اخلاقی عرفانی

بسم الله الرحمن الرحیم

اخلاقی عرفانی

بسم الله الرحمن الرحیم

اخلاقی عرفانی
"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن
صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ
فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ
وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً
حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
نویسندگان

تعریف تئوری جذب حمزه شریفی دوست
تئوری راز که از آن به عنوان قانون جذب هم یاد می‌شود، موضوعی است که امروزه در جای جای دنیا از آن سخن گفته میشود. سخنرانان، روانشناسان، فیلم سازان، نویسندگان همه و همه این موضوع را به بحث گذاشته وآن را تبلیغ می‌کنند و به عنوان یک قانون مسلم ازآن دفاع می‌کنند. این تئوری به طور خلاصه چنین است:

«این قانون همان قانون جاذبه عمومی است اما در حیطه افکار. قانون جاذبه نیوتن می‌گوید: کره زمین همه اجسام را به سمت خود می‌کشد، اما قانون جذب می‌گوید: تمام چیزهایی را که ما تصور می‌کنیم به سوی ما جذب می‌شوند.»

«تو همه چیز را به طرف خودت جذب می‌کنی. مردم، شغل، شرایط زندگی، وضع سلامتی، ثروت، قرض، شادی، ماشینی که سوار می‌شوی و اجتماعی که در آن زندگی می‌کنی. مثل آهن‌ربا همه اینها را به طرف خودت جذب می‌کنی. به هر چه فکر کنی همان اتفاق می‌افتد. کل زندگی تو تجلی افکاری است که در ذهنت جریان دارند.»

«با تصور شما و افکار شما تمام دنیا یک کاتالوگ می‌شود در دست شما. انگار شما دارید به جهان سفارش می‌دهید. هر انتخابی که بکنید درست است. قدرت تماماً در اختیار شماست.»
شما در سه گام به آرزوهای خود دست می‌یابید: نخست خواستن: «به دنیا فرمان بده.» دوم باور: «باور داشته باش که به خواسته‌ات رسیده‌ای. ». سوم: تجسم: «احساس کن که به خواسته‌ات رسیده‌ای»

«افکار ما تبدیل می‌شوند به اجسام. هر چیزی در فکرت بگذرد به زودی آن را در مشت خواهی گرفت. حکمرانان و بزرگان این راز را می‌دانستند و تلاش کردند مردم آن را نفهمند. چون در آن صورت همه می‌خواستند از آن استفاده کنند. بزرگان این راز را مخفی داشتند.»

پیشینه تئوری راز

به گفته مدافعین فرضیه جذب، این فرضیه نه فقط مورد قبول بزرگان تاریخ بوده است که مورد استفاده ایشان بوده است و اساساً راه موفقیت علماء و دانشمندان و حکمرانان کشف همین راز بوده است و البته پا را فراتر گذاشته ادعا می‌کنند که بزرگان بشریت «این راز» را کتمان می‌کردند. در فیلم راز جملاتی به دانشمندان و مخترعین در مورد این فرضیه نسبت داده می‌شود.
در کشور ما مروجین این تئوری، درصدد بومی‌سازی این فرضیه هستند و در موارد متعددی آیات و احادیث را مستمسک قرار داده و اصرار بر تطبیق صد درصدی این فرضیه با متون قرانی و روایی دارند.

در سال 2006 یک کارگردان استرالیایی در پی رسانه ای نمودن و بازاری نمودن این ایده برامد وبا تولید فیلم راز این هدف را پی گرفت که در سال های گذشته چند بار از سیمای جمهوری اسلامی پخش شده است.

پشتوانه تئوری راز

در کتب زیادی از یافته‌های جدید فیزیک کوانتوم و همین طور کشفیات جدید روانشناسان در مورد قدرت ذهن به عنوان پشتوانه علمی این تئوری نام برده می‌شود. یافته‌های جدید علمی طبق بیان مدافعان تئوری جذب به این شرح است.

الف) ایده عدد بحرانی

اگر شمار قابل توجهی (عدد کافی) از انسان‌ها حتی دیگر موجودات از رفتار خاص و الگوی خاصی تبعیت کنند همان رفتار در تمام آن «گونه» تظاهر خواهد یافت. اقل نصاب عدد در «گونه» که موجب تسری رفتار به تمام آن صنف خواهد شد «عدد بحرانی» یا «توده بحرانی گونه» نام دارد. این ایده از آن جا قوت گرفت که میمونی در کشور ژاپن به طور ابتکاری سیب زمینی را در آب شور دریا شست پس از آن، آن را خورد. متعاقباً بعضی از همنوعانش از او تقلید کردند. تعداد زیادی از میمون‌های حاضر این عمل را انجام دادند. با تعجب مشاهد شد میمون‌هایی که در چند فرسخی زندگی می‌کردند و هیچ تماسی با میمون‌های ساحل نداشتند این رفتار را از خود بروز دادند. کن کیس در کتابش معتقد است که اگر تعدادی از افراد نوع بشر از بحران جنگ هسته‌ای آگاهی یابند و این حس را به اکثریت انتقال دهند و اکثریت این رفتار را در خود تظاهر دهند جنگ هسته‌ای اجتناب ناپذیر است.

فیزیکدانان از این نصاب «انتقال مرحله‌ای» تعبیر می‌کند و آن هنگامی است که اتم‌های تشکیل دهنده یک ملکول به ترتیب خاصی قرار گیرند و تعداد آنها به نصاب نزدیک شود و این هنگام است که بقیه اتم‌ها خود به خود در همان مسیر قرار می‌گیرند. حرکتی عجیب از یک میکروب در یک نقطه از زمین باعث بروز حرکت دیگر میکروب‌ها بدون هیچ تماسی در کره زمین می‌شود. این مطلب در مورد رفتار توده‌‌ها در جوامع بشری قابل توجه است به طوری که رفتار کلی انسان‌ها و مواضع جمعی آنها متاثر از حس مشترک آنها است که تبیینی دیگر از همان «وحدت وجود» است.

ب) انرژی اتریک

بدن ما دارای یک نوع حرارت است شبیه نور خورشید که نور الکترونیک از آن متصاعد می‌شود که قدرت ارسال گرما دارند. رویت این انرژی با آموزش و تعلیم امکان پذیر است. بامشاهده این انرژی می‌توان الگوهایی را در دیگران مشاهده کرد. این انرژی قابل تحریک است به گونه‌ای که می‌توان با ضربه زدن (مخاطب قرار دادن و تحت تاثیر قرار دادن آن) فرد را متوجه دیگری کرد. این انرژی از دور با نشان دادن فرد قابل تحریک و هیجان است. انرژی اتریک و مشاهده و تاثیر پذیری آن، توهم «فاصله» میان انسان‌ها را زایل می‌کند و آن‌ها را به اصل «تاثیر پذیری کائنات از ذهن و اراده انسان» رهنمون می‌سازد.

ج) کشفیات نوین فیزیک کوانتوم:

ذرات کوچکتر از اتم به طور مداوم اتخاذ تصمیم می‌کنند و عجیب‌تر این که تصمیمات اتخاذ شده بر اساس تصمیماتی است که در جای دیگر اتخاذ می‌شود. ریز ذرات اتم به فوریت می‌دانند که در جای دیگر چه تصمیمی اتخاذ شده است. مبنای استدلال فلسفه کوانتوم این است که همه چیزهایی که در جهان به ظاهر منفرد و مستقل به نظر می‌رسند در واقع اجزایی از یک کلیت مستقل به شمار می‌روند. دنیای علم به سختی می‌کوشد به آن چه رهبران روحانی بشریت گفته‌اند دست یابد. در علم مکانیک کوانتوم در این مسئله ذی حیات بودن ذرات عالم و دستورگیری از حقیقت دیگر تمایزی بین جاندار و بی‌جان وجود ندارد. تمامی اجزاء عالم ضمن اینکه در کار انفرادی خود عاری از نقص و خطا می‌باشند در همان زمان با ذرات دیگر و با کل کائنات هماهنگ و همنوایند و به فواصل زمانی احتیاجی ندارند.

پاره‌ای از روانشناسان عصر جدید بعد از قبول اینکه انسان «مجموعه‌ای از نظام‌های جسمانی و نظام‌های روحانی است» و «مجموعه انسانی، مرکب از این دو نظام است» تصریح کرده‌اند که هیچ نظام عرفانی و فکری فلسفی تاکنون نتوانسته کنش متقابل این نظامات را توجیه و تفسیر ‌نماید.
دکتر لیال واتسن با اشاره به مطلب فوق می‌گوید: تمامی نظام‌های وجودی یک انسان دارای خصوصیت مشترکی‌‌اند شبیه هولوگرام (اصل نگار تمام نگار) در عکاسی که بیانگر تاثیر متقابل انسان و جهان پیرامون اوست.

واقعیت آن است که ان چه ما در بالا به عنوان دلیل علمی و یافته های علوم تجربی نقل نمودیم اولا دلیل نیست که حداکثر یک شاهد و قرینه است که در نهایت میتواند «طرح فرضیه» نماید که در آن صورت صرفا منجر به تولید احتمال قوی و گمان قابل توجه می‌شود. دوم این که قراین بالا چندان ارتباطی با تئوری راز ندارند بلکه شواهد «وحدت وجود» و «یگانگی هستی» است و علامت نوعی هماهنگی و همسویی در فعل انفعالات کائنات است. این نکته ظریف را وین دایر به زیبایی دریافته است و در هر چند از اینها برای تئوری راز هم نکاتی را استفادهنموده اما آثارش، مستندات بالا را به عنوان «دلایل وحدت وجود» ذکر کرده است.

محاسن قانون جذب

ابتدا باید دانست صرف نظر از «تاثیر تفکر و تصور در رسیدن به مطلوب» - چنان که در قانون راز ادعا می‌شود -خداوند موجودات و کائنات را در اختیار انسان قرار داده و «قدرت تسخیر و تصرف در کائنات» را منحصر به انسان نموده است. یعنی بسیاری از موجودات و پدیده‌ها و امکانات طبیعت در بدو امر و در شرایط عادی مسخر انسان‌اند. ناگفته پیداست که این تمکن برای انسان‌ها تام و همه جانبه نیست یعنی یک اسب که در بارکشی و سواری در خدمت انسان‌ قرار دارد گاهی ممکن است از وظیفه همیشگی خود سرباز زند و برای چند ساعت و یا چند روز سوار کارخود را از خود براند و سر به نافرمانی گذارد. و یا زمین کویری برای رشد پاره‌ای گیاهان و محصولات تمکین نمی‌کند و امکان باروری ندارد. نتیجه‌ این که هرموجودی و هر پدیده‌ای در چهار چوب مشخصی و در حدود معینی در خدمت انسان‌ها قرار گرفته‌اند. که البته یکی از معانی تقدیر در متون دینی همین است که از هر چیزی هر نتیجه ای بدست نمی‌آید و هر محصولی در هر گونه سبب و زمینه‌ای رویش ندارد.

اما مهمترین محاسن این فرضیه موارد زیر است:
از جمله مزیت‌های قانون جذب توجه به مفهوم کلیدی «امید» است. این مفهوم از آنجا که به «نشاط، طراوت و بالندگی روحی» ختم می‌شود ارزشمند و مهم است. هرچند این خصیصه منحصر به تئوری راز نیست اما این ویژگی کاملاً به جا، به صورت پر رنگی در این تئوری برجسته می‌شود و از طرف کسانی که تلقی به قبول شده این خصیصه مورد توجه و تعقیب قرار می‌گیرد و به عنوان یک «مزیت اخلاقی » از آن یاد می‌شود.

از دیگر محاسن این تئوری، پذیرش «شعور مندی کائنات»است. هستند افرادی که فهم و دیگران را به پشیزی نمی‌گیرند و بسیارند کسانی که اصولاً غیر انسان را صاحب شعور نمی‌دانند و جمادات را از جهت شعورمندی هم مرتبه «عدم» می‌انگارند، ولی در این تئوری به حق بر این «شعورمندی» صحه گذاشته شده و این حقیقت پذیرفته شده است.

لازم به ذکر است در متون اسلامی قرآن و روایات و متون فلسفی اسلامی نه فقط «شعورمندی کائنات» بلکه 4 مرتبه بالاتر یعنی «عبادت و تسبیح و تهلیل»، «علم و معرفت به مبدأ آفرینش»، «رشد و تکامل» و «هدفمندی مجموع کائنات (هستی)» مورد اشاره قرار گرفته است. آیه شریفه «ان من شی الا یسبح بحمده (هیچ چیزی نیست مگر آن حمد و تسبیح خدا می‌گوید» که در مقام اطلاق و شمول است همه اشیاء را تسبح گوی خداوند سبحان می‌داند.

در جایی دیگر قرآن می‌فرماید «الم تر ان الله یسبح له من فی السموات و الطیر صافات کل قد علم صلاته و تسبیحه» (نور 41)که هم «تسبیح» را برای موجودات مسلم می‌شمارد و هم «علم و آگاهی و التفات به نماز و تسبیح»را برای تمامی موجودات اثبات می‌کند.

در آیات شریفه «والیه ترجعون» و «کل یجری لاجل مسمی» چنان که علامه طباطبایی فرموده‌اند: حکم جریان و سیر و رشد و تکامل، عمومی است که همه اجسام محکوم به آن هستند.

سومین نقطه قوت تئوری راز، تکیه بر ظرفیت‌ها و استعدادهای شگرف وجود آدمی است، توجه به استعدادهای روحانی و توانمندی‌های معنوی نفس انسانی باعث خلق جنبش‌های فراوانی در دنیای امروز شده است. این جریانها که همه نوعی سمت و سوی معنوی وعرفانی دارند در صدد کشف و جهت دادن به این گونه گرایشهای معنوی در انسان معاصرند. نفس پرداختن به گرایشهای متعالی و معنوی آدمی، امری است مطلوب، و مکاتب مختلف هرمیزان در پیوند دادن این گرایش با حقیقت هستی توفیق یابند نسخه کارامدتری از معنویت راستین را عرضه نموده‌اند.
فرضیه راز از نگاه روان شناسی

کنکاشی مختصر در متون و مکاتب روان شناختی روشن می کند که برای این فرضیه، نظیر‌ها و مشابه هایی ذکر شده است اما هیچ کدام به صورت افسار گسیخته و بدون ضابطه و بی در و پیکر «نقش آفرینی ذهن» را نپذیرفته‌اند و به اطلاق تئوری راز را تایید نمی کنند.

- آنچه در روانشناسی جهت درمان افسردگی تحت عنوان «روش شناخت درمانی» مطرح است مبتنی بر این نظریه است که به جای حوادث بیرونی، افکار و طرز تلقی انسان‌هاست که روحیه آنها را شکل می‌دهد در این روش با کاستن از فشارهای عصبی، ایجاد امیدواری به آینده در فرد تقویت می‌شود. در این روش، از یک طرف احساسات فرد شناسایی می‌شوند و از طرف دیگر افکار معادلِ آن احساس، مشخص می‌گردد. مثلاً معلوم می‌گردد احساس تنهایی، نتیجه فکر «عدم توجه به دیگران» است یا احساس درما‌ندگی در اثر فکر عدم بهبود وضعیت ایجاد می‌گردد یا باور در خطر بودن موجب ترس و بیمناکی می‌شود. بنابراین مقابل هر فکر منفی یک حال منفی و احساس منفی وجود دارد.

دکتر دیوید برنز برخلاف مدعیان قانون جذب که تفکر و تجسم را شاه کلید می‌دانند و آن را به تنهایی کافی می‌دانند، شناخت درمانی را از عمومیت می‌اندازد و اعلام می‌کند «شناخت درمانی به تنهایی برای درمان اختلالات روانی مناسب نیست. برای روان پریشی و.. اغلب به دارو و درمان نیاز است. شناخت درمانی می‌تواند به افزایش عزت نفس روان پریش کمک کرده او را در موقعیتی قرار دهد تا با مسائل شخصی خود رفتار موثری داشته باشد»، عبارت بالا از یک روانشناس مشهور گویای این مطلب است که شناخت درمانی به عنوان مقدمه اقدام اهمیت پیدا می‌کند و بستری درونی برای عمل بیرونی محسوب می‌شود نه یک فرایند درمانی مستقل.

- همین طور تئوری جذب با مفهوم «خود تلقینی» هم متفاوت و مباین است. هر چند به گفته روان شناسان یکی از دستاوردهای علوم روان شناختی روشن کردن این مطلب است که «هر انگیزش مغزی یک حرکت خود انگیخته موثر را بکار می‌اندازد». و مجموعه احساسات و اطلاعات و افکار در نیمه هوشیاری ما رسوخ می‌کند و بر اجزای مبهم و آشنای شخصیت مان اثر می‌گذارد. اما در این روش باز ادعای مدافعین تئوری راز به طور مطلق تایید نمی‌شود و به مرتبه‌ای ضعیف از «نقش ذهن» در این مدل درمانی بسنده می‌شود.

«در خود تلقینی با شیوه‌ای مواجه می‌شویم که امکان می‌دهد فکر خود را چنان تحت تاثیر قرار دهیم که عوامل مولد تعادل، فعالیت، سلامتی را به آن القاء و تثبیت و عوامل باز دارنده را از آن دور کنیم»

همچنان از عبارات بالا به وضوح استفاده می‌شود در خود تلقینی «آفرینندگی ذهن» مطرح نیست بلکه با سامان دادن افکار می‌توان احساسات را سامان داد که در نتیجه عوامل فعالیت و اقدام (دقت شود!) در وجود انسان به کار افتد و با اراده و کار و تلاش، وصول به مطلوب محقق شود.
«شایسته است همیشه افکار مثبت و خوش بینانه خود را حفظ کنیم و آنها را پرورش دهیم. این افکار علاوه بر آن که برای انجام کارها در ما انگیزه ایجاد می‌کنند از اختلالات روانی نیز جلوگیری می‌کنند.

آنچه در عبارات بالا مورد تاکید و قبول نویسنده است همان تاثیر افکار، بر تقویت انگیزه است و حداکثر جلوگیری از اختلالات روانی، یعنی فکر و تجسم به ضمیمه عوامل بیرونی (اسباب و علل منطقی پدیده‌ها) به هدف منجر می‌شود نه خیالپردازی و توهم یک مطلوب...
«مقدار معمول انرژی کیهانی که هر سال به جو زمین می‌رسد 03/ رونتگن است. مقدار کشنده این اشعه برای اکثر حیوانات آزمایشگاهی بین 200 تا 700 رونتگن است. اما موش ماده را با 80 رونتگن کاملاً نازا کرد»

«انسان از طریق نیروهای کاملاً معین فیزیکی از محیطش تاثیر می‌پذیرد و زندگیش دقیقاً مانند سایر جانداران بوسیله قوانین طبیعی و جهانی تنظیم می‌گردد. به چیزی غیر از این معتقد بودن، در حکم قبول کردن این نظریه است که دایره المعارف بریتانیکا در نتیجه انفجاری در یک کارگاه چاپ، خود به خود گرد آمده است.» *

دکتر راین و همسرش بعد از 25 سال مطالعات آزمایشگاهی به این نتیجه رسیدند که ذهن دارای نیرویی است که می‌تواند مستقیماً روی ماده فیزیکی اثر گذارد. وی این نظریه را حرکت فیزیکی ناشی از نیروی ذهن (پسیکو کینه سیس) نامید. قابل ذکر این که وی اولاً این قدرت را فقط در بعضی افراد قابل اثبات دانست و از سوی دیگر اعمال آن را هم محدود نمود به گونه‌ای که احتمال داد که این عمل در بازی طاس فقط قابل انجام باشد.

«اگر اندیشه شما حالت رویا و خیال داشته باشد بدانید که به جایی نمی‌رسید. حرف مرا به اشتباه نگیرید. اگر رویاها و خیال‌ها سازنده باشند و اگر منتهی به عمل و اقدام شوند مولد و مفید هستند. اما اگر رویا و خیال جای اقدام و عمل را بگیرد، وضع خراب است. روزی از ریچارد هیم بر (شعبده باز معروف) خواستم موفقیت را در یک جمله تعریف کند. گفت: کار زیاد که به درستی انجام شود و اندیشیدن به شکلی سازمان یافته باشد به موفقیت منتهی می‌شود. نمی‌توان منکر درستی این حرف شد. سخت کوشی و کار زیاد یک دارایی و سرمایه است. )

اشکالات فرضیه جذب
الف) خدشه در عمومیت و شمول

بسیاری از افراد -که خواننده محترم بهتر و بیشتر از نویسنده موارد آن را مشاهده کرده است اهدافی داشته‌اند و چنان خاطر آنها از جهت آن مطلوب مشغول بوده است که حتی سلامت درونی و روانی ایشان از ناحیه این مشغولیت ذهنی صدمه دیده است اما به مراد خویش دست نیافته‌اند. در این گونه موارد هم تجسم و تمرکز بر مطلوب اتفاق افتاده است و هم خواستاری و مطالبه گری در نهایت درجه خود موجود بوده است. حتی اگر بپذیریم که این تئوری درمواردی هم جواب داده است باید نسبت موارد تصدیق شده با مواردی که مطالبه گر در وصول به مطلوب ناکام مانده است سنجیده شود تا سستی این ادعا بیشتر روشن گردد. به عبارت دیگر اگر موارد آن احصاء شود معلوم می‌شود که اگر نگوییم غالب موارد این گونه است می‌توان ادعا کرد که موارد آن، چنان است که اثبات تئوری جذب(که قائلین از آن به عنوان قانون مسلم و تخلف ناپذیر و صد در صدی دفاع می‌کنند) از حیث تحقق مصادیق خارجی به جد قابل مناقشه است.

باید یادآوری کنیم که منظور ما مواردی است که اولا در شرایط عادی و با استفاده از امکانات موجود احتمال وصول به آنها پایین است و درآن موارد اسباب و علل ظاهری و طبیعی چندان در دسترس انسان‌ها نیستند و ثانیا تجسم کننده اقدام عملی دیگری غیر از «تجسم هدف» نداشته است مانند کارگری که در شرایط عادی 300 هزار تومان درامد دارد و با ابزار تجسم می‌خواهد این درامد به 3 ملیون در ماه برسد. باید پرسید در این موارد تئوری جذب چند درصد قابلیت عرض اندام دارد؟

آیا کسی که با زبان انگلیسی نا آشناست می‌تواند با نشستن در کنج خانه و تصور این که دارد کلمات و اصطلاحات انگلیسی را یاد می‌گیرد به این زبان مسلط شود؟توضیح روشن‌تر آن که مواردی که بدون تمسک به فرضیه جذب قابل تبیین و توجیه‌اند استناد آنها به قانون جذب مخدوش است چرا که در جایی که علت شناخته شده ومعقول و مجرب مثل علل و اسباب عادی و متعارف وجود دارند معرفی یک علت دور از ذهن و نامانوس و مبهم مانند تمرکز ذهنی «لقمه از پشت سر گرداندن» است، و در مواردی که اسباب و علل متعارف چندان در دسترس انسان نیستند، نسبت به مصادیق خارجی و عینی این تئوری چند درصد قابل اثبات است؟ روشن است به فرض این که در این گونه موارد 90% قانون جذب قابل اثبات علمی هم باشد همان 10% باقی مانده کافی است که عمومیت قانون جذب زیر سوال برود و از مرحله صد درصدی به موارد غالبی تغییر مصداق پیدا کند که در نتیجه از مرتبه قطعیت به مرحله «گمان و احتمال» تنزل پیدا می‌کند. «و اان الظن لایغنی من الحق شیئاً»

ب) نظام سست اخلاقی

از مباحث قابل تامل ودر خور بحث در مورد تئوری راز این است که قائلیین معتقدند «مهم نیست تو خوب و یا بد باشی و مهم نیست چیزی بخواهی که در ذات خود خوب باشد یا خوب نباشد بلکه مهم خواست و طلب توست...».

هرچند این مختصر گنجایش به پرداختن به موضوع مبنایی را ندارد اما ذکر چند نکته خالی از لطف نیست. اول آن که این گونه «محوریت دادن به خواست‌ها و تمنیات آدمیان» محصول رویش بذر سکولاریسم و دنیا گرایی است که از زمین اومانیسم روییده است. یعنی همان نظام معرفتی که انسان را محور هستی میداند و خواسته انسان و لذت و امیال او را اصیل‌ترین اصل در نهاد انسانی می‌داند که بالتبع همین خواسته‌ها را مبنای نظام تشریع قرار می‌دهد. بنابراین طبیعی است که در این تئوری حرفی از خوبی و بد ی مطلوب‌ها نیست و نظام ارزشی فراتر از میل و طلب انسان تصویر نمیشود و ملاکی برای سنجش مطلوب‌ها معرفی نمیشود. به همین جهت است که اریک فروم مدعی است که باید محبت به انسان و عدالت را جانشین خدا نمود و سخن از خدا را باید کنار گذاشت.

دوم این که درچنان نظام معرفتی، ارزش انسان نه در بعد الهی و ملکوتی او که در خرد زمینی و عقل معاش اندیش اوست. نتیجه ان که خرد گرایی و عقل گرایی اصالت پیدا می‌کند. در نهایت رفاه و تنعم انسان و خوشی و لذات او تعیین کننده مطلوب‌های اوست و به سازی زندگی انسان به جای قرب الهی و کمال معنوی او می‌نشیند.

سوم ان که در تئوری راز نکته جدیدی بر دو مطلب بالا اضافه شده و آن این که نه فقط نظام تشریع که نظام تکوین هم در در خدمت آمال و آرزوهای انسان و تمنیات اوست. عبارت «فرمانبردارم سرورم» که به عنوان زبانحال کائنات در این تئوری بارها و بارها تکرار میشود و نه تنها به عنوان «قانون هستی» که به عنوان «قویترین قانون کائنات» ازآن یاد میشود.

ج) هدفمندی گلدکوئیستی

خواننده محترم در این عقیده با نویسنده هم فکر است که پرداختن به نیازهای معیشتی و رفع نیازمندیهای اساسی زندگی غیر از« رفاه مداری» و «هوی محوری» است و نگاه ابزاری به امکانات زندگی با غایت نگری به امکانات متفاوت است. از اشکالات جدی این فرضیه «تاکیدی» است که بر «مطلوب‌های حسی و مادی» و به عبارت دقیق تر « چرب و شیرین‌های سرگرم کننده و زودگذر » می‌شود. « همیشه به ثروت های بیکرانی که د رآینده بدست خواهید آورد بیندیشید... همواره بگویید من ثروتمندم... کاری کنید که واقعا کودک دورن شما یعنی ضمیر نا خواگاه شما ثروت را احساس کند و همان شرایط را برای شما قراهم کند.. احساس کنید ثروت خود را و احسا س کنید رفاه خود را... به نمادهایی از ثروت مثل اسکناس، چک، و تصاویر شمش های طلا خیره شوید و با آن معاشقه کنید...»

رفاه و تنعم چنان برجسته می‌شوند که اصلاً گرایش‌های متعالی روح انسان و رشد معنوی و تکامل روحی وی در میان این همه مطالبات سطحی گم می‌شود و غایت هستی و هدفمندی خلقت به کلی فراموش می گردد و هدف زندگی در عیش و عشرت و کامیابی حداکثری خلاصه میشود و غایت بدین سان به ابتذال کشیده میشود. آنچه به عنوان خواست و مطالبه انسان‌ در این گونه کتب و بخصوص در فیلم راز مثال زده می‌شود اسکناس‌های سبز، خانه، ماشین، پست و مقام، تجهیزات زندگی، پول، امکانات خانه، اسکناس بیشتر... چندین و چندبار تکرار می‌شوند. مطلبی که در اینجا به ذهن هر مخاطبی می‌رسد این است که چرا برای طرح فرضیه جذب و اثبات آن، سراغ موارد غیر متعارف می‌روند. براستی چرا در موارد عادی زندگی، اصلاً قانون جذب طرحش بی‌معناست و نتیجه‌ای بر آن ترتب نیست مثلاً برای نوشیدن آب، رفتن به محل کار، کار با اتومبیل، صحبت با دیگران و هزار مورد دیگر که هر روز برای انسان‌ها تکرار می‌شود و همه هم جزء مطلوبیت‌های زندگی انسان است نیازی به تجسم و تصور نیست ولی در رسیدن به ماشین آنچنانی، آغوش محبوب کذایی و.. باید این مطلوب‌ها تجسم شود وتجسم شود و تجسم شود تا بالاخره به دست آیند؟ مگر غیر از این است که این تجسم مداوم باعث می‌شود که این خواسته‌ها در عمیق‌ترین لایه‌های وجودی انسان جا حک شود و اصولاً روان و روح انسانی با مطلوبیت‌های محسوس و دم دستی عجین شود و حتی با نهاد او یکی شود؟

به راستی مگر غیر از این بود که با انتشار کتابهای «تکنولوژی فکر» و «قدرت ذهن» و «معجزه فکر» گلدکوئیست اوج گرفت و وسوسه میلیاردر شدن و ثروت‌های نجومی عده‌ای را از فضای کار و کسب به عرصه تخیل و تجسم کشاند وباعث بیچارگی و بی خانمانی افراد زیادی گردید؟

د) سنجش گریزی فرضیه راز

در فیلم راز به صراحت عنوان می شود که «هیچ قانون ثابت و مستندی در این باب وجود ندارد که رسیدن به مطلوب چقدر طول می کشد.» به راستی چرا هیچ راهی برای اثبات قطعی و دائمی این فرضیه وجود ندارد؟

«در فرضیة راز، از آن رو که زمانی برای تحقق رویاها مشخص نشده، هیچ‌‌گاه نمی‌توان این فرضیة را ابطال کرد، زیرا تا آخرین لحظة عمر، یک نفر باید منتظر باشد شاید روز بعد، روز رسیدن به آرزویش باشد. بنابراین هنگامی می‌توان این فرضیه را ابطال کرد که یک نفر با اندیشه و احساس مثبت نسبت به آرزویش، ناکام بمیرد. به این ترتیب برای هیچ کس در این دنیا امکان سعی و خطا و تجربه کردن قانون جذب وجود ندارد، زیرا با سعی اول تا پایان عمر باید برود و با مرگش خطای آن کشف می‌شود. بنابراین قانون جذب در طول زندگی خطاپذیر نیست. البته شاید بتوان گفت که حتی با مرگ یک انسان آرزومند ناکام نیز قانون جذب ابطال نمی‌شود، چون شاید علت ناکامی او نادرستی قانون جذب نبوده بلکه او به‌اندازه کافی قدرت تجسم و یا احساس مثبت به خرج نداده است. زیرا در قانون جذب شاخص و معیاری برای حد نصاب احساسات مثبت و تجسم خلاق وجود ندارد.»

هـ) آمال پروری جایگزین اقدام محوری

برنامه‏‌ریزى و مدیریت مقوله‌اى است که انسان در عرصه زندگى از آن براى رسیدن به اهداف خود استفاده مى‌کند، هر کس در طول زندگى خود با مسائل و مشکلاتى روبروست. مثلًا یک دانشجو با مسائلى از این قبیل مواجه است: چگونه درس بخوانم؟ چگونه زندگى زناشوئى را تشکیل دهم؟ در زندگى با چه کسانى معاشرت داشته باشم؟ چه مطالعات و تحقیقاتى داشته باشم تا به موفقیت تحصیلى برسم؟ اوقات فراغت را چگونه سپرى کنم؟ و برنامه‌ریزى و مدیریت، اهداف را روشن‌تر و قابل دسترس‌تر مى‌سازد، به طورى که هیچ کس بر حسب تصادف به هدف خود نمى‌رسد بلکه با برنامه‌ریزى به سمت تحول و دگرگونى مثبت و مفید پیش مى‌رود، و انتخاب‌هایش را عاقلانه‌تر مى‏کند تا سرانجام به مقصد برسد. برنامه‌ریزى و مدیریت یک روند فعّال و پویا در جهت هدفیابى و کامروایى است. کسب روزى، تحصیل، کار و فعالیت اجتماعى، ازدواج و زناشویى، روابط اجتماعى، صله رحم، انجام وظایف اجتماعى و مسئولیت‌هاى فردى و گروهى و جملگى امورى هستند که هر کس موظف است درباره آن‏ها اطلاعات لازم را کسب نموده و با یک برنامه‏ریزى دقیق براى موفقیت در آنها به تلاش و مجاهده بپردازد.

در فرضیه جذب آن چه «شاه کلید» محسوب می‌شود تمرکز و تجسم مطلوب است نه اقدام عملی و برنامه ریزی و مشورت. انرژی‌ها نه در میدان عمل که در کنجی خلوت به کارگرفته می‌شود. عرصه عمل و تلاش جای خود را به گوشه نشینی و انزوا می‌دهد. فکر گرایی و خیال پردازی جایگزین ارتباط منطقی با دنیای خارج میشود و عملیاتی کردن طرح‌ها و ائده‌ها جای خود را به «نگریستن آمال» میدهد. امام على(علیه السلام) فرمود :عمل خود را رفیقت قرار ده و آرزویت را دشمنت.... آرزوهایتان را دروغگو بدانید و عمرتان را براى پرداختن به بهترین کارهایتان، غنیمت بشمارید و چونان صاحبان تشخیص و خِرد [به عملْ ] مباردت کنید.

ز) تبلیغ غیر مستقیم امور منفی

از اشتباهات فاحش و نابخشودنی در این تئوری – البته اگر از سر سهو باشد – ایده «عدم مخالفت با امور منفی» است. با این نگاه «حمایت از صلح نه مخالفت با جنگ» به بهانه اتلاف انرژی تبدیل به یک راهبرد اساسی میشود. مدعی می‌شوند: زندگی باید با تفکرات مثبت اداره شود نه تفکرات منفی؛ به همین جهت توصیه می کنند «به جای اینکه علیه تروریسم و جنگ اعلام انزجار کنید طرفداران صلح باشید... اگر شما علیه چیزی باشید و با آن دشمنی نمائید نفاق و اختلاف در ضمیر شما نقش خواهد بست... علیه هرچه بایستید همان چیز علیه شما خواهد ایستاد. در عوض ابراز انزجار نسبت به مواد مخدر و مبارزه علیه آن، کودکان را در انتخاب راه صحیح زندگی یاری دهید.»

شعار فوق خواسته یا ناخواسته در خدمت آمال و نقشه های متجاوزان و جنگ طلبان و نظام سلطه جهانی است و بیش از همه ایشان از آن سود خواهند برد و به خوبی انسانهای معنویت گرا را ظلم پذیر و بستر ساز تداوم بی عدالتی موجود خواهد نمود.

روشن است ثمره معنویت فردگرا و نگرش تک بعدی به پاره‌ای از ابعاد روح، در این فرضیه، تهی شدن از رسالت اجتماعی خواهد بود. این ایده که «بر ضد هیچ چیز جبهه گیری نکنید» دست تبهکاران را در چپاول و ظلم بازتر خواهد کرد و زمینه نظام سلطه جهانی موسوم به «دهکده جهانی» را فراهم خواهد کرد.

هرچند میگویند که «منظور ما توجیه گناه ظالمان نیست» اما نکته این است به برکت نظام لیبرال دمکراسی غرب که بهره کشی هر چه بیشتر از دیگران و تلذذ آنی را مطلوب نهایی انسانها می‌داند، معدود افراد خدا گرا هم با این اندیشه مسموم، میدان را برای جولان سرمایه‌داران و متجاوزان خالی خواهند نمود و همه موانع از سر راه آنها کنار خواهد رفت و ظلم و ظلم پذیری به طرز دحشتناکی نهادینه و مستقر خواهد شد. با تاسف، این ایده خطرناک را به کرات تکرار و به طرز ناصوابی توجیه و تفسیر می کنند. درک ناصحیح ایده پردازان راز، که جمع بین «مبارزه با مواد مخدر» و «راهنمایی کودکان» را «اجتماع متناقضین» می‌داند، هیچ گونه محملی برای توجیه و دفاع ندارد.

ح)نبود پشتوانه علمی

قائلین به فرضیه راز نه دلیل تجربی وافی بر ادعای خود دارند چرا که دلیل تجربی باید به گونه‌ای باشد که بتوان با محک‌ها ی معمول آزمایشگاهی آن را پذیرفته و در ترازوی عینیت به صحت آن دست یافت و خطای آن را با روش‌های تجربی به آزمون نهاد. خلاصه باید بتوان در علوم تجربی به روشنی و به وجهی متقن آن را اثبات نمود و بر آن قسم خورد. در حالی که میدانیم مدعیان فرضیه راز دستشان از چنین دلیلی خالی است و چنان که در بالا گفته شد ادله ایشان از پاره‌ای شواهد نارسا که از اثبات مدعا عاجز است فراتر نمی‌رود و به تعبیر مشهور «دلیل اخص از مدعاست.» براستی کدام دانشمند تجربه گرا به گونه قاطع و صد در صد ادعای اثبات تجربی و عینی این فرضیه را نموده است؟ همین طور نه از دلیل فلسفی و برهان قانع کننده بر این ایده خبری هست و استدلال مروجین داخلی هم که به دسته‌ای از ایات متشابه و روایات غیر مرتبط تمسک می‌کنند نمی‌تواند پشتوانه وحیانی و دینی درست نماید.

ابهامات فرضیه جذب
الف) راز راز
سوال و ابهامی که د راین فرضیه جواب قانع کننده‌ای به آن داده نشده است این است که طبق ادعای قائلین، بزرگان بشریت این قانون را فهمیده بودند ولی ان را فاش نکردند تا بتوانند همچنان بزرگی را برای خود نگهدارند و د رتاریخ بشریت یاد و نام ایشان ماندگار بماند و همه از موفقیت ایشان یاد کنند. با این وجود ناکامی‌ها وشکست‌های ایشان چگونه باید توجیه شود؟و بالاتر این که چرا این ابزار را فقط در یک جنبه به کار گرفتند؟ چرا حکما فقط حکیم ماندند؟ چرا از حکومت بی بهره بودند؟ و چرا حکمرانان چندان بهره‌ای از حکمت و علم نبردند؟ ایشان که از این راز بزرگ با خبر شدند چرا نتوانستند همه جانبه از ان استفاده کنند؟ یقینا این جواب که «آنها نخواستند»، جواب قانع کننده‌ای نیست. تاریخ از افراد زیادی نام می‌برد که برای رسیدن به حکومت شب و روز نداشتند و به عشق آن ـ همان چیزی که د راین تئوری ازان به احساس و طلب یاد می‌شود ـ شب را به صبح می‌رساندند و امیدوارانه به پیش می‌تاختند اما کاری از پیش نبردند وبا ناکامی سر به بالین خاک گذاشتند.

ب) چرا فقط ذهن؟

آنچه که قانون راز روی آن تکیه می‌کند «آفرینندگی ذهن و قدرت خداگونه تفکر» است. از تفکر که بگذریم تئوری راز در مورد ظرفیت دیگر استعدادهای بشری ساکت است و بلکه عادی بودن آنها را پذیرفته است خصوصاً در مورد قوای مادی مثل قدرت جسمی انسان، قدرت بینایی و شنوایی و بویایی و... فرضیه جذب ادعایی ندارد. هرچند ارتباط این قوا با قوه تفکر در تئوری جذب تبیین نشده و مبهم گذاشته شده است ولی ادعاها در این فرضیه به گونه ای است که گویا نه فقط جهان پیرامون که مابقی استعدادها و قوای انسانی در خدمت «ذهن آفرینشگر» قرار دارد.

وین دایر که از مدافعان جدی تئوری راز است در جای جای آثارش به تبیین این مسئله پرداخته است. کلمات زیر از گفته‌های وی است:

«انسان معنوی از نیروهای خارق العاده ذهن در تاثیر گذاری بر این عالم آگاه است، او نیک می‌داند که ذهن معطوف به آرامش از هر نیروی فیزیکی قوی‌تر است. از طریق مراقبه و مکاشفه می‌توان به ژرف ترین سطوح ذهنی دسترسی پیدا کرد و در آن فضای خاموش و نامرئی، از حکمت و هدایت بهره مند شویم واز طریق ذهن است که می‌توان به بخش‌ نامرئی وجود دست یافت.

قدم اول در فعال سازی قدرت ذهن، تغییر تصاویر ذهنی است. رویدادهای زندگی همه پرداخته تجسمات انسان است بنابراین باید نیروی تجسم و تصور ذهن را باور داشت و به تغییر نگرش نسبت به خود، محیط پیرامون، دیگران و زندگی همت گماشت تا موجبات تغییر در واقعیت این امور فراهم شود. آینده انسانها از راه شیوه تفکری که بر می گزینند رقم می خورد و در حقیقت آنها به آنچه تفکر می کنند تبدیل می شوند. پدیده‌هایی که در زندگی انسانها اتفاق می افتد زاییده تفکر آنهاست نه مستقل از فکر.

باید توجه داشت تفکرات هر چند واقعیت خارجی ندارد اما اگر به طور مناسب تقویت و درونی گردند به طور عینی در قالب فیزیکی انسان عینیت می یابند و تجسم خارجی به خود می گیرند. بنابراین افکار و اعمال رابطه علی و معلولی با هم دارند، هم اعمال انسان برخواسته از تصورات و افکار اوست و هم افکار اوست که باعث تحقق اعمال متناسب با همان فکر در زندگی می شود.
برای تجربه معجزه ذهن، باید صداهای درونی که از محدودیت‌ها می‌گویند خاموش شوند. در این مسیر ضریب هوش پنداری باطل است، هوش و سایر توانایی‌های ذهنی بی‌حدو بی‌کرانه است، تمامی هیجانات از ذهن سرچشمه می‌گیرند و آنگاه بازتاب آن به صورت علایم و عوارض بیرون متجلی می‌شود. این قدرت ذهن که از آن به «اداره کردن تصادفات» یاد می‌شود به این معنی است که هر چیزی که می‌خواهید در ذهن شما اتفاق بیفتد در ذهن خود تصور کنید. از درون بر آن تمرکز کنید و از بیرون به آن علاقه نشان دهید و به تصور ذهنی عشق بورزید. حالا انرژی درونی شما تصادفاتی را جذب خواهد کرد که با آرزوهای شما جور در خواهند آمد و ذهن بر هر چه تمرکز پیدا کند همان توسعه پیدا می‌کند و بزرگ می‌شود. این قدرت ذهن، از زبان و بیان متاثر می‌شود، بیان کلمات و عبارات باعث می‌شود بدن فیزیکال به همان راهی برود که اظهار شده است.»

ملاحظه:
حقیقت آن است که دیدگاه روان شناسان در مورد ذهن علاوه بر تشتت و تعددی که دارند از طرف ایشان در حد یک احتمال و امکان مطرح شده است نه بیشتر. لیال واتسن روانشناس معروف قدرت آفرینندگی ذهن را در حد یک احتمال قابل توجه مطرح نموده نه مسئله‌ای اثبات شده و قابل دفاع. وی احتمال داده است امور اغوا کننده‌ای مثل پری، هیولا، انسان خون آشام، ادم گرگ نما، شبح، روح شریر و بشقاب پرنده در آینده به صورت عینی وزن و اندازه‌گیری شوند و به گونه‌ای شوند که حتی تجربه گراترین دانشمندان هم با آن اعلام موافقت نمایند. چرا که ممکن است این امور مربوط به بخشی ناشناخته از ذهن باشد که «قدرت آفرینش فیزیکی» دارد...

صرف نظر از گفته‌های پراکنده دانشمندان علوم مختلف در باب قدرت ذهن، سوال اساسی دراین باب میزان و مقدار قدرت ذهن است.

ج) برد تئوری راز

اساسی‌ترین ابهام در فرضیه جذب به فرض صحت ادعاهای منسوب به یافته‌های فیزیک کوانتوم «میزان اثر گذاری قدرت تجسم» و به عبارت دقیق‌تر «برد قدرت ذهن» است. اگر اصل «قدرت جذب» را برای قوه تفکر مسلم بنگاریم این قوه تا کجا اثر گذار است؟ محدوده تاثیر گذاری ان کجاست؟ بسیار روشن است که موارد زیادی تحت این قدرت واقع نمی‌شود و از دسترس آن خارج است مانند مواردی که درحوزه تصرف تکوینی و عینی در پدیده‌ها و اشیاء است مثلاً آیا با قدرت تفکر می‌شود قوه بینایی یک فرد نابینا را طی یک هفته برگرداند؟ یا دیگری می‌تواند یک عقب مانده ذهنی را با «تجسم بهبودی وی» درمان کند؟ یا اصلاً می‌توان تصور کرد با استفاده از تئوری جذب یک موجود جدید ایجاد نمود؟ این‌ها مواردی است که به قطع از شمول تئوری جذب فراتر است و این گونه معجزه‌گریها در تئوری جذب، راهی برای طرح و قبول ندارد.

آنچه که به عنوان یافته‌های فیزیک کوانتوم ادعا میشود فقط در حد «پذیرش تاثیر و تاثربین پدیده‌ها» ست نه رابطه علی ومعلولی. به عبارت دیگر حداکثر در حد «علت ناقصه» این رابطه وجود دارد نه «علت تامه».

د) وحدت کلمه مدعیان

این تئوری در بین مدعیان و مبلغان داخلی یک «پیوست» دارد که این پیوست در نسخه‌های خارجی وجود ندارد. در بین مروجان خارجی مثل آنتونی رابینز، وین دایر ولوئیر هی و .. آنچه معیار و میزان است «طلب» انسان است و بس. یعنی فقط تصور یک مطلوب کافی است که آن مطلوب بخدمت انسان درآید، اما مدعیان داخلی بنابر اقتضاء ارزش‌های دینی و فرهنگ بومی مردم «توجه به خدا» را هم به این قانون ضمیمه کرده‌اند. به عبارت واضح‌تر می‌گویند: «تو مطلوب خود را تصور کن و بر این تصور ممارست کن خداوند آن را به تو می‌دهد» یعنی هر چند معطی را خداوند می‌دانند اما باز خداوند با محوریت «ذهن» و از کانال پدیده‌ای شگفت به نام «تفکر» اقدام به این اعطاء می‌کند به عبارت دیگر از حیث منشاء بودن ذهن و قدرت والای آن با مدعیان خارجی مشترکند.

هـ) جایگاه آموزه‌های دینی

سوالی که باید از مبلغین اسلام گرای تئوری راز درکشور پرسید این است که اگر قرار باشد ذهن این گونه در رسیدن به مطلوب معجزه آسا عمل کند جایگاه دیگر مفاهیم معنوی مرتبط مثل دعا، توکل، توسل، واجبات، محرمات و قناعت و دهها آموزه دینی دیگر در این «نظام تحصیل آمال» ( البته اگر بتوان قانون جذب را یک نظام به حساب آورد ) چگونه است؟ آیا قدرت تفکر جایگزین و بدیل دعاست یا در عرض آن ؟ هر کدام که باشد اشکالات عدیده‌ای برای آن قابل تصور است.

و) نسبت ذهن و روح

ابهام دیگر در این فرضیه این است که آیا منظور قائلین از «قدرت ذهن» همان قدرت روح است؟ که البته این معنا خلاف ظاهر کلمات گویندگان است. هرچند بسیاری از مدافعان این تئوری وجود روح را قبول دارند خصوصاً مبلغین داخلی، روح را یک مخلوق خدایی می‌دانند ولی این مطلب باز ناگفته مانده است که آیا این قدرت ذهن از روح نشات می‌گیرد و اصولاً نسبت بین این قدرت ذهنی و روح انسان چگونه تبیین می‌شود؟

باید پرسید چرا از نسبت دادن این قدرت به فرض وجود اصل این قدرت به روح خودداری می‌شود و در همه موارد این قدرت مستقیماً به ذهن نسبت داده می‌شود و اصلاً از روح انسانی) قل الروح من امر ربی ( صحبتی به میان نمی‌آید؟ براستی آیا عالمانه تر نیست که گفته شود این قدرت از قدرت‌های روح است اما با ابزار ذهن محقق می‌شود؟

البته ما در صدد کشف انگیزه‌ها و اغراض نیستیم و هیچ کدام از این عزیزان را به سوء نیت و غرض ورزی متهم نمی کنیم ولی از ایشان باید پرسید که اگر برای رسیدن به مطلوب‌ها ابزار ذهن این قدر معجزه آسا عمل می کند آیا جا نداشت خداوند حکیم هم چنان که توسل را به عنوان وسیله قرب معرفی کرد ( وابتغوا الیه الوسیله)، تمرکز و تجسم را هم به عنوان یک راه ذکر می کرد ؟ وسیله به این مهمی چرا درمتون دینی به آن تصریح نشده است؟ پاره ای از این عزیزان برای اثبات این فرضیه به آیه) فتبارک الله احسن الخالقین ( تمسک نموده‌اند و بعضی دیگر به حدیث پیامبرکه فرمود: الفقر سواد الوجه فی دارین( فقر باعث بیچارگی دردو دنیاست) استدلال می کنند!

کدام مفسر از صدر اسلام تاکنون از آیه بالا قدرت ذهن را فهمیده است. البته ما قدرت‌های ذهن را انکار نمی‌کنم اما یا استعدادهای انسانی و قوای معنوی منحصر به ذهن است؟ چرا در بین تمامی قوای معنوی انسان، از آیه فقط «قدرت ذهن» استفاده می‌شود؟ بدیهی است اگر ما روح را (و نفخت فیه من روحی) را خلق ویژه خدا بدانیم و تمامی قدرت‌های غیر عادی و شگرف آدمی را منتسب به روح بدانیم اشکالی به مطلب وارد نیست چون در آن صورت قدرت ذهن هم جزء زیرمجموعه‌های قدرت روح می‌باشد و استفاده ما هم با متون قرآنی و روایی سازگار است.
بهتر این است که این عزیزان با ذهن پر، سراغ آیات و روایات نروند و در استفاده از آیات از متخصصین و مفسرین کمک بگیرند؟ که کسی مرتکب این اشتباه فاحش نشود و ادعا کند مراد از «اولئک هم الغافلون » افرادی‌اند که از قانون جذب بی‌خبرند.

ز) ابهام در نسبت بین قوای معنوی

ارتباط و نسبت بین تجسم و اراده چیست؟ آیا تجسم، بلاواسطه ومستقیم، راه بر به مطلوب است و دست تجسم گرا را می‌گیرد و به مطلوب می‌رساند و به عبارتی خودش «قدرت خلق و آفزینندگی» دارد؟ یا این که تجسم و تفکر زمینه ساز اراده است ( زمینه ساز چه از نوع ایجاد عوامل و اسباب و چه از نوع انگیزه بخشی و چه از نوع مشوق و الهام بخش نسبت به راههای دستیابی به مطلوب )؟

نسبت قانون جذب با عمل انسان چه نسبتی است ؟ اگر به عمل، عامل دیگری (به نام تجسم و تفکر) باید ضمیمه شود چرا این عامل در بسیاری از درخواست‌ها و طلب‌های انسان وارد نمی‌شود و اثر گذار نیست؟ دانش اموزی را فرض کنید که جهت قبولی تلاش می‌کند و هیچ تجسمی و تصوری و تفکری از قبولی خود (به عنوان یک برنامه) ندارد و بعد از تلاش و جدیت موفق می‌شود چرا مدعیان قانون جذب، این گونه موارد را در قانون جذب به بررسی نمی‌گذارند.

دو پرسش اساسی
آفرینش گر ذهن آفرینشگر؟

براستی نقش خالق هستی در فرایند نقش آفرینی ذهن چیست؟ عمل ذهن و عکس العمل کائنات چه نسبتی با مبدا آفرینش دارد؟ آیا خالق ذهن، ذهن را در فرایند تصرف به حال خود رها کرده یا این که لحظه به لحظه ذهن این توانایی را از مبدا آن دریافت می‌کند؟

چرایی فرایند جذب (غایت در این فرضیه)؟
یکی از مبنایی ترین سولات در ارتباط با تئوری راز « چرایی فرایند جذب » است. توضیح روشن تر آن که مفهوم «غایت» چگونه در فرضیه راز توضیح داده می‌شود؟ خالق ذهن چه هدفی از تعبیه این قوه در انسان داشته است؟ جواب به این سوال هرچه باشد خود یک تبیین خاص از هستی (نوعی جهان بینی ) است و بردارنده یک نگرش خاص به هستی خواهد بود.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی