صورت، میان «شناخت‏»، «عشق‏» و «پیروى‏»، رابطه‏اى‏مستحکم پدید مى‏آید و «معرفت‏»، محبت مى‏آورد و محبت، «ولایت وتبعیت‏».
در حدیثى رسول اکرم‏صلى الله علیه وآله به این سه عنصر و نقش آن در سعادت‏انسان اشاره فرموده است: معرفت و شناخت آل محمد، برائت و نجات از دوزخ است و «محبت‏» آل‏محمد، جواز عبور از صراط است و «ولایت‏» نسبت‏به آل محمد، امان ازعذاب است. آل محمد برائة من‏النار و حب آل محمد جواز على‏الصراط والولایة لآل محمد امان من العذاب
ینابیع المودة، ج 1، ص‏78.
در حدیث امام صادق‏علیه السلام نیز آمده است: الحب فرع المعرفة‏ محبت، فرع و شاخه شناخت است.
در سیره پیامبر اکرم نیز آمده است که هر کس با او از روى معرفت وشناخت، رفاقت و نشست و برخاست مى‏کرد، محبت او در دلش مى‏افتاد. بحارالانوار، ج 67، ص 190 .
این نشان‏دهنده تاثیر معرفت در پیدایش محبت است.
ایجاد محبت و عشق را باید از مراحل ساده و بسیط و عاطفى شروع‏کرد و در مراحل بعدى با بصیرت و شناخت ‏بیشتر، آن را تعمیق داد، تا آنجاکه «حب‏»، جزء سرشت انسان گردد و «محبت اهل بیت‏»، جزء دین یک‏ مسلمان و شیعه درآید، امام صادق‏علیه السلام فرمود: آیا دین جز محبت است؟ هل الدین الاالحب؟ میزان الحکمة، ج‏2، ص‏215.
و امام باقرعلیه السلام فرمود: « دین همان محبت است و محبت همان دین است.الدین هوالحب والحب هوالدین‏».
بحار الانوار، ج 66، ص‏238.
روشن است که محبت راستین به عمل و تبعیت هم مى‏انجامد و ازعصیان و تخلف دور مى‏سازد. براى این کار، باید زمینه‏هاى روحى و آمادگى‏هاى قبلى افراد را در نظرگرفت، وگرنه محبت اهل بیت ‏به دلهاى غیر مستعد و غیر آماده ‏نمى‏چسبد، آنچنان که کاشى به دیوار کاهگلى نمى‏چسبد. گاهى هم بایدموانع را زدود، همچنانکه در لحیم‏کارى، ابتدا با سنباده و مواد دیگر،چربیها، آلودگیها و جرمها را از محل مى‏زدایند، تا لحیم، بچسبد و جوش‏بخورد.
دوست داشتن و شیعه بودن
شیعیان واقعى داراى ویژگى‏هاى خاصى هستند و به‏وسیله همان صفات و نشانه‏ها نیز شناخته مى‏شوند.صرف داشتن محبت اهل ‏بیت‏ علیهم السلام براى ‏شیعه بودن کافى‏ نیست; زیرا بسیارند کسانى که ادعاى محبت اهل‏بیت‏علیهم السلام دارند، اما شیعه واقعى نیستند. براى شیعه ‏واقعى بودن باید دقیقا با پیروى از ائمه اطهارعلیهم السلام، آنان‏را در گفتار، رفتار، عبادت و... الگو و سرمشق خود قراردهیم و متمسک به سیره عملى آنان باشیم. کلمه «شیعه‏» در قرآن‏هم آمده است. قرآن کریم پس از بیان داستان حضرت نوح‏علیه السلام‏مى‏فرماید:«و ان من شیعته لابراهیم‏»(صافات:۸۳). حضرت ابراهیم‏علیه السلام،یکى از شیعیان حضرت نوح‏علیه السلام بود; یعنى درست همان راهى رامى‏پیمود که حضرت نوح‏علیه السلام پیموده بود.
بنابراین، محبت اهل بیت‏علیهم السلام غیر از شیعه واقعى بودن است‏و باید این دو مقوله را از یکدیگر تفکیک کرد. براى روشن‏تر شدن‏موضوع، روایتى را در این زمینه نقل مى‏کنیم. پس از این‏که مساله‏ولایتعهدى امام رضاعلیه السلام مطرح گردید و آن حضرت به مروتشریف‏فرما شدند، مردم دسته دسته براى عرض تبریک خدمت‏ایشان شرفیاب مى‏شدند; زیرا در نظر مردم این پیش‏آمد پیروزى‏بزرگى براى اهل بیت‏علیهم السلام به حساب مى‏آمد. مدتى پس از استقرارامام‏علیه السلام در مرو، دسته‏اى از شیعیان براى زیارت آن حضرت به‏محضر ایشان شرفیاب شدند. دربان منزل از آنان سؤال کرد: شماکیستید و چه مى‏خواهید؟ گفتند: ما جمعى از شیعیان امام هستیم‏و تقاضاى شرفیابى حضور امام را داریم. دربان گفت: منتظر باشیدتا من اجازه بگیرم. دربان خدمت‏حضرت آمد و عرض کرد:جمعى آمده‏اند و مى‏گویند ما از شیعیان شما هستیم و مى‏خواهیم‏شما را زیارت کنیم. حضرت اجازه نفرمودند. دربان، پاسخ‏حضرت را به آنان گفت. آنان رفتند و روز دوم آمدند و همان‏درخواست را مطرح کردند. باز هم حضرت اجازه ملاقات به آنان‏ندادند. براى روز سوم آمدند و مجددا همان تقاضا را تکرار کردند.این بار نیز حضرت اجازه نفرمودند. آنان بسیار متاثر شدند،فهمیدند تعمدى در کار است که حضرت اجازه نمى‏فرمایند.بعضى از آنان با گریه و زارى از دربان خواستند تا از حضرت سؤال‏کند گناهشان چیست که اجازه ملاقات نمى‏دهند. دربان، مطلب راخدمت امام عرض کرد. حضرت فرمودند: چه گناهى بالاتر ازاین‏که آنان دروغ مى‏گویند، آنان مى‏گویند ما شیعه هستیم در حالى‏که صفات شیعه در آنان نیست; شیعیان واقعى امثال سلمان وابوذر هستند. دربان برگشت و فرمایش حضرت را به آنان گفت.آنان گفتند: ما واقعا شیعه هستیم و امام را دوست داریم، ما دروغ‏نمى‏گوییم. حضرت به دربان فرمودند: به آنان بگویید شما ازدوستان ما هستید، اما از شیعیان ما نیستید. آنان گفتند: آرى، مااهل بیت‏علیهم السلام را دوست داریم و از دوستان امام‏علیه السلام هستیم.
حضرت فرمودند: حالا راست گفتند،مى‏توانند وارد شوند.
شاید اگر ما جاى آنان بودیم و سه‏مرتبه در خانه امام مى‏رفتیم و اجازه‏حضور نمى‏یافتیم، خسته مى‏شدیم وبرمى‏گشتیم، ولى آنان چون عاشق بودند،ایستادند و استقامت کردند تا سر مطلب رادریابند. حضرت به این وسیله آنان راتربیت کردند و به آنان فهماندند که صرف‏داشتن محبت اهل بیت‏علیهم السلام کافى نیست،بلکه محبت اهل بیت‏علیهم السلام قدم اولى است‏که نباید به آن اکتفا کرد; مراتبى که شیعیان‏در سایه انتساب به اهل بیت‏علیهم السلام بایدکسب کنند، بسیار بیش از این‏هاست. اگرخداى متعال لطف کرده و محبت اهل‏بیت‏علیهم السلام را در دل ما قرار داده است، بایدبه خوبى از آن استفاده کنیم و در همان پله‏اول توقف نکنیم.
آثار محبت حقیقی
استاد شهید مطهرى، براى عشق به طور کلى، آثارى ذکر نموده که از جمله این آثار مى‏توان به نکات ذیل اشاره کرد:
«عشق خلق و خوى انسان را متحول مى‏کند، عشق از جبان انسانى شجاع، از بخیل بخشنده و از کم‏طاقت انسانى شکیبا مى‏سازد، روحى که از غلظت برخوردار بود، با عشق لطیف و رقیق مى‏شود، عشق استعدادهاى نهفته انسان را بر ملا ساخته، قواى خفته را بیدار مى‏کند، انسان عاشق موفق به انجام امورى مى‏شود که پیش از پانهادن در ورطه دلباختگى تصور آن را هم نمى‏نمود. قدرت عشق آنچنان است که قهرمان سازى مى‏کند، بسیارى از شاعران، فیلسوفان و هنرمندان حیات هنرى و علمى خود را مدیون یک محبت نیرومند مى‏دانند. عشق نفس را تکمیل و استعدادهاى حیرت‏انگیز باطنى را ظاهر مى‏سازد. از نظر قواى ادراکى، الهام بخش است و از نظر قواى احساسى، اراده و همت را تقویت مى‏کند و آنگاه که در جهت علوى متصاعد شود، کرامت و خرق عادت بوجود مى‏آورد. عشق تصفیه‏گراست و روح را از مزیجها و خلطها پاک مى‏کند و صفات رزیله ناشى از خود خواهى را از بین مى‏برد. عشق و محبت قطع نظر از اینکه از چه نوع باشد، انسان را از خودپرستى بیرون مى‏آورد. خودپرستى محدودیت و حصار است. عشق به غیر مطلقاً این حصار را مى‏شکند.
جاذبه و دافعه على (ع) ، ص‏26 تا 62.
همه نکاتى را که استاد به عنوان آثار محبت ذکر نموده در عشق به اهل بیت مى‏توان یافت. رمز آنکه قرآن، پاداش سالهاى درد و رنج تبلیغ پیامبر را عشق به خاندان او معرفى مى‏کند همین است: «قل لا اسئلکم علیه اجراً الاالمودّة فى القربى؛ بگو از شما مزدى نمى‏خواهم مگر دوستى خویشاوندانم». سوره شورى، آیه 23.
و در جاى دیگر مى‏فرماید:«قل ماسئلتکم من‏اجر فهو لکم ان اجرى الاّ على اللّه؛ بگو آنچه که به عنوان پاداش از شما خواستم عاید خود شما مى‏شود و اجر من تنها بر عهده خداست». سوره سبا، آیه 47.
هنگامى که از پیامبر اکرم پرسیدند مراد از اهل بیت در آیه مورد نظر چه کسانى هستند فرمود: على ، فاطمه و پسران آنان. و حقیقتاً اگر علاقه به اهل بیت به حد عشق برسد - و محبت هنگامى عشق نام مى‏گیرد که همه وجود انسان را تسخیر کرده حاکم مطلق بر وجود شود - متحول کننده و نیرو آفرین است و درون انسان را از هر بدى تصفیه مى‏کند. مفهوم روایت: «حُبُّ على بن ابیطالب حسنة لا تضرّ معها سیئة، نیز بیان جنبه تصفیه گرى حبّ اهل بیت است.
بحارالانوار، ج 39، ص 256.
بعضى به اشتباه از این روایت چنین برداشت کرده‏اند که با محبت على (ع) مى‏توان گناه کرد ولى گناه زیان‏آور نیست. در حالیکه مفهوم روایت این است که به طور خودبخود، محبت على (ع) مانع ارتکاب گناه مى‏شود، محبت به على (ع) اگر به مرز شیفتگى رسیده باشد الهام بخش تقوى است. مگر عاشق على (ع) مى‏تواند مرتکب معصیت شود و از ویژگیهاى اخلاقى آن حضرت بهره‏مند نباشد؟ در زیارت جامعه کبیره مى‏خوانیم: «و ما خصنا به من ولایتکم طیبا لخلقنا و طهارة لانفسنا و تزکیة لنا و کفارة لذنوبنا». زیارت جامعه کبیره.
محبت و قرب
بزرگترین اثر عشق به اهل بیت، یافتن طریق قرب الهى است. قرب و وصل الهى که غایت حرکت یک انسان عارف است، آسان به دست نمى‏آید و ورود در این مسیر نیازمند مشعل دارى است به نام امام معصوم که خود از ولایت تکوینى برخوردار است و مأموم مى‏تواند با هدایت وى درجاتى از این نوع ولایت را کسب کند. استاد فرزانه شهید مرتضى مطهرى درباره ولایت تکوینى معتقد است: «نظریه ولایت تکوینى از یک طرف مربوط است به استعدادهاى نهفته در این موجودى که به نام انسان در روى زمین پدید آمده است و کمالاتى که این موجود شگفت بالقوه دارد و قابل به فعلیت رسیدن است و از طرف دیگر، مربوط است به رابطه این موجود با خدا. مقصود از ولایت تکوینى این است که: انسان در اثر پیمودن صراط عبودیت، به مقام قرب الهى نائل مى‏گردد و اثر وصول به مقام قرب - البته در مراحل عالى آن - این است که: معنویت انسانى که خود حقیقت و واقعیتى است در وى متمرکز مى‏شود و با داشتن آن معنویت، قافله سالار معنویات، مسلط بر ضمائر و شاهد بر اعمال و حجت زمان مى‏شود زمین هیچگاه از ولیى که حامل چنین معنویتى باشد و به عبارت دیگر «انسان کامل» خالى نیست. ولاءها و ولایتها ، 1377، ص‏57.
بر اثر عبودیت و اخلاص که در نتیجه تبعیت از امام معصوم حاصل مى‏شود، انسان عادى مى‏تواند درجاتى از ولایتى را که استاد در آخرین فصل از کتاب ولاها و ولایتها به آن اشاره دارد کسب کند. این درجات به ترتیب عبارتند از:
1- تسلط بر خواهشهاى نفس.
2- تسلط بر اندیشه‏هاى پراکنده و غلبه بر نیروى مخیّله.
3- بى نیازى به بدن (خلع بدن) در بسیارى موارد.
4- تحت فرمان در آوردن کامل بدن، به طوریکه در حوزه بدن از خود شخص اعمال خارق العاده سر مى‏زند.
5 - تحت نفوذ در آوردن طبیعت خارجى و انجام کرامات. ولاءها و ولایتها ، ص‏74 تا 82.
در همین زمان، بوده‏اند کسانى که به واسطه اخلاص و ارادت نسبت به معصومین و برخوردارى از تقوا، مراتب بالاى قرب الهى را تجربه کرده از برخى توانمندیهاى ذکر شده برخوردار شده‏اند.
محبت دو سویه
روابط انسان‏ها انواع مختلف دارد. برخى از رابطه‏ها مسؤول اعتبارى و قراردادى است و تنها براى حل مشکلات و سهولت در امور زندگى ایجاد گردیده است. رابطه یک مسؤول و افراد زیر دستش این گونه است؛ یعنى امرى قراردادى است و از نظر وجودى در ذات طرفین تأثیرى ندارد؛ به عبارت دیگر، فردى که رئیس یک اداره یا مؤسسه مى‏شود، این عنوان بر واقعیت وجودى و مایه‏هاى درونى‏اش چیزى نمى‏افزاید و حتى گاه جاى طرفین در این رابطه عوض مى‏شود و رئیس زیردست و زیردست رئیس مى‏گردد. گاه رابطه واقعى و تکوینى است و قرارداد دو طرف هیچ تأثیرى در آن ندارد. این نوع رابطه تحت اختیار و انتخاب دو طرف نیست؛ رابطه‏اى وجودى است که سهم وافرى از حقیقت و واقعیت دارد. رابطه بین پدر و مادر و فرزندان از این قبیل است؛ یعنى در تکوین ریشه دارد و منشأ آثار بسیارى مانند محبت و علاقه و ظهور عواطف و احساسات است. این گونه رابطه‏هاى حقیقى، سرچشمه بسیارى از زیبایى‏ها و خلاقیت‏ها و صفات عالى انسانى و خدایى است. دخترى که شاید در منزل پدر چندان احساس مسؤولیتى نداشته باشد؛ بسیارى اوقات بر طبل تنبلى و بى‏عارى مى‏کوبد و خود را مهمان دائمى خانواده تصور مى‏کند، پس از ازدواج هنگامى که در نیمه شب صداى گریه نوزاد دلبندش را مى‏شنود، سراسیمه از خواب مى‏پرد و سختى بى‏خوابى را از یاد برد.
رابطه بین انسان و خالق هستى از نوع رابطه‏هاى اصیل و استوار است، در اعماق جان و فطرت دارد و بر قلب و روح انسان خیمه زده است؛ رابطه‏اى بر اساس شوق خالق متعال به مخلوقش و احتیاج بنده ضعیف به خداى غنىّ و عزیز مى‏باشد:
آیه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟
ما به او محتاج بودین او با ما مشتاق بود
در حدیث قدسى آمده: «لو علم المدبرون کیف اشتیاقى بهم لماتوا شوقاً؛ اگر بندگانى که به من پشت کرده و از من روى برگردانیده‏اند، مى‏دانستند چقدر مشتاق آن‏هایم، از شدت شور و شوق جان مى‏سپردند».
البته رابطه خداوند و همه بندگان یکسان نیست و در برخى موارد قوى‏تر و محکم‏تر است؛ یعنى خداوند به بندگانى که بیش از دیگران آداب بندگى و رسم تقوا و عبودیت را مراعات مى‏کنند، لطف و عنایت ویژه دارد با آن که لطف او گسترده و فراگیر است و همه مخلوقات زیر چتر لطف و رحمت او قرار دارند. رابطه اولیاى خداوند متعال و پیروان و شیعیان آن‏ها نیز سایه‏اى از همان رابطه عمیق بندگان و خداوند است. این رابطه معنوى و استوار براى کسانى که از چارچوب این رابطه بیرونند به خوبى قابل درک نیست.
در فرهنگ شیعه، رابطه امام معصوم و شیعیان ازلى است و عمقى به ژرفاى دریا و لطافتى به نرمى نسیم بهارى و ثمرى به شیرینى بهشت دارد. در حدیثى از حضرت صادق(ع) مى‏خوانیم: «رحم الله شیعتنا! خلقوا من فاضل طینتنا و عجنوا بماء ولایتنا، یحزنون لحزننا و یفرحون لفرحنا؛ خداوند شیعیان ما را مورد لطف خاص خویش قرار دهد. آن‏ها از زیادى سرشت ما خلق شده‏اند و وجودشان را با آب ولایت ما سرشته‏اند و [به همین دلیل‏] در شادى ما شادان و در غم و غصه ما غمناکند» شجره طوبى، ج‏2، ص‏6.
این رابطه رابطه‏اى بس عمیق و دقیق است که روح ائمه(ع) را به روح شیعیانشان پیوند زده، به گونه‏اى که غم و شادى هر کدام در دیگرى اثر مى‏گذارد؛ هر کدام به عالم روح دیگرى نفوذ مى‏کند و از آن اثر مى‏پذیرد. یکى از شیعیان حضرت على(ع) به نام «رمیله» چنین مى‏گوید: من دچار تبى شدید شدم. هنگامى که از شدت آن کاسته شد، غسل کردم و براى رسیدن به ثواب نماز جمعه و درک فضیلت نماز با مولایم على(ع)، به مسجد آمدم. زمانى که حضرت(ع) به منبر شتافت و مشغول سخنرانى شد، دوباره تبم شدت یافت. بعد از نماز به دیدار على(ع) رفتم. حضرت علت بیمارى و ناراحتى‏ام را پرسید و من توضیح دادم. حضرت فرمود: اى رمیله، هر مؤمنى که بیمار مى‏شود، ما نیز بیمار مى‏شویم و حزن و اندوه او ما را محزون و غمناک مى‏سازد و هر دعایى که مى‏کند ما به دنبالش «آمین» مى‏گوییم و اگر دعا نکند ما برایش دعا مى‏کنیم. منتهى الامال، ج‏2، ص‏869.
این ارتباط مقدس و عمیق، ارواح اولیاى الاهى و شیعیانشان را به منزله روح واحد قرار داده و چنان آن‏ها را به هم پیوسته که ابوبصیر، از یاران حضرت صادق(ع)، مى‏گوید: در مجلسى از حضرت(ع) پرسیدم: گاهى بدون علت خاص دچار غم و غصه یا سرور و خوشحالى مى‏گردم، علت چیست؟ حضرت(ع) در پاسخ فرمود: «انّ ذلک لحزن و فرح یصل الیکم منّا اذا دخل علینا حزن او سرور کان ذلک داخلاً علیکم لانّا و انتم من نور الله عزّوجلّ؛ این حزن و شادى که گاه سراغ شما مى‏آید اثر آن غم و سرورى است که در ما ایجاد مى‏گردد؛ و چون ما و شما هر دو از نور خداوند متعال خلق شده‏ایم، این حالات ما در شما نیز اثر مى‏گذارد» میزان الحکمة، ج‏2، ص‏400.
بنابراین، مى‏توان گفت هنگامى که ما به یاد اولیاى الاهى و عظمت و بزرگوارى آنان مى‏افتیم یا مصیبت‏ها و غم‏هاى آن‏ها را به یاد مى‏آوریم و قلبمان متوجه آنان مى‏گردد و دریاى دلمان به موج مى‏افتد و آسمان قلبمان ابرى و جویبار چشممان پر از گوهرهاى پربهاى اشک مى‏گردد، در اثر همان پیوند شدید روحى بین ما و آن‏ها است و در واقع عنایت و مهر آن‏ها به ما رانشان مى‏دهد؛ یعنى با لطف و توجه آن‏ها آن رابطه عمیق که شاید مورد غفلت ما قرار گرفته و قدرى مخفى شده دوباره خود را آشکار مى‏سازد و حالات ما واکنشى در برابر لطف و عنایت و فقیرنوازى آن‏ها است.
البته باید زمینه این لطف و عنایت را خود فراهم سازیم و با شخم زدن زمین سخت دل، موقعیتى مناسب براى رشد بذر محبت آن‏ها پدید آوریم تا این بذر به درختى تناور تبدیل گردد؛ به بار نشیند و میوه‏هاى شیرین محبت و ولا و اطاعت به ما ارزانى دارد.
ما باید با کم‏رنگ کردن حجاب‏ها و غفلت‏ها و آماده ساختن خانه دل براى پذیرایى از محبت و عنایت آن‏ها به استقبال لطف و توجه آن‏ها رویم و خود را در برابر وزش نسیم‏هاى رحمت وجود آن‏ها که پرتوى از رحمت و کرم الاهى است، قرار دهیم و مشام جان را از شمیم محبت و ولاى آن‏ها عطرآگین سازیم.
به طورکلی محبت یک علاقه دو طرفه است ، تا که از جانب دلدار نباشد کششی- کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد. رابطه محبت آمیز میان شیعیان و اهل بیت (ع) هم یک رابطه طرفینی است و به همین دلیل هم بسیار موثر ، سازنده و کارگشا می باشد.
این رابطه باعث آن شده است که اهل ولایت و محبت، در تمام زندگی و چالش های فرا روی خود، دست توسل به دامن رهبران معصوم و صاحبان ولایت و محبت بزنند، چشم به شفاعت آن پاکان بدوزند و همواره از فیض وجود و عنایت ایشان برخوردار باشند.
ولاء محبت در عصر غیبت
زمین هیچگاه از حجت حق که همان انسان کامل است خالى نمى‏ماند. چه بشارتى بزرگتر از حضور حجت حق در زمین، مادام که حیات در این کره ادامه دارد و آیا اسفبار نیست که حجت خدا، یعنى رشته اتصال بین زمین و آسمان نزد ما باشد و ما از فیض ارتباط با او محروم باشیم؟
«من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیة فرا رسیدن مرگ انسان در حالت بیگانگى نسبت به امام عصر همانند مرگ در عصر جاهلیت (به حالت شرک) است.
اصول کافى، جلد 1،ص 1377.
براى آنکه چون مشرکان عصر جاهلیت از دنیا نرویم تنها مسلمانى و تشیع جوابگو نیست. باید امام زمان خویش را بشناسیم و مایه خرسندیش را فراهم کنیم. این سخن امام صادق (ع) است: «ما را دولتى است که هرگاه خداوند بخواهد آن را مى‏آورد. هرکس مشتاق است که از یاران قائم ما باشد باید منتظر ظهور او باشد و پرهیزکارى پیشه کند و داراى اخلاق نیکو باشد و بدینگونه انتظار او کشد. اگر در این حالت بمیرد و بعد از مرگ او قائم قیام نماید، ثواب کسى دارد که آن حضرت را درک کرده است. بحارالانوار، ج 52، ص 140.
سعدى، اگر عاشقى کنى و جوانى عشق محمد بس است و آل محمد
برای مطالعه بیشتر:
1- عشق برتر، جواد محدثی2
2- امام‏شناسى، علامه طهرانى (11 جلد)
3- فرازهاى برجسته از سیره امامان شیعه، محمدتقى عبدوس، محمد محمدى اشتهاردى (در چند مجلد)