اخلاق اجتماعى
منبع: پایان نامه اخلاق
معاشرت
انسان موجودى است اجتماعى و ناگزیر از معاشرت؛ و معاشرت اسلامى، اصولى دارد که در زیر مىآید:
1 ـ اصول و کلیات معاشرت اسلامى
از نظر اسلام، معاشرت داراى اصول و ضوابطى است و فرد مسلمان باید در معاشرتهاى خود، کلیاتى را مراعات نماید؛ ما در ذیل به بیان چند اصل از اصول معاشرت خواهیم پرداخت.
ـ حب و بغضها براى رضاى خدا باشد
عالى ترین مرتبه ایمان، چنانچه امام صادق (ع) مىفرماید، در این جمله نهفته است: هر کس براى خدا دوست بدارد و براى خدا دشمن بدارد و براى خدا عطا نماید از کسانى است که ایمانش کامل گشته است (1) .
و امام باقر (ع) مىفرماید: دوست داشتن مؤمنى، مؤمن دیگر را، براى خدا، از بالاترین درجات ایمان است (2) .
اگر چه در قسمت بعد اشاره خواهد شد که یکى دیگر از اصول معاشرت اسلامى انتخاب صحیح معاشر است، ولى این ملاک که حب و بغضها براى رضاى خدا باشد عالىترین ملاک انتخاب معاشر و همدم است، اگر چنین باشد و این شرط مراعات گردد آنوقت انسان آنچه را دوست مىدارد که محبوب خدا است یعنى، مؤمن را، عادل را، متقى را، و ایمان و پاکیزگى را و...از چیزى بیزار است که مورد دشمنى خدا است؛ یعنى عاصى و گنهکار را، ظالم و ظلم را، متکبر و تکبر را ...و این یعنى سلامت معاشرت
امام باقر (ع) تمام دین را همین معنا و اصل معرفى مىنمایند: اى اباذر، آیا دین بجز حب و بغض چیز دیگر هم هست (3) .
ـ دقت در انتخاب دوست و معاشر
معاشرت، بازار تبادل اخلاق است، بسیارى از محاسن و رذائل اخلاقى از همین معاشرات معمولى انتقال و تسرى مىیابد.
اگر از انسانهاى موفق بپرسید که عامل موفقیت شما چه بود؟ بى درنگ یکى از عوامل مهم موفقیت خود را رفاقت با دوستان خوب اعلام مىدارند، و بر عکس اگر از انسانهاى شکست خورده در زندگى بپرسید: چگونه به این ناکامىها مبتلا گشتید؟ خواهند گفت: دوست ناباب.
معاشرت با دوستان بد، انسان را از مسیر تکامل باز مىدارد.به همین دلیل مسلمان، باید دوستان خود را با صلاحدید دین خود انتخاب نماید، یعنى در خصوص اینکه با چه کسانى معاشرت نماید و با چه کسانى معاشرت ننماید، باید نظر اسلام را سؤال نماید.
به همین دلیل ما در بند 4 از همین بخش به ذکر ویژگى دوستان خوب و بد خواهیم پرداخت.
ـ اعتدال و میانهروى در معاشرت
میانه روى بهترین و پسندیدهترین شیوهاى است که در شئون زندگى مراعات آن مفید و شایسته است.آن کلام معروف بیان خوبى است که خیر الامور اوسطها، بهترین کارها اعتدال در اعمال است (4) .
و شاید صراط مستقیم که در نماز مطلوب ما است همین اعتدال و میانهروى در اعمال و خلقیات باشد.
یکى از اصول معاشرت نیز میانهروى است، که مؤمن به آن مکلف شده است.
به فرمایش امام على (ع) : شیوه زندگى مؤمن بر اساس میانه روى و اعتدال است (5) .
در معاشرت نیز افراط و تفریط هر دو مذموم و ناپسند است، هم معاشرت زیاد و هم قطع ارتباط با مردم، هر دو ناپسند است.
علاوه اینکه در ابراز دوستى و دشمنى نیز باید میانهرو بود، امام على (ع) مىفرماید : دوستى نباید درحدى باشد که مایه مشقت گردد (6) .
امام صادق (ع) مىفرماید: به هنگام دوستى همه اسرارت را مگو (زیاده روى مکن) چون ممکن است دوستى شما از بین برود و تبدیل به دشمنى شود (7) .امام على (ع) مىفرماید: دوست خود را دوست دار باندازه اى که در آن تجاوز نباشد (8) .
ـ امتحان همنشین
اعتماد به ظاهر افراد، کار مذمومى است.البته سوء ظن به افراد، هم ناپسند است.لذا انسان مىبایست کسى را که مىخواهد با او پیمان دوستى و رفاقت داشته باشد، آزمایش نماید.امام على (ع) اعتماد قبل از آزمایش را چنین توصیف مىکند:
اعتماد به هر کس قبل از آزمایش، از ناتوانى است.و نیز مىفرماید: قبل از امتحان به کسى اطمینان نکن (9) .
و امام صادق (ع) در بیان شیوه امتحان مردم مىفرماید: به روزه و نماز مردم گول نخورید زیرا چه بسا انسان به نماز و روزه شیفته شود تا آنجا که اگر ترک کند به هراس افتد، ولى آنها را به راستگوئى و امانتدارى بیازمائید (10) .
ـ معاشرت به تناسب افراد
زندگى در جامعههاى بشرى، اخلاقى انعطاف پذیر را مىطلبد.
در جامعه افراد مختلفى با روحیات مختلف زندگى مىکنند؛ جماعتى زود رنجند، جماعت دیگر سعه صدر دارند، عدهاى بذله گو هستند و گروهى جدى و خشن؛ بعضى، از نرم خوئى انسان سوء استفاده نمىکنند و گروهى...
بدیهى است با این همه روحیات مختلف انسان نمىتواند با همه افراد با یک روحیه رفتار نماید.بلکه با هر کس باید طبق شناختى که از روحیه او دارد، معاشرت نماید.امام على (ع) مىفرماید: کسیکه متناسب با خلق و خوى مردم با آنها معاشرت و رفتار کند از شر آنها در امان ماند (11) .
ـ رعایت حق معاشر
این اصل از اصول مهم معاشرت است که رعایت آن، مایه استحکام پیوندهاى اجتماعى مىگردد .
باید توجه داشت که اسلام دین وظایف متقابل است و اقشار جامعه نسبت به هم حقوقى دارند که ملزم به انجام آن مىباشند حقوق پدر بر فرزند و فرزند بر پدر، حق همسایه، حقوق همکار و دوست و همه اینها بطور متقابلند.
یکى از اساسى ترین اصول اسلام همین مقررات و رعایت آنها است.
حق الناس از اهمیت فراوانى در اسلام برخوردار است و حتى از حق الله بالاتر است.چنانچه امام على (ع) مىفرماید: خداوند حقوق بندگانش را بر حقوق خودش مقدم داشته است (12) .
بعنوان نمونه در حق همسایه پیامبر اکرم (ص) مىفرماید: ...کسى که همسایه خود را مورد اذیت و آزار قرار دهد بوى بهشت بر او حرام است و جایگاه او جهنم است؛ و بد جایگاهى است .و نیز فرمود: کسى که حق همسایه را ضایع کند از ما نیست و دائما جبرئیل در حق همسایه وصیت مىکرد تا اینکه من گمان کردم که او ارث مىبرد (13) .
و درباره حق همسر اسحاق بن عمار از امام صادق (ع) سؤال مىکند: حق زن چیست که اگر مرد آنرا انجام داد، نیکو مىشود؟ امام (ع) فرمود: همسرش را سیر کرده به او لباس بپوشاند و اگر اشتباه و خطائى انجام داد او را ببخشد (14) .
و حق پسر بر پدر، این است که اسم نیکوئى بر او بگذارد، او را قرآن بیاموزد و در وقت بلوغ براى او همسرى برگزیند و... (15) .
امام سجاد (ع) درباره حق معاشر مىفرماید: اما حق معاشر بر تو این است که او را نفریبى و با او دغل نکنى و به او دروغ نگوئى و غافلش نساخته، و گولش نزنى.و براى او کارشکنى نکنى و...اگر به تو اعتماد کرد هر چه توانى براى او بکوش.
حضرت (ع) بعد از بیان پنجاه حق فردى و اجتماعى مىفرماید: این حقوق در گردن تو است، که در هیچ حال نمىتوانى از آنها جدا باشى و رعایت آنها بر تو لازم است.و از خدا در این راه کمک بخواه (16) .
از نظر اسلام، معاشرت وقتى سالم است که همنشینان، به اقامه حقوق هم و اداى آنها قیام نمایند.
ما در قسمتهاى بعدى، درباره حقوق دوست صحبت خواهیم کرد.
ـ احترام و دوستى بر اساس مقدار ارزشها
یکى دیگر از اصول معاشرت در اسلام دوستى، رفاقت و احترام بر اساس مقدار ارزشها است.از نظر اسلام هر چه فرد به ارزشهاى اسلامى پایبندتر باشد احترام او واجبتر و مهمتر است .و فرد مسلمان ملزم شده است تا در معاشرت خود به کسانى که با آنها مراوده دارد، بر اساس میزان تقیدشان به ارزشها، احترام بگذارد.
امام على (ع) مىفرماید: ظلم کردن به نیکى این است که آنرا در حق غیر اهلش بکار ببرند (17) .
از نظر اسلام احترام به پدر، مادر، استاد و معلم، بدلیل جایگاه ویژه آنها و ارزشى که دارند داراى اهمیت فراوانى است و انسان مأمور به احترام آنها و خضوع در مقابل آنهاست .
امام عسکرى (ع) مىفرماید: یک روز پدر و پسرى به حضور امام على (ع) رسیدند حضرت احترام شایانى از آنها کرد و براى آنها غذا آورد.پس از صرف غذا، قنبر غلام حضرت، طشت و آب و حوله آورد تا مهمانان دست خویش بشویند.على (ع) ابریق را گرفت و آب را به دست پدر ریخت .البته آن مرد هر چه مخالفت کرد حضرت نگذاشت.
بعد حضرت ظرف را به دست پسرش محمد حنفیه داد و فرمود اگر این پدر و پسر کنار هم نبودند و پسر تنها اینجا بود به دستهایش آب مىریختم تا بشوید ولى چون در کنار پدرش مىباشد خداونددوست ندارد که بین آنها تفاوتى نگذارم (18) .
ـ محبت و احترام متقابل
اساس معاشرت بین مسلمانان احترام و محبت متقابل است.یعنى هر دو موظف هستند به هم احترام گذاشته و با محبت با هم رفتار نمایند.
قرآن مجید در سوره فتح، مؤمنین را چنین وصف مىکند:
اشداء على الکفار رحماء بینهم (19) .نسبت به کفار شدیدند ولى بین خودشان با رأفت و رحمت رفتار مىکنند.
و در سوره بلد مىفرماید:
و تواصوا بالمرحمه (20) .یکدیگر را توصیه مىکنند به رأفت و رحمت و ملاطفت.
از نظر اسلام، اگر فردى متوقع باشد تا دیگران احترامش کنند ولى او نسبت به مردم چنین نباشد، توقع بىجا و اشتباهى است.
اینکه در سوره حجرات مىفرماید:
انما المؤمنون اخوه (21) یعنى مؤمنین برادرند، از بین همه نسبتها نسبت «اخوة» را ذکر فرموده است که حاکى از تساوى است.همانگونه که دو برادر نسبت به حقوق، با هم برادرند، مؤمنین هم با هم برابرند، و هر کس توقع محبت و احترام دارد، خود نیز باید احترام کند و محبت نماید.
2 ـ آداب معاشرت اسلامى
آنچه تا کنون گذشت، اصول کلى معاشرت اسلامى بود و اکنون در صدد بیان آداب معاشرت اسلامى هستیم.
معاشرت از نظر اسلام بایدها و نبایدهاى فراوانى دارد که ما تحت عنوان آداب معاشرت آنها را ذکر مىنمائیم.
ـ حسن خلق با معاشرین
اسلام به حسن معاشرت و حسن خلق، اهمیت بسیارى داده است.بالاترین مدحى که در قرآن ازپیامبر (ص) شده است.در رابطه با حسن خلق او است.
و انک لعلى خلق عظیم (22) .
و همانا تو بر اخلاق نیکو و بزرگ آراستهاى.
و در آیه دیگر همین حسن خلق پیامبر (ص) را عامل موفقیت وى ذکر مىنماید:
و لو کنت فظا غلیظ القلب لا انفضوا من حولک (23) .
و اگر سنگدل و خشن بودى، مردم از اطراف تو پراکنده مىشدند.
برخورد صحیح و اخلاق نیکو یکى از راههاى پیشرفت در اجتماع مىباشد.و مهمترین عنصرى است که مىتواند انسان را در میان جامعه، صاحب موقعیت نماید.پیغمبر اکرم (ص) در سفارش به پسران عبد المطلب مىفرماید: شما هرگز نمىتوانید با اموالتان مردم را به دور خود جمع نمائید، بنابر این با چهرههاى باز و روى خوش با آنان برخورد نمائید (24) .
در اهمیت حسن خلق، روایات بسیارى آمده است.از جمله: امام باقر (ع) کاملترین مؤمن را از نظر ایمان، خوش خلق ترین آنها مىداند: کاملترین مردم از نظر ایمان، خوش اخلاقترین آنهاست (25) .
و باز امام باقر (ع) مىفرماید: تبسم الرجل فى وجه اخیه حسنه «خنده مرد به صورت برادرش حسنه است» (26) .
همچنین پیامبر اکرم (ص) مىفرماید: سنگینترین عملى که روز قیامت سنجیده مىشود حسن خلق است (27) .
بداخلاقى مایه آثار شومى نظیر بىمهرى و اختلاف است، که دامنگیر جامعه مىشوند و بسیارى نظیر تنهائى، و طرد از اجتماع دامنگیر فرد بدخو مىگردد.
از طرف دیگر عقوبات اخروى نظیر فشار قبر، حبط عمل، گرفتارى، دوزخ و...از پى آمدهاى بد اخلاقى شمرده شدهاند.چنانچه پیامبر اکرم (ص) مىفرماید: بدرفتارى عمل انسان را فاسد مىکند همانگونه که سرکه عسل را فاسد مىکند (28) .
در بحث حسن خلق ممکن است در محدوده مرز و یا به تعبیرى معنا و حدود آن سؤال شود که بهترین کمک براى شناخت آن پاسخى است که امام صادق (ع) در این مورد فرمودهاند: (سه چیز از حسن خلق است) نرمى و محبت، کلام نیکو، خوش برخوردى با برادر دینى (29) .
ـ احسان
احسان مفهوم گستردهاى دارد؛ که یکى نیکى کردن به غیر است.
در گستره احسان، عناوینى چون انفاق، دستگیرى، همکارى و تعاون، کمک به مؤمن و...رخ نمائى مىکند.
احسان با همه گسترهاش از آداب معاشرت اسلامى است.بلکه از ضروریات جامعه اسلامى بشمار مىرود.یکى از چهرههاى محبوب قرآن که مورد محبت خداوند است شخص احسان کننده است چنانچه مىفرماید:
و الله یحب المحسنین
خداوند دوست مىدارد نیکوکاران را (30) .
و احسنوا ان الله یحب المحسنین
ـ نیکى کنید که خداوند نیکى کنندگان را دوست دارد (31) .
خداوند به مؤمنین دستور مىدهد تا به شکرانه احسان خدا با آنها، به یکدیگر احسان نمایند :
و احسن کما احسن الله الیک
نیکى کن چنانکه خدا با تو نیکى کرد (32) .
مسلمان در مقابل احسان دیگران مکلف به تلافى است چنانچه پیامبر اکرم (ص) مىفرماید: هر کس به شما احسان نمود آنرا تلافى کنید و اگر نتوانستید آنقدر براى او دعا کنید که فکر کنید تلافى به عمل آمده است (33) .
احسان وقتى ارزشى مضاعف پیدا مىکند که مسلمان بتواند در مقابل بدى دیگران، دست بتلافى نزده و به آنها تا جائیکه ممکن است احسان نماید.این مقام مرتبه بالائى از ایمان است و خداوند در قرآن کریم، بندگان خاص خود را چنین توصیف مىنماید:
و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما،
و وقتى نادانها با آنها هم کلامند (و مورد اهانت آنها) با آنها به خوبى سخن مىگویند (34) .
در سیره رسول خدا (ص) مى خوانیم:
پیامبر اسلام (ص) در مقابل بدى دیگران، بدى نمىکرد؛ بلکه گناه آنها را نادیده مىگرفت و از آنها مىگذشت (35) .
به نظر مىرسد پاسخ دادن بدىهاى دیگران به نیکى، بهترین راه مقابله است.چنانچه امام على (ع) مىفرماید: برادرت را در برابر کار خلافى که انجام داده بوسیله نیکى سرزنش کن و شر او را از طریق انعام و احسان و بخشش دور ساز (36) .
ـ افشاى سلام
اصطلاح «سلام علیکم» اصطلاحى است که مخصوص مسلمانان است و هر مسلمان با هر ملیتى با همین لفظ به دیگران اعلام خضوع و دوستى مىنماید.
سلام، بسیار مورد تأکید اسلام بوده و مسلمانان را به پیشى جستن در آن ترغیب مىنماید و همچنین توصیه مىکند تا اگر پاسخ دهنده هستند بهتر و زیباتر جواب گویند.چنانچه در قرآن کریم مىخوانیم:
و اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها او ردوها
یعنى: اگر به شما سلام و تحیتى گفته شد، شما هم تحیت و سلام گوئید با لفظى بهتر یا حداقل مانند همان (37) .
امام على (ع) سلام را حق مؤمن مىداند و مىفرماید:
حق مسلمان بر مسلمان 6 حق است.اول: هر گاه به او رسید سلام کند (38) .
و امام صادق (ع) مىفرماید: بخیل ترین مردم کسى است که از سلام بخل ورزد (39) .
در سیره ائمه معصومین، و پیامبر اکرم مىبینیم که به همه حتى به بچههاى کوچک سلام مىدادند .
رسول اکرم در سلام کردن همیشه پیش قدم بودند و بدینوسیله اهمیت آرا به مسلمان گوشزد مىنمودند.
افشاى سلام در معاشرت اسلامى مایه دوستى، پاک شدن سینهها از کینه، رفع کدورتها و تواضع، ...مىباشد.
ـ رازدارى و امانتدارى
یکى از اصول و آداب مهم معاشرت اسلامى، امانتدارى و رازدارى است.مسلمان در معاشرات خود با دیگران باید به مفهوم عام، امانتدار باشد، یعنى آنچه از مردم به او سپرده شده برگرداند و اسرارى که از مردم مىداند، و بعنوان امانت نزد او بازگو شده است، حفظ نموده و افشا ننماید.
امام على (ع) مىفرماید: حضرت رسول اکرم ساعتى پیش از وفاتش سه بار بمن فرمود: اى اباالحسن امانت را ادا کن چه مال انسان نیک باشد چه انسان فاجر چه کم باشد و چه زیاد حتى اگر آن امانت سوزن یا نخ باشد (40) .
در حدیثى از پیامبر اکرم (ص) امانتدارى معیار نیکى معرفى شده است: هرگز بسیارى نماز و روزه و کثرت حج و نیکوکارى و زمزمه شبانه اشخاص را منگرید، بلکه راستى گفتار و امانتدارى آنها را معیار نیکى و بدى قرار دهید (41) .
عبد الله بن سنان گوید: بخدمت امام صادق (ع) رفتم در حالى که حضرت در مسجد نماز عصر خود را خوانده و رو به قبله نشسته بود.عرض کردم:
یا بن رسول الله بعضى از مسئولین حکومتى اموالى را به رسم امانت مىسپارند و از کسانى هستند که خمس شما را نمىپردازند.آیا این اموال را به آنها برگردانیم؟
حضرت سه بار فرمودند: بخداى قبله قسم، اگر ابن ملجم، قاتل پدرم امیر المؤمنین (ع)، امانتى بمن بسپارد به وى باز مىگردانم (42) بىشک امانتدارى، دایرهاى وسیع دارد که رازدارى را نیز در بر مىگیرد.فاش کردن سر دیگران از موارد آشکار خیانت در امانت است و در بسیارى از موارد مایه اشاعه فساد در جامعه مىگردد .و شاید علت عمده حرمت غیبت و تهمت، همین امر باشد.
در قرآن، عاقبت شومى براى این افراد بیان شده است.
آنهائى که دوست دارند فساد در میان مؤمنان شایع گردد، براى آنها در دنیا و در آخرت عذابى دردناک است (43) .
ـ حفظ شخصیت
یکى از آداب معاشرت این است که انسان در معاشرتهاى خود موجبات خفت و سبکى شخصیت خود را فراهم نکند.شوخىهاى بىمورد، معاشرتهاى غیر متناسب، درخواستهاى مکرر و بار خود را به دوش دیگران انداختن مایه سبکى انسان مىگردد.
انسانى که ناراحتىها، نگرانىها و امراض، ...خود را به دیگران مىگوید در حقیقت با تیشهاى تیز بر پیکر شخصیت خود مىکوبد.امام صادق (ع) مفضل را چنین توصیه مىکند:
اى مفضل، از بازگو کردن شرح حال خود براى مردم دورى کن، که اگر چنین کنى نزد مردم ذلیل و خوار مىشوى (44) .
ـ اصلاح بین یکدیگر
در معاشرتهاى اجتماعى، اختلاف و کدورت بین افراد، امرى اجتناب ناپذیر است.ولى باقى ماندن کدورت کارى ناپسند است، علاوه بر اینکه همان افرادى که با هم کدورت و کینه دارند، موظف هستند که رفاقت و دوستى دوباره را جایگزین کینه نمایند، دیگران نیز مکلف اند که به کدورت بین دو برادر مسلمان خود خاتمه بدهند.
در اهمیت این امر امام على (ع) مىفرماید: من همه شیعیان و شما دو فرزندم را به ترس از خدا، نظم در امور و اصلاح بین خود سفارش مىنمایم زیرا که از جد شما رسول الله (ص) شنیدم که مىفرمود: اصلاح بین مردم از همه نمازها و روزهها بهتر است (45) .
مفضل مىگوید، که امام صادق (ع) به من فرمود: اگر دیدى بین دو شیعه ما نزاعى برخاسته، با استفاده از مال من آن را فیصله بده (46) .
ـ وفاى به عهد و پیمان
وفاى به عهد از شاخههاى صداقت است، و مایه اعتماد مردم یک اجتماع به یکدیگر محسوب مىگردد .
در اسلام وفاى به عهد، اهمیت فراوانى دارد.و یکى از مواردى که در قیامت پیرامون آن از انسان سؤال مىشود عهد و پیمان است.چه اینکه خداوند در قرآن مجید مىفرماید:
و اوفوا بالعهد ان العهد کان مسئولا
به عهد خود وفا کنید که همانا از آن سؤال خواهد شد (47) .
خداوند وقتى از ویژگیهاى مؤمنان سخن مىگوید چنین مىفرماید:
و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا
ـ مؤمنین وقتى پیمان مىبندند، به عهد خود وفادار هستند (48) .
و در جاى دیگر مىفرماید:
و الذین هم لاماناتهم و عهدهم راعون
ـ مؤمنان کسانى هستند که به امانات و عهد خود وفا مىکنند (49) .
امام صادق (ع) مىفرماید: ترک سه چیز در اسلام، بر احدى جائز نیست؛ ...دوم: وفاى به عهد؛ چه به انسان خوب باشد چه بد (50) .
در سیره رسول خدا (ص) مىخوانیم: رسول خدا (ص) همراه مردى بود، آن مرد خواست به جائى برود، رسول خدا کنار سنگى توقف کرد و به او فرمود: من در همینجا هستم تا بیائى.آن مرد رفت و مدتى نیامد، نور خورشید بالا آمد و بطور مستقیم بر پیامبر (ص) مىتابید، اصحاب عرض کردند: اى رسول خدا (ص) به سایه بروید.آن حضرت در پاسخ فرمودند: من با او عهد کردهام که همین جا بمانم (نه جاى دیگر) (51) .
و همچنین عمار بن یاسر گوید: من گوسفندانى چند از خانوادهام مىچرانیدم، حضرت محمد (ص) نیز گوسفند مىچرانید.روزى به آن حضرت گفتم: چراگاهى در فلان کوه سراغ دارم که علف فراوانى دارد موافقى فردا گوسفندانمان را به آنجا ببریم؟ فرمود آرى، روز بعد وى زودتر از من به آنجا رفت چون من رفتم دیدم گوسفندان خود را به نزدیکى آنجا برده است ولى نمىگذارد گوسفندان وارد علفزار شوند.
گفتم چرا به علفزار در نیایى؟ فرمود: بدین کسب که من و تو قرار بسته بودیم به اتفاق به آنجا رویم، روا ندانستم بى تو به آنجا بروم. (52)
ـ رفق و مدارا
رفق و مدارا، بمعنى حلم، نرمى و ملایمت با مردم و تحمل و شکیبائى در برابر تند خویى دیگران، ...از مهمترین آداب معاشرت اسلامى است.
انسان در جامعهاى زندگى مىکند که در آن افراد مختلفى وجود دارد.اگر انسان در برابر درشتى دیگران و کج خلقیهاى ایشان مدارا ننماید، باید یا دست از معاشرت بکشد و گوشه انزوا اختیار کند و یا اینکه با بیماریهاى عصبى و روانى دست و پنجه نرم کند.
نرمى، مایه هدایت و ارشاد جاهل است.و تأثیر آن از پاسخ متقابل بسیار بهتر است.
خداوند وقتى موسى و هارون را مأمور مىکند تا به کاخ فرعون بروند؛ به آنها مىگوید:
اذهبا الى فرعون انه طغى، فقولاله قولا لینا لعله یتذکر او یخشى
به سراغ فرعون بروید و با نرمى با او سخن بگوئید شاید بترسد و یا هدایت شود (53) .
نکته مهم اینکه مىفرماید تنبه و هدایت در صورت نرمى محتمل است.لذا با او به نرمى تکلم کنید.
در موفقیت پیغمبر ما عوامل مختلفى نقش داشتند، ولى مهمترین عامل موفقیت پیامبر اکرم (ص) نرمخویى و مدارا کردن ایشان بود.چنانچه در قرآن مىخوانیم «پس با رحمت پروردگار براى آنان نرم گشتهاى و اگر سخت دل بودى از اطرافت پراکنده مىشدند. (54) چه بسیار انسانهایى که بواسطه همین صفت به آغوش اسلام و ائمه (ع) گرویدهاند.در سیره امام سجاد (ع) مىخوانیم: یکى از اقوام و خویشان امام به درب منزل آن حضرت آمده و با داد و فریاد و بنحوى که حاضرین نیز شنیدند، شروع به ناسزا نمود.امام (ع) مقابل آن مرد که در آتش سوزنده خشم قرار داشت، هیچ نگفت.وقتى آن مرد رفت، امام (ع) با یاران خود به درب منزل آن مرد رفته، و او را صدا زدند.مرد که گمان مىکرد حضرت براى انتقام آمده در حالیکه خود را براى جنگ و دعوى آماده کرده بود از منزل خارج شد در این هنگام امام (ع) خطاب به مرد گفت: آنچه بمن نسبت دادى اگر در من هست از خدا مىخواهم مرا ببخشاید، و اگر در من نیست از خدا مىخواهم ترا ببخشاید.مرد که از برخورد امام جا خورده بود، پیشانى امام را بوسید و با عذرخواهى به امام عرض کرد: آنچه من به شما نسبت دادم در شما نیست و من خودم به آن سخنان سزاوارم. (55)
در سیره امام سجاد (ع) مىخوانیم که زهرى مىگوید: با امام سجاد (ع) معاشرت داشتم بخدا قسم کسى را در آن زمان ندیدم مگر اینکه در خفا با آن حضرت دشمن بوده ولى در حضور امام به او اظهار دوستى و مودت مىکرد.زیرا اشخاص به فضایل آن حضرت آگاه بودند از این رو به آن حضرت حسد مىورزیدند ولى بدلیل مدارا و مردم دارى آن حضرت و خوش برخوردى او با همگان آنچنان بود که همه او را دوست مىداشتند. (56)
درباره رفق و مدارا در روایات مىخوانیم:
پیامبر اکرم (ص) مىفرماید: «ما جماعت پیامبران به مدارا کردن با مردم امر شدهایم همانگونه که به انجام فرائض مأمور شدهایم» . (57)
و در روایتى دیگر از پیامبر اکرم (ص) آمده است: «عاقل ترین مردم کسى است که با مردم بیشتر مدارا مىکند» . (58) در یک تصویر سازى از رفق پیامبر اکرم (ص) مىفرماید: «اگر رفق و مدارا خلقى از مخلوقات پروردگار بود که دیده مىشد، زیباترین مخلوقى بود که خداونداو را آفریده است» . (59)
امام على (ع) در این زمینه مىفرماید: «رفق کلید رستگارى است. (60)
امام باقر (ع) مىفرماید: خوشرفتارى و مدارا با مردم یک سوم خرد است. (61)
ـ ایثار و از خودگذشتگى
ایثار و از خود گذشتگى یکى از آداب معاشرت اسلامى است.به این معنا که انسان تا جائى که مىتواند در رفع نیازهاى دیگران بکوشد.امام على (ع) مىفرماید: با مردم، به انصاف رفتار کن ولى با مؤمنان، با ایثار معاشرت نما (62) .
در قرآن این صفت مقدس، از اوصاف مؤمنین شمرده شده است:
و مردم را در آنچه دارند بر خود مقدم مىشمارند، اگر چه خود به آنها نیاز دارند (63) .
در سیره امام على (ع) مىخوانیم:
على (ع) باغ خود را به 12 هزار درهم مىفروشد و همه پولها را بین فقرا و تهیدستان مدینه تقسیم کرده به منزل باز مىگردد.
طبیعى است که انتظار فرزندان و همسر پس از فروش باغ، آوردن غذا و میوه به منزل است، چنانکه فاطمه (س) مى پرسد: پول باغ را چه کردى؟
امام پاسخ مىدهد: در راه خدا انفاق کردم (64) .
و باز در این باره مىخوانیم که:
روزى فاطمه زهرا (س) به على (ع) گفت به نزد پدر رو و از او چیزى بستان تا غذاى امروزمان را فراهم کنى.على (ع) به نزد پیامبر (ص) رفته و دینارى از آن حضرت گرفت و بازار رفت تا بوسیله آن غذایى بخرد.در بین راه مقداد بن اسود را دید از حالش پرسید، معلوم شد که وى سخت در مضیقه است دیناررا به وى داد و خود به مسجد رفت.چون شرمنده بود با دست تهى به خانه بازگردد.مدتى گذشت و پیامبر در جستجوى على به مسجد آمد و به او فرمود: کجا بودى؟ چرا براى خانه چیزى تهیه نکردى؟ امام (ع) عرض کرد: آخر مقداد را دیدم که سخت نیازمند است پس دینار را به وى دادم.پیامبر فرمود از این ماجرا خبر دارم چون خداوند این آیه را در شأن تو فرستاده است: «دیگران را بر خویش مقدم دارند گرچه خود در تنگنا باشند. (حشر: 9) (65) .
ـ تغافل و چشم پوشى
همانگونه که گذشت، انسان موجودى است اجتماعى و مىبایست در جامعه در کنار هم نوعان خود زندگى نماید.
در این معاشرتها، ممکن است انسانها به عیوبى از یکدیگر پى برند.افشاى این عیب و به رخ کشیدن آن، کار پسندیدهاى نیست؛ لذا از نظر اسلام چشم پوشى و تغافل یکى از آداب معاشرت اسلامى است.
امام باقر (ع) مىفرماید: صلاح شأن مردم با هم زندگى کردن است، و با هم زندگى کردن پیمانه پرى است که دو سوم آن زیرکى و یک سوم آن چشم پوشى و خود را به فراموشى زدن است (66) .
ـ صله رحم
از دیگر آداب معاشرت صله رحم است، یعنى سرکشى به خویشان و اقوام.اینکه در جامعه ماشینى امروز، عواطف انسانى بخشکد، و رفت و آمدهاى خانوادگى تحت الشعاع کارهاى روزانه قرار گیرد؛ عملى سخت مورد انتقاد است.در جامعه اسلامى صله رحم و سرکشى به خویشان عملى است پسندیده که مورد تأکید اسلام واقع شده است.
وجود انسان را علاقهها و پیوندها در بر گرفتهاند، از یک طرف پیوند به خالق که اگر قطع شود مایه نابودى انسان است، و از طرفى پیوند با جامعه انسانى بطور عام و پدر و مادر و سایر بستگان بطور خاص.برقرارى این پیوند، مصداق آیه
یصلون ما امر الله به ان یوصل (67) است؛ که مىفرماید: وصل مىکنند آنچه را که خداوند دستور داده تا وصل باشد و در مقابل قطع هر یک از پیوندها مصداقى است از آیه
«ویقطعون ما امر الله به ان یوصل (68)
و قطع مىکنند آنچه را که خدا دستور وصل داده.
که خداوند این بیان را در توصیف انسانهاى فاسق آورده است.
امیر المؤمنین على (ع) مىفرماید: با خویشاوندان خود صله کنید و لو به سلام باشد (69) .
ـ همکارى و تعاون
روشن است که انسان بدلیل اینکه موجودى است اجتماعى نیاز دارد که بسیار از کارها را بشکل جمعى انجام دهد؛ رسیدگى به مسجد، وضعیت مدرسه و کیفیت فضاى آموزشى، خیابان، آپارتمان و شهر...مسائلى است که همکارى همگان را طلب مىکند.همکارى تا جائى که جنبه سازندگى و خیر دارد مورد تأکید اسلام است.چنانکه قرآن مجید مىفرماید:
تعاونوا على البر و التقوى
ـ یکدیگر را در خیر و تقوى یارى نمائید.
و لا تعاونوا على الاثم و العدوان
ـ و در گناه و ستم همدیگر را کمک ننمائید (70) .
کمک براى ازدواج یک جوان، کمک براى اداى قرض مؤمن، حضور فعال در انجمن اولیاء و مربیان، یارى رساندن به یک جوان بیکار و دادن سرمایه به وى...از مصادیق بارز تعاون بر نیکى است که از آداب یک معاشرت اسلامى بشمار مىآید.
امام على (ع) مىفرماید: از واجبترین حقوق خداوند متعال بر بندگانش نصیحت به اندازه توان و همکارى بر اقامه حق است (71) .
ـ نصیحت و خیر خواهى مردم
در جامعه اسلامى، مسلمان هرگز به ضرر، مصیبت و گرفتارى دیگران راضى نیست و براى مردم همان اندازه طالب خیر است که براى خودش خیر و خوبى مطالبه مىکند.
منفعتطلبى در ذات انسان وجود دارد.ولى این منفعتطلبى نباید باعث تضییع حقوق دیگران گردد و بقولى انسان بخواهد فقط به هدفش برسد و لو به ضرر دیگران.امام صادق (ع) مىفرماید : براى مردم چیزى را دوست بدارید که براى خود دوست مىدارید (72) .
پیامبر اکرم (ص) مىفرماید: آنچه دوست دارى مردم با تو کنند، با مردم همان کن و آنچه را خوش ندارى مردم درباره تو کنند، درباره آنها وامدار (73) .
در حدیث آمده است که خدا به حضرت آدم (ع) وحى کرد، تمام سخن را در چهار کلمه براى تو جمع مىکنیم: ...و آنچه میان تو و مردم است این است که آنچه براى خود مىپسندى براى مردم بپسندى و آنچه را براى خود نمىخواهى براى آنها نخواهى (74) .
ـ عفو و گذشت
گذشت و عفو در وقتى که انسان مىتواند انتقام بگیرد، عملى بسیار پسندیده و نشان مردانگى است.
چنانکه پیامبر اکرم (ص) مىفرماید: بر شما باد گذشت و بخشش؛ زیرا گذشت جز عزت چیزى بر شما نیافزاید (75) .
و امام سجاد (ع) به فرزند خود مىفرماید: اگر مردى از طرف راستت به تو بد گفت پس از طرف چپ تو عذرخواهى کرد، پس عذر او را بپذیر (76) .
اگر انسان توجه داشته باشد که هر آینه ممکن است خودش محتاج بخشش دیگران باشد، آن وقت به ارزش عفو و گذشت پى مىبرد.
انتقام اگر چه حق فرد مورد ستم است، ولى همیشه عملى پسندیده نیست و در مواردى مىتواند باعث از هم گسیختگى جامعه گردد.
از آن موارد مىتوان عفو و گذشت در مسائل خانوادگى را متذکر شد که در این موارد عفو و بخشش بسیار پسندیدهتر است، از انتقامى که مایه تخریب محیط خانواده است.
ـ کظم غیظ
غضب و خشم از ذاتیات یک انسان است و خداوند آنرا در وجود انسان قرار داده است.کما اینکه مودت و رحم و محبت را در وجود او قرار داده.
از وصیتهاى امام على (ع) به فرزندش امام حسن مجتبى (ع) این است که: خشم خود را فرو ببر بخاطر اینکه من جرعهاى شیرینتر از فرو بردن خشم ندیدم (77) .
غضب سرچشمه بسیارى از گناهان است، و خطرناکترین حالات روحى انسان در حال غضب از او بروز مىنماید، قاتلى که در حالت غضب کسى را کشته است، اگر اسیر جنون نمىگشت و غیظ خود را فرو برده بود، مرتکب چنین خطائى نمىشد.
خداوند متعال در مقام تمجید و توصیف متقین مىفرماید:
و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس، و الله یحب المحسنین.
متقین، کسانى هستند که خشم خود را فرو مىبرند و مردم را مىبخشایند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد (78) .و در توصیف مؤمنین مىفرماید:
و اذا ما غضبوا هم یغفرون
و وقتى غضبناک مىشوند، مىبخشایند (79) .
در سیره امام صادق (ع) مىخوانیم: یکى از بستگان امام صادق (ع) به خاطر موضوعى در غیاب ایشان نزد مردم، از آن بزرگوار بدگوئى مىکرد.امام صادق (ع) توسط شخصى از بدگوئى او باخبر شد.
امام همین که این خبر را شنید بى آنکه عکسالعمل شدیدى نشان دهد، با کمال نرمش و آرامش برخاست.وضو گرفت و مشغول نماز شد.یکى از حاضران بنام حماد مىگوید:
من گمان کردم که آن حضرت مىخواهد نفرینش کند ولى دیدم آن بزرگوار بعد از نمازش چنین دعا کرد:
خدایا من حقم را به او بخشودم تو از من بزرگوارتر و سخىتر هستى او را به من ببخشاى و کیفرش مکن (80) .و حضرت صادق (ع) مىفرماید: آنکس که خشم خود را فرو برد در حالیکه مىتواند آنرا اعمال کند خداوند قلب او را در قیامت، از رضایت خود پر مىکند (81) .
ـ مهماننوازى
از آداب ارزشمند معاشرت اسلامى، مهمان نوازى است.نقل است که ابراهیم خلیل الرحمان آنقدر به مهمان نوازى علاقمند بوده که اگر مهمانى بر او وارد نمىشد خود به جستجوى مهمان بر مىآمد. (82) .
و نیز از امام على (ع) نقل است که او را نگران یافتند چون سبب را پرسیدند فرمود هفت روز است که مهمانى بر ما وارد نشده است. (83)
در فرهنگ اسلامى، مهمان حبیب خدا است، احترام به او مورد تأکید اسلام است؛ و یک ارزش محسوب مىگردد.
امام صادق (ع) مىفرماید: اسرائى را نزد پیامبر اکرم (ص) آوردند.
یکى از آنها را جلو آوردند که مجازات کنند.پس جبرئیل عرض کرد: یا محمد پروردگارت سلام رسانیده، مىفرماید: به درستى که اسیر تو اطعام و مهماننوازى مىکند و بر سختیها صبر و تحمل دارد.
سپس پیامبر اکرم (ص) به اسیر فرمود که جبرئیل من را از اوصاف تو خبر داد، من ترا آزاد کردم.
سپس آن اسیر به حضرت عرض کرد، که آیا خدا، این اوصاف را دوست دارد.حضرت فرمودند: آرى، سپس آن اسیر عرض کرد:
قسم به کسى که ترا به حق مبعوث کرد هرگز کسى را از مالم رد نکنم و مسلمان شد (84) .
ـ رفع حاجت مؤمنین و همدردى با مردم
از آداب معاشرت اسلامى، رفع حاجت، و کمک به سایرین است.این خصلت مورد ستایش اسلام، و از خصوصیات مؤمنان است.در سیره رسول الله مىخوانیم:
دختر حاتم اسیر اسلام بود، به پیامبر عرض کرد: اگر صلاح مىدانى مرا آزاد کن و از سرزنشقبیلههاى عرب دور ساز.همانا پدرم بردگان را آزاد مىساخت، و در حوادث تلخ روزگار به مردم کمک مىکرد.حضرت به دختر حاتم فرمود این از اوصاف مؤمنین است.سپس به مسئولین امر فرمود که : به پاس احترام به ارزشهاى اخلاقى پدرش او را آزاد کنند (85) .
فرد مسلمان در جامعه اسلامى مکلف است تا جائى که مىتواند در صدد رفع حوائج مؤمنین باشد .و اگر نتوانست حاجت وى را بر طرف کند، تا حد امکان با او همدردى نماید و خود را شریک در غم و رنج وى نشان دهد.
امام صادق (ع) در این زمینه مىفرماید: هر کس در صدد رفع حاجت برادر مؤمنش باشد، خداوند در صدد رفع حاجت اوست تا مادامى که او در صدد رفع حاجت برادر خویش است (86) .
آن حضرت مىفرمایند: هر کس همراه برادر خویش برود، خواه کارش را انجام دهد خواه انجام ندهد، همچون کسى است که یک عمر خداى را پرستیده باشد.مردى پرسید: در پى حاجت برادر خود با وى برود و طواف را قطع کند، امام فرمود: آرى (87) .
برترى رفع حاجت مؤمن، بر طواف کعبه را در سیره عملى آن حضرت (ع) از زبان ابان بن تغلب مىتوان فهمید.
ابان گوید: همراه امام صادق (ع) مشغول طواف کعبه بودم در گرماگرم طواف یکى از شیعیان با اشاره از من خواست تا همراه او براى برآوردن حاجت او بروم ولى من دوست نداشتم طوافم را قطع کنم، و امام را رها کنم...حضرت فهمید و به من فرمود: همراه او برو.گفتم آیا طوافم را بشکنم؟ فرمود: آرى (88) .
در سیره امام سجاد (ع) مىخوانیم: زید بن اسامه یکى از مسلمانان عصر امام سجاد (ع) بود، امام شنید که او بیمار شده و بسترى است، به عیادت او رفت؛ دید گریه مىکند فرمود: چرا گریه مىکنى؟
زید گفت: مبلغ پانزده هزار دینار قرض دارم و گریهام براى این مبلغ کلان بدهکارى است که بر گردنمهست و چیزى از مال دنیا بجا نگذاشتهام تا به اندازه این مبلغ باشد.
امام سجاد (ع) به او فرمود: گریه نکن آن قرض تو بر من، و تو از آن برى هستى.
آنگاه امام همه قرضهاى او را ادا کرد (89) .
ـ عذر پذیرى
انسان در جامعه انسانى زندگى مىکند چه بسا کسانى که به انسان بدى کنند و بعد پشیمان گشته و عذرخواهى نمایند، یکى از آداب معاشرت اسلامى، عذرپذیرى است چنانکه وقتى از انسان معذرت خواسته شد، سخت نگیرد و بپذیرد.
امام سجاد (ع) در نصیحت فرزند خود مىفرماید: اگر مردى از سمت راست تو به تو بد کرد سپس از طرف چپ تو از تو عذر خواست، پس عذر او را بپذیر (90) .
ـ تواضع و فروتنى
تواضع از آداب پسندیده اجتماعى است و در اسلام تأکیدات فراوانى بر آن شده است.شخص متواضع، مورد احترام مردم است.ولى متکبر در تنهائى موحش خود، گرفتار است و در میان مردم جائى ندارد.
اگر انسان توجه داشته باشد، او هم بندهاى است از بندگان خدا با همه خصائص و خصوصیات بندگى؛ یعنى ناتوان است، در معرض بیمارى است و اجل در پى او است...آنگاه مشى آمیخته با تواضع اختیار مىنماید:
امام على (ع) در این زمینه مىفرماید:
ذلیل و بیچاره فرزند آدم، اجلش پنهان است، بیماریهایش پوشیده، عملش نگهدارى مىشود پشه او را دردناک مىسازد، آب در گلو بگیرد، او را مىکشد، عرق او را بدبو مىکند (91) .
آیا انسانى با این همه ضعف، سزاوار است گردنکشى نماید.در اهمیت و نقش تواضع در معاشرت مىفرماید:
هر کس درختش نرم باشد، (یعنى متواضع باشد) شاخههاى او (دوستانش) فراوان است (92) خداوند بندگان خود را با تواضع توصیف مىکند.
عباد الرحمن الذین یمشون على الارض هونا (93) .
بندگان خدا کسانى هستند که در روى زمین به آرامى راه مىروند.
اگر چه تواضع صفت پسندیدهاى است ولى در مقابل متکبرین که تواضع دیگران را در مقابل خود وظیفه آنها مىدانند، پسندیده نیست.چنانچه پیامبر اکرم (ص) مىفرماید: هر گاه افراد متواضع از امت مرا دیدید، در برابر آنها تواضع کنید، هر گاه افراد متکبر را دیدید در برابر آنها تکبر نمائید (94) .
ـ دفاع از حقوق مؤمنین
دوستى انسان با دیگران ایجاب مىکند، که از حقوق معاشرین خود دفاع نماید.و این از اولین آداب دوستى است.امام على (ع) مىفرماید: دوست در حقیقت دوست نیست مگر اینکه رعایت نماید دوست خود را در سه وقت؛ در رنج و گرفتارى او، در نبودن او، در وفات او (95) .
در سفرى که امام کاظم (ع) به عراق نمود، على بن یقطین از وضع خود به امام شکوه کرد و گفت: آیا وضع و حال مرا مىبینى که در چه دستگاهى قرار گرفته، با چه مردمى سر و کار دارم.امام فرمود: خداوند، در میان ستمگران مردانى دارد محبوب، که بوسیله آنان از بندگان خوب خود حمایت مىکند و تو از آن مردان محبوب خدائى (96) .
یکى از جاهائى که مىبایست از حق مؤمنان دفاع کرد، پشت سر آنهاست؛ یعنى وقتى که مؤمن غایب است، از حق او دفاع کرد، و شأن او را حفظ نمود:
پیامبر اکرم (ص) مىفرماید: کسى که در حضورش مسلمانى را غیبت نمایند و او بتواند دفاع کند، و نکند؛ خداوند او را در دنیا وآخرت به ذلت کشاند (97) .
تذکر و امر به معروف
امر به معروف و نهى از منکر از آداب مهم معاشرت اسلامى است.
تذکر و نصیحت از عوامل مهم رسیدن به کمال است.و مایه پیرایش جامعه از زشتىها و احیاى سنن و آداب نیکو مىباشد.
از نظر اسلام، یکى از معیارهاى انتخاب دوست، این است که داراى وصف تذکر باشد.یعنى دوست خوب، دوستى است که خوبیها را به انسان متذکر شود و عیوب انسان را به او گوشزد نماید .
امام صادق (ع) مىفرماید: بهترین دوستم کسى است که عیوبم را به من هدیه آورد (98) .
و اگر کسى چنین نکند در حقیقت به دوست خود خیانت کرده است.
امام صادق (ع) : کسى که برادرش را در حین کار زشتى ببیند ولى او را منع نکند، پس به او خیانت کرده است (99) .
و باز آنحضرت در مقام تهدید مىفرماید: کسى که برادر مؤمنش را در انجام حاجت ناپسندى یارى کند و او را از آن کار باز ندارد، مانند کسى است که به خدا و رسولش خیانت کرده است و خداوند خصم و دشمن اوست (100) .
حارث بن مغیره گوید: در کوچههاى مدینه به امام صادق (ع) رسیدم.حضرت چون مرا دید فرمود اى حارث این را بدان که داناهایتان مسئول نادانهایتان خواهند بود.این بفرمود و دیگر توقفى ننمود و برفت.در اولین وقت مناسب به خانهاش شتافتم پس از کسب اجازه به خدمتش رفتم و عرض کردم: این فرموده شما مرا منقلب کرد.ممکن است در این باره بیشتر توضیح دهید .
فرمود: چه چیزى شما را مانع است که چون بشنوید یکى از خودتان (جماعت شیعه) مرتکب اعمالى شده که مایه اذیت و آزار و موجب ننگ ماست.به نزد وى رفته و او را متذکر نموده و نصیحتش کنید و با سخن نرم و حکیمانه او را از کارش باز دارید؟ عرض کردم آخر آنها از ما نمىشنوند .فرمود پس وظیفه دارید از آنها جدا شده و با آنان همنشینى نکنید؟ (101) در اهمیت این ادب از آداب معاشرت مىباید گفت که امر به معروف در شریعت اسلام جایگاه ویژهاى دارد؛ تا آنجا که امیر المؤمنین على (ع) در مقایسهاى بین امر به معروف و اعمال نیک دیگر، آنرا مثل دریا و سایر اعمال را مثل آب دهان مىشمرد.
همه اعمال حتى جهاد، در مقابل امر بمعروف مثل آب دهان است در مقابل دریا (102) .امر به معروف، اگر جنبه عملى پیدا کند تأثیرى بمراتب بیشتر از زبان دارد.
امر به معروف با عمل، اثرش بیشتر است از تذکرى که فقط با زبان باشد.
ابن ابى یعقوب گوید: امام صادق (ع) به من فرمود: شما (شیعیان) با رفتار و کردارتان مردم را به مذهبتان دعوت کنید، نه با زبانتان، تا کوشش در عبادت و پرهیز از گناه و صداقت و راستگوئى را در رفتار شما مشاهده کنند، (و بدین روش مىتوانید مردم را به سوى دین بکشانید) (103) .
اینکه انسان دیگران را به معروف امر کند و خود انجام دهنده آن نباشد، تأثیرى نخواهد داشت و به باران بر سنگ تشبیه شده است.
خداوند در مقام اعتراض به چنین افرادى مىفرماید:
یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون.
اى کسانى که ایمان آوردهاید چرا به آنچه مىگوئید عمل نمىکنید (104) .
اگر چه نماز ستون دین و سیماى مکتب است ولى مىبایست گفت که همه اعمال حتى نماز، قوامشان در جامعه بسته به اجراى این فرضیه الهى است.با انجام امر به معروف و نهى از منکر جامعه اسلامى شکل اسلامى به خود مىگیرد.و احکام اسلامى در جامعه پیاده مىشوند.
ـ حیا
حیا مترادف عفت و بعضا صفتى است نفسانى که شهوت را کنترل مىنماید و یا اینکه حالتى است درانسان که او را از انجام کارهاى غیر جائز، باز مىدارد (105) .
حیا نیرویى است که تمام اعمال انسان را کنترل مىنماید تا هر چه را نفسش اراده کرد انجام ندهد.
پرهیز از تعبیرات زشت و زننده (حیاء در گفتار) پرهیز از پوشیدن لباسى و لو غیر منافى با اسلام (ظاهرا) دورى از شوخىهاى رکیک...از مصادیق حیاء در معاشرات اسلامى مىباشند .
امام على (ع) برترین اعمال را عفت مىداند بالاترین عبادات عفت و پاکدامنى است (106) .
امام کاظم (ع) مىفرماید: خداوند بهشت را بر فاحش و زشتگو و کمشرمى که از آنچه مىگوید یا در مورد او گفته مىشود حیا نمىکند، حرام کرده است (107) .
اگر چه بسیارى از مواقع حیا را، مرادف با خجالت، معرفى مىکنند، ولى این تلقى از حیا مردود است، چون خجالت و خجل بودن از نظر اسلام پسندیده نیست.
آنچه از روایات منابع اسلامى بدست مىآید، حیا نیرویى است که انسان را از دست زدن به اعمال زشت باز مىدارد، و مانع از آن مىشود که هر چه به فکرش آمد بر زبانش جارى نماید .کما اینکه امام على (ع) مى فرماید: حیاء انسان را از کار زشت باز مىدارد. (108)
اگر چه حیا براى همه پسندیده است ولى براى بانوان پسندیده است چنانچه امام صادق (ع) مىفرماید: حیا ده جزء است 9 جزء در زنان و یک جزء در مردان (109) .
در جایگاه حیا همین بس که از نظر اسلام هر کس پرده حیاى خود را بدرد، آبرو و شخصیتى ندارد، و لذا اسلام غیبت چنین افرادى را جائز شمرده است؛ چه اینکه پیامبر اکرم (ص) مىفرماید : هر کس پرده حیا را درید غیبتش جائز است (110) .
اگر چه هنوز عنوانهایى براى آداب معاشرت مىتوان یافت ولى به همین مقدار کفایت مىنمائیم .
3 ـ آنچه در معاشرت باید ترک شود
در ذیل به آفات معاشرت اسلامى خواهیم پرداخت.یعنى آنچه از نظر اسلام در معاشرت مردود شمرده شده و باید ترک شوند.
ـ سخنچینى
سخنچینى و نمامى، عملى بسیار زشت و ناپسند است که آثار بسیار سوئى بر اجتماع مىگذارد، مثل تفرقه، کینه و کدورت و...از نظر اسلام سخنچینى در معاشرت، عملى مردود است و فرد مسلمان باید از این عمل پرهیز نماید.
پیامبر اکرم (ص) به اصحابش فرمود: مىخواهید شما را خبر دهم از بدترین مردم؟ گفتند: آرى یا رسول الله.حضرت فرمود:
بدترین مردم کسى است که در میان مردم به سخن چینى راه مىروند و در میان دوستان جدائى مىاندازند و از براى بىعیبان عیب مىجویند (111) .
و امام باقر (ع) فرمود: بهشت بر سخن چینان حرام است (112) .
سعدى، در این بیت سخنچین را تشبیهى بسزا نموده است:
میان دو کس جنگ چون آتش است
سخنچین بدبخت، هیزمکش است
ـ تجسس و عیبجوئى
یکى از صفات رذیله، جستجو کردن داخل زندگى دیگران است که مورد نهى اسلام واقع شده است .
قرآن کریم مىفرماید:
و لا تجسسوا
؛ یعنى در امور مردم کنجکاوى نکنید (113) .
پیامبر اکرم (ص) مىفرماید: لغزشهاى مؤمنین را جستجو نکنید پس به حقیقت کسى که در جستجوى لغزشهاى برادرش باشد، خدا لغزشهاى او را دنبال مىکند.اگر چه در اندرون خانهاش باشد (114) .
در سیره امام على (ع) مىخوانیم که امام حسین (ع) فرمود: روزى مردى به نزد پدرم آمد و دربارهگروهى سعایت نمود؛ حضرت به من فرمود: بگو قنبر بیاید؛ چون قنبر آمد بوى فرمود : به این سعایت کننده بگو تو چیزهائى بما گفتى که خدا را خوش نیامد برو که در پناه خدا نباشى (115) .
تجسس در حقیقت یک بلاى اجتماعى است که مایه هتک حرمت دیگران و ریختن آبروى آنها مىشود .علاوه بر این مایه اشاعه فساد در جامعه خواهد گشت.
از نظر اسلام نه تنها تجسس در عیوب دیگران مذموم است، بلکه اگر انسان مؤمن، بر عیوب دیگران ناخودآگاه اطلاع پیدا کرد، موظف به کتمان است.چنانچه امام باقر (ع) مىفرماید : بر مؤمن واجب است که 70 مرتبه گناه برادر مؤمنش را بپوشاند یا 70 گناه کبیره مؤمن را بپوشاند (116) .
ـ سوء ظن
سوء ظن، دستمایه بسیارى از نابسامانىهاى جامعه اسلامى بلکه جامعه انسانى است.
شایعات، قضاوتهاى عجولانه، دروغ و...همه ریشه در سوء ظن دارند.خداوند نسبت به گمان بد، مىفرماید:
یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم و لا تجسسوا
اى اهل ایمان از بسیارى گمانها پرهیز نمائید، زیرا برخى از گمانها گناهند (117) .و امیر المؤمنین على (ع) مىفرماید: هر کارى که از برادر دینىات سر زد نیکو بشمار و در سخنش گمان بد مبر، تا آنجا که براى آن جایگاه و محمل خوبى مىیابى (118) .
البته حسن ظن بسیار نیز مایه گرفتارىهاى فراوان است امام صادق (ع) در این زمینه مىفرماید : اگر زمان، زمانى بود که عدل و داد بر ظلم و جور غالب بود، گمان بد به کسى بردن روا نباشد جز اینکه بدى او ثابت باشد.و اگر زمان، زمانى بود که ظلم و جور به عدل و داد غالب بود، روا نباشد که به کسى گمان نیک برى مگر اینکه نیکى وى ثابت باشد (119) .
ـ تکلف و تشریفات
دوستى هر قدر که بىریاتر و خدمانى تر باشد، دوام و استحکام بیشترى دارد.
اکثر اسرافها، دعواهاى خانوادگى و طلاق ریشه در همین تکلفات و تشریفات بىمورد اجتماعى دارد.قصه دردناک چشم و هم چشمى که معمولا در بانوان رواج بیشترى دارد، دستاورد میهمانىهاى آمیخته با تکلف و تشریفات است.
در سیره پیامبر (ص) مىخوانیم: پیامبر (ص) ساده بود بىپیرایه و عارى از تکلف؛ مجلس وى آنچنان بود که هیچ تفاوتى میان او و اصحابش دیده نمىشد؛ در حلقهاى میان افراد مىنشست تا هیچ برترى وجود نداشته باشد و از هر گونه اشرافیت سخت بىزار بود (120) .
خلاصه اینکه، یکى از آفات بزرگ معاشرت اسلامى که شدیدا باید از آن اجتناب نمود، اسارت در زندان تکلف و تشریفات پوچ است.ولى این هرگز بدان معنا نیست که انسان کمتر از حد توان از میهمان خود پذیرایى نماید.اکرام مهمان در حد توان از مقوله تشریفات جدا است.
ـ اهانت به معاشرین (مسخره کردن، لقب زشت دادن، سرکوفت کردن)
در سوره حجرات، اخلاقىترین سورههاى قرآن، خداوند در آیه 11، سه آفت مهم معاشرت را متذکر شده و مسلمانان را از آنها بر حذر مىدارد.
یا ایها الذین آمنوا لا یسخر قوم من قوم...و لا تلمزوا انفسکم و لا تنابزوا بالالقاب ...
اى اهل ایمان کسى از شما دیگرى را مسخره نکند، همدیگر را سرزنش نکنید، و لقب زشت به هم ندهید.
اگر چه همه این آفات را مىتوان در کوچک شمردن دیگران و خود بزرگ بینى جستجو کرد، ولى ذکر تکتک آنها در این آیه دلیل اهمیت و قبح آنهاست.
در سیره امام صادق (ع) برخورد شدید با هرزه گویان را مىتوان دید.روزى یکى از دوستان امام که همواره با حضرت محشور بود به غلام خود گفت: اى زنازاده.
امام وقتى این هرزه گوئى را شنید، خشمگین شد و به او فرمود: از من دور شو که ترا نبینم (121) .پیغمبر اکرم (ص) مىفرماید: بندگان خدا را حقیر نشمارید که حتى بنده کوچک نزد خدا بزرگ است (122) .
و نیز مىفرماید: کسى که مرد یا زن مؤمنى را ذلیل کند و یا بخاطر فقرش، حقیر شمارد، خداوند او را در قیامت مشهور گردانیده، سپس به فضاحت مىکشاند (123) .
سرکوفت زدن و سرزنش کردن در حقیقت نمک بر زخم دیگران پاشیدن است و این با همدردى، که از آداب معاشرت است، سازگار نیست.
ـ اذیت کردن دیگران
از نظر اسلامى، اذیت کردن مؤمنین، حتى به کوچکترین وسیله، عملى بسیار زشت قلمداد شده است، چنانکه امام صادق (ع) مىفرماید: هر کس بر ضرر مسلمانى و لو یک کلمه سخن بگوید، روز قیامت بر پیشانى او نوشته خواهد شد: این بنده از رحمت خدا مأیوس است (124) .
دنیا اگر چه دار مکافات نیست، ولى بسیارى از اعمال انسان، مىتوانند نتایجى دنیوى داشته باشند.
آزردن مردم از همین قبیل است؛ چنانکه امام صادق (ع) مىفرماید: هر کس آزارش را از مردم برداشت، فقط یک دست از آنها برداشته است، ولى در مقابل، دستهاى بسیارى از آزار او خودارى خواهند کرد (125) .
شاعر، در این زمینه مىفرماید: انگشت مکن رنجه بدر کوفتن کس*تا کس نکند رنجه بدر کوفتنت مشت
ـ تفرقه و تکروى
دیگر از آفات اجتماع اسلامى، تفرقه و جدائى است کنارهگیرى از جامعه و حرکت برخلاف مسیر حقى که جماعت حرکت مىکنند، مایه هلاکت است.چنان که امام على (ع) مىفرماید: همواره همراه بزرگترین جمعیتها (اکثریت طرفدار حق) باشید که دست خدا با جمعیت است؛ ازپراکندگى بپرهیزید که انسانهاى تنها، بهره شیطان هستند؛ هم چنان که گوسفند تنها، طعمه گرگ است (126) .
پیغمبر اکرم (ص) تفرقه را مایه تباهى جامعه دانسته، مىفرمایند: تنها چیزى که امتهاى گذشته را تباه ساخت، همانا اختلاف و تفرقه بود (127) .
و خداوند جامعه اسلامى را از تفرقه نهى مىکند:
و لا تنازعوا فتفشلوا
؛ پس با هم نزاع نکنید چون نزاع مایه سستى شما است (128) .
ـ غیبت
غیبت، گناهى است که جامعه را فاسد مىکند و حالت سوء ظن در جامعه ایجاد مىنماید.آیات و روایات با زبان بسیار تندى با مسئله غیبت برخورد کردهاند.قرآن مجید مىفرماید: . ..
و لا یغتب بعضکم بعضا
..بعضى از شما بعض دیگر را غیبت ننماید (129) .
در معنى غیبت، فقها گفتهاند: درباره مسلمانى چیزى را گفتن که اگر او بشنود دلگیر گردد .
غیبت آثار اجتماعى سوئى دارد از جمله: جامعه آلوده به غیبت، روى وحدت را نخواهد دید، تعاون و همکارى از بین خواهد رفت؛ عداوت و کینه دامنگیر جامعه خواهد شد و فحشا در جامعه اشاعه پیدا خواهد کرد و...
پیامبر اکرم (ص) در مذمت غیبت مىفرماید: غیبت در نابودى دین مسلمان، زودتر از بیمارى خوره در درون او مؤثر است (130) .
عقوبت غیبت فقط دامنگیر غیبت کننده نمى شود، بلکه شنیدن غیبت و نشستن در مجلس غیبت نیز حرام است.امام على (ع) در این زمینه مىفرماید: شنونده غیبت در گناه و عقاب، همانند غیبت کننده است (131) .
عمرو بن جمیع از ملازمان امام صادق (ع) گوید: روزى حضرت بمن فرمود: هر کس که به نزد ما مىآید، اگر وى بمنظور آموختن فقه و قرآن و تفسیر آمده او را راه ده و اگر آمده که عیوب مردم را که خداآنها را مستور داشته فاش سازد جوابش کنید و او را به خانه ما راه مدهید. (132)
ـ تهمت
زشتترین گناهى که در اسلام از آن یاد شده است، تهمت زدن است.
امام صادق (ع) مىفرماید: تهمت زدن به بىگناه، از کوههاى عظیم نیز سنگینتر است (133) .
و نیز مىفرماید: کسى که برادر مسلمانش را متهم کند، ایمان در قلب او ذوب مىشود؛ همانند ذوب شدن نمک در آب (134) .
اشاعه این عمل زشت در جامعه، آثار بسیار سوئى دارد از جمله نا امنى، از هم گسیختگى، از بین رفتن اعتماد عمومى و اشاعه فحشاء...
4 ـ پیرامون همنشینان
دوست در زندگى انسان تأثیر فراوانى داشته و نقش مهمى را بازى مىکند، به همین دلیل اسلام تأکید فراوانى روى شناخت دوست و همنشین دارد؛ امام صادق (ع) مىفرماید: سه چیز از نشانههاى مؤمن است: 1 ـ توحید و علم به خدا 2 ـ علم او بکسانى که آنها را دوست دارد 3 ـ علم او بکسانى که با آنها دشمن است (135) .
ما در این قسمت، به خصوصیات همنشین خوب و بد، اشاره خواهیم نمود و افرادى را که همنشینى با آنها از نظر اسلام مذموم است، متذکر خواهیم شد.
ـ همنشین خوب
درباره همنشین خوب، پیامبر اکرم (ص) معیارهائى را معرفى مىفرماید:
ایشان در پاسخ به این سؤال که همنشین خوب کیست؟ (136) معیارهاى زیر را بیان مىدارند:
1 ـ دیدارش شما را به یاد خدا بیندازد.یعنى دوست خوب کسى است که شما با دیدن او، خدا را به یاد آرید؛ یعنى اینکه رنگ خدائى داشته باشد.خدا به پیامبرش چنین مىفرماید:
و لا تطرد الذین یدعون ربهم بالغداوة و العشى یریدون وجهه
یعنى: از دور خدا پراکنده مکن (ترک معاشرت مکن) با کسانى که به هر صبح و شام، خدا را خالصانه عبادت مىکنند (137) .
و در مقابل مىفرماید:
و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداوة و العشى یریدون وجهه
یعنى: با کسانى باش که هر صبحگاه و شامگاه، خدا را خالصانه عبادت مىکنند (138) .
معاشرت با افرادى که انسان با دیدن آنها به یاد خدا مىافتد، مایه پیرایش انسان از زشتىها است.
چون انسان در مقابل چنین افرادى، اجازه گناه و معصیت به خود نمىدهد.
2 ـ گفتارش بر علم شما بیفزاید.
معاشرت با عالم، از معاشرتهاى بسیار ممدوح، و مورد تأکید اسلام است.معاشرت با عالم، در درجه اول، انسان را از مضراتى، که همنشینى با نادان در بردارد، مصون مىدارد، و علاوه بر این مایه آشنایى انسان با علم و ادب است.
امام على (ع) در نامهاى به مالک اشتر مىنویسد: با دانشمندان زیاد به گفتگو بنشین و با اندیشمندان بسیار به بحث بپرداز (139) .
و امام موسى بن جعفر (ع) به نقل از پیامبر (ص) مىفرماید: از علما سؤال کن، با حکما آمد و شد داشته باش و با فقرا مجالست نما (140) .
3 ـ عملش، آخرت را به یاد شما آرد.
سومین معیارى که در حدیث پیامبر (ص) آمده، این است که، مىباید با کسى همنشین شد که به واسطه ترس از دوزخ و قیامت، خود را به گناه نمىآلاید؛ و همین امر باعث مىشود که انسان با دیدن او و ترسى که از قیامت که در وجودش مىباشد به یاد آخرت و قیامت افتد .یاد قیامت، مهمترین عاملى است که انسان را از گناه باز مىدارد.
خداوند در قرآن مجید مىفرماید:
الا یظن اولئک انهم مبعثون لیوم عظیم.
یعنى: آیا (گناهکاران) گمان نمىکنند که در روز جزا برانگیخته خواهند شد (141) .
دقت در این آیه شریفه به ما مىفهماند که اگر انسان احتمال هم بدهد قیامتى هست و در حد احتمال به یاد قیامت باشد، دست به گناه نمىزند.
خداوند درباره پیامبران خود مىفرماید:
انا اخلصنا هم بخالصة ذکرى الدار؛ ما آنها را با یاد آخرت، خالص و پاک گرداندیم (142) .
اگر انسان دوستى را انتخاب نماید که با دیدنش به یاد آخرت افتاده و گناه ننماید، دوست کاملى را اختیار کرده است و از مسیر انسانى منحرف نخواهد شد.
پیامبر اکرم (ص) مىفرماید: دوست خوب، کسى است که دیدنش غفلت شما از قیامت را بزداید و در کار نیک همراهیتان نماید. (143)
از آنچه گذشت مىتوان علاوه بر خصوصیات دوست خوب، به آداب دوستى هم رسید، یعنى دوستى مىباید بر سه محور: علم، یاد خدا و یاد قیامت استوار باشد.
ـ همنشین بد
در قرآن کریم، مسلمانان از دوست گرفتن افراد زیر نهى شدهاند: 1 ـ کافرین،
یا ایها الذین امنوا لا تتخذوا الکافرین اولیاء (144) .
2 ـ یهود و نصارى؛
یا ایها الذین امنوا لا تتخذوا الیهود و النصارى اولیاء (145) .
3 ـ دشمنان خدا؛
یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوى و عدوکم اولیاء (146) .
4 ـ اهانت کنندگان به دین؛
یا ایها الذین امنوا لا تتخذوا الذین اتخذوا دینکم هزوا و لعبا...اولیاء (147) . ـ مغضوبین؛
یا ایها الذین آمنوا لا تتولوا قوما غضب الله علیهم (148) .
6 ـ غافلین از یاد خدا؛
و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا (149) .
و تبعیت نکنید کسانى را که دلهاشان از یاد ما غافل است.
توجه به این آیات، حداقل به ما مىفهماند که مسلمان مجاز نیست با هر کس که خواست طرح دوستى و معاشرت بریزد.امام سجاد (ع)، (با استناد به آیه 68 سوره انعام) مىفرمایند: چنین نیست که بتوانى با هر کس که دوست داشتى، همنشین باشى (150) .
ذیلا به ذکر افرادى که از نظر روایات اسلامى، معاشرت با آنها نهى شده است مىپردازیم : الف ـ نادان و بىخرد و احمق.
نادان و بىخرد از جمله افرادى است که معاشرت با او نهى شده است.
امام صادق (ع) مىفرماید: هر چه مىتوانى از شخص پست و بى خرد بگریز (151) .
امام على (ع) مسلمان را از دوستى با احمق بر حذر مىدارد و در علت آن مىفرماید: «احمق ترا به چیزى وا ندارد، و امید نیست که هر چه بکوشد بدى را از تو دور دارد و چه بسا خواهد سودت رساند ولى به زیانت کشاند...دوریش بهتر از نزدیکى است (152) .
و باز مىفرماید: فساد اخلاق بر اثر معاشرت با بى خردان است و سلامت اخلاق به برکت معاشرت با خردمندان (153) .
و باز مىفرماید: «همنشین احمق مباش، چون کارش را در نظر تو مىآراید و دوست دارد تو هم چون او باشى (154) .
ب ـ فاسق و گناهکار
امام صادق (ع) مىفرماید: على (ع) هر وقت بالاى منبر مىرفت مردم را از همنشینى با فاسق بر حذرمىداشت و در بیان علت مىفرمود: «او دوست دارد مثل او باشى، و ترا در امر دینت کمک نمىکند، نزدیک شدن به او جفا، قساوت قلب و ننگ است براى تو (155) .
و امام سجاد (ع)، همنشینى با پنج کس را ناپسند مىشمارد و یکى از آنها فاسق است (156) .
کمترین اثر معاشرت با گناهکار، این است که قبح گناه در نظر انسان شکسته مىشود و در دام گناه گرفتار مىآید.
ج ـ دروغگو و سخنچین
امام على (ع) مسلمانان را از دوستى با دروغگو و سخنچین بر حذر مىدارد و مىفرماید : با دروغگو زندگى بر تو گوارا نیست؛ حدیث تو را به دیگران رساند و داستان دیگرى را به تو.تا داستانى را به پایان رساند داستان دیگرى به دنبال کشاند؛ میان مردم دشمنى افکند و کینه در سینهها بکارد.از خدا بترسید و در برابر دروغگو مراقب خود باشید (157) .
و امام سجاد (ع) پس از نهى معاشرت با دروغگو مىفرماید: دروغگو مثل سرابست و ترا با دروغهاى خود فریب مىدهد (158) .
د ـ بخیل
امام صادق (ع) مىفرماید: بر تو باد که با شخص بخیل مصاحبت ننمائى، زیرا که او مال خود را در شرایط سخت و هنگام نیازمندى، از تو دریغ دارد (159) .
ح ـ قاطع رحم
یعنى کسى که با اقوام و خویشان خود قطع رابطه کرده است.
امام صادق (ع) مىفرماید: «بپرهیز از مصاحبت با قاطع رحم، که من او را در سه جاى قرآن ملعون یافتم (160) .و امام سجاد (ع)، همنشینى با پنج گروه را منع کرده است: که یکى از ایشان قاطع رحم مىباشد (161) .
و ـ هوسبازان و هواپرستان
هواپرستى زمینهساز گناهان بزرگ است و دام شیطان بحساب مىآید.امام على (ع) مىفرماید : «مجالست با اهل هوا، ایمان را به فراموشى مىسپارد و شیطان را به حضور مىکشاند» (162) .
ز ـ زینت دهندگان گناه
در اجتماع شاید به کسانى برخورد کنیم که علاوه بر گناه کارى، مىخواهند در مسیر گناه همراهى داشته باشند، لذا گناه خود و دیگران را خوب جلوه مىدهند.این جماعت از جمله افرادى هستند که معاشرت با آنها مایه انحطاط انسان است.و اسلام معاشرت با آنها را مذموم مىداند .
امام على (ع) در پاسخ به این سؤال که چه همدمى از همه بدتر است؟ مىفرماید:
بدترین همدم کسى است که معصیت خداوند را در نظر تو زینت بدهد (163) .
ح ـ اهل بدعت
بدعت به معنى سنت و دستور نوینى است که بر خلاف دین است و در دین جعل مىشود.و اهل بدعت کسانى هستند که چنین عملى را انجام مىدهند.این عمل در اسلام از محرمات بزرگ است و از نظر اسلام همنشین شدن با این افراد مذموم است.
امام صادق (ع) مىفرماید: با بدعتگذاران مصاحبت نکنید و با آنها هم نشین مباشید؛ چرا که در نظر مردم خود نیز یکى از آنها مىشوید (164) .
و در جاى دیگر مىفرماید: سه گروهند که اجتناب از آنها بر هر کس واجب است.
یکى از این سه گروه، اهل بدعت است (165) .
ط ـ اشرار
امام على (ع) درباره علت ذم معاشرت با اشرار مىفرماید: همنشینى با اشرار مایه بدگمانى خوبان است (166) .
در روایت گذشته (شماره 3) از امام صادق (ع) گروهى دیگر از کسانى که اجتناب از آنها واجب است اشرار هستند.
ى ـ اراذل و اوباش
مردم پست و فرومایه، انسانهاى دون همت، مردمى هستند که بواسطه فرومایگى خود دست به هر کار مىزنند، این انسانها معاشرتشان منهى و مذموم است.
پیامبر اکرم (ص) مىفرماید: سه گروهند که مجالست با آنها دل را مىمیراند.
اول همنشینى با اراذل و اوباش... (167)
دوستى با این افراد مایه حسرت ابدى است؛ لذا کفار در قیامت مىگویند:
یا ویلتا لیتنى لم اتخذ فلانا؛ خلیلا (168) .یعنى: واى بر ما اى کاش فلانى را دوست نمىگرفتیم.
نکته: ذکر این مصادیق، استقصاء تمام موارد نیست و این ده گروه براى توجه دادن به همان مطلبى است که امام سجاد (ع) در ذیل تفسیر آیه 68 سوره انعام به آن اشاره فرمودند.یعنى اینکه: مسلمان مجاز نیست با هر کس که خواست معاشرت نماید.
5 ـ آداب مجالس
مجالس، در حیطه معاشرت اسلام آداب خاصى دارد که ذکر برخى از آنها خالى از فایده نیست .قبل از بیان آداب مجالس، به ضرورت دورى از مجالس گناه، خواهیم پرداخت.
از نظر اسلام حضور در مجالس گناه ممنوع است.چه خود مجلس گناه باشد و چه اینکه گناهى در آن مجلس اتفاق افتد.در قرآن مىخوانیم:
و قد نزل علیکم فى الکتاب ان اذا سمعتم آیات الله یکفر بها و یستهزأ بها فلا تقعدوا معهم حتى یخوضوا فى حدیث غیره، انکم اذا مثلهم (169) ؛ و همانا ما در قرآن بر شما نازل کردیم که اگر شنیدید در مجلسى آیات الهى را تکفیر مىکنند و مسخره مىنمایند، پس با آنها همنشین نشوید تا کلامشان را عوضکنند، اگر شرکت کردید شما هم مثل آنان خواهید بود! و پیغمبر اکرم (ص) مىفرماید: هر کس به خدا و روز قیامت ایمان دارد در مجلسى که امامى را دشنام میدهند یا غیبت مسلمانى را مىکنند، نمىنشیند (170) .
و باز مىفرماید: هر کس غیبت برادر مسلمانش را در مجلسى شنیده، رد کرد؛ خدا هزار باب بدى در دنیا و آخرت از او دور مىکند.پس اگر آن غیبت را رد نکرد و خوشش آمد بار گناه غیبت کننده، بر او نیز هست (171) .
مشاهده آیاتى نظیر آیه 68 سوره انعام و روایاتى نظیر آنچه ذکر شد، اهمیت پرهیز از مجالس گناه را به ما گوشزد مىنماید.
هر اندازه حضور در مجالس گناه نهى شده، حضور در مجالس مؤمنین و صالحین سفارش شده است .
در حدیث آمده است که لقمان به پسر خود فرمود: اى پسر، بدیده بصیرت در مجالس نگاه کن اگر جماعتى را بینى که یاد خدا کنند، با ایشان بنشین (172) .
پیغمبر اکرم مجالس مؤمنین را به باغهاى بهشت تشبیه مىنمایند.
امام صادق (ع) مىفرماید: پیغمبر اکرم به اصحابش فرمود: وقتى باغى از باغهاى بهشت دیدید در آن داخل شوید، گفته شد یا رسول الله باغهاى بهشت کدامند؟ فرمودند: مجالس مؤمنین (173) .
ـ احترام به جالسین
رعایت احترام افرادى که در مجلس نشستهاند، از اولین آداب مجالس اسلامى است.عفت کلام، شیوه صحبت، شکل نشستن و احترام به اندیشه و گفتار دیگران، ...از جلوههاى احترام به هم نشینان در مجلس مىباشند.
درباره سیره رسول اکرم (ص) امام صادق (ع) مىفرماید: پیغمبر اکرم (ص) هرگز جلوى اصحاب خود پایش را دراز نمىکرد (174) .
از دیگر از جلوههاى احترام در مجالس، پاره نکردن کلام دیگران است.پیامبر اکرم (ص) این عمل را بدین گونه نهى مىفرماید: کسى که در میان سخن دیگران سخن بگوید، مثل این است که بر صورت او زخمى وارد کرده است. (175)
در سیره حضرت رضا (ع) مىخوانیم که: ابراهیم بن عباس گوید: هرگز ندیدم که حضرت رضا (ع) در سخن کسى پرخاش کند و سخن را قطع کند تا اینکه خود طرف سخنش را تمام کند.و هرگز پایش را در برابر همنشین دراز ننمود و در مجلس تکیه نمىزد. (176)
ـ پرهیز از جدال
مجالس، بدلیل حضور افراد مختلف در آنها، بستر مناسبى براى بحثها و تبادل نظرهاى مختلف است.اما گاه این بحثها به جدل و نزاع، منجر مىگردد.جدل مایه وهن مجلس است.
امام سجاد (ع) مىفرماید: کمال دین مسلمان، به این شناخته مىشود که سخن بیهوده نگوید و در بحث، نزاع و جدال نکند و بردبارى و شکیبائى و اخلاق نیکو داشته باشد (177) .
ـ پرهیز از نجوا
نجوا، بعضى صحبتهاى در گوشى است؛ و از جمله اعمالى است که ترک آن در مجالس، مورد نظر اسلام است.امام صادق (ع) مىفرماید: هر گاه سه نفر با هم، هم صحبتند، دو نفر آنها سربگوش، با هم صحبت نکنند، زیرا مایه آزار رفیق سوم ایشان است (178) .
ملاک نهى امام (در این روایت) از نجوا، آزردگى طرف سوم است، چون مایه سوء تفاهم او مىگردد و باصطلاح خیال مىکند راجع به او صحبت مىکنند.به همین دلیل عدد 3 در روایت اگر چه در حکم، نقش دارد، ولى مىتوان گفت در مجالس هر گاه چنین توهمى وجود داشته باشد، نجوا مورد نهى قرارمىگیرد و ترک آن ضرورى است.
ـ تواضع و فروتنى
تکبر و خود بزرگ بینى، مایه تحقیر دیگران و اهانت به ایشان است.شخص متکبر به آراء و نظریات دیگران، توجهى نمىکند و حقوقشان را زیر پا مىگذارد.لذا در فرهنگ اسلامى، تواضع و متواضع مکانى رفیع دارند.
تواضع خسیسه درونى انسان است که در اعمال وى متجلى مىگردد.حضرت رسول (ص) علامات تواضع در مجالس را چنین بیان مىفرمایند:
از علامات تواضع آن است که آدمى به محلى راضى باشد که پستتر از محل نشستن او است (179) .
شخص متواضع هنگام ورود به مجالس هر جا که خالى بود مىنشیند و نگاه نمىکند تا بالاى مجلس را تشخیص بدهد و آنجا را براى نشستن انتخاب نماید.
ـ پرهیز از تکلف و تشریفات
آفت عمدهاى که همیشه دامنگیر مجالس بوده است و در زمانه ما تجلى بیشترى دارد، تکلفات و تشریفات زیادى است؛ اگر چه پذیرائى از مهمان مورد تأکید اسلام است، ولى تکلفات و تشریفات بیش از حد، مایه اسراف و تبذیر است.
امام صادق (ع) مىفرماید: هر کس به مجلسى بدون تشریفات راضى باشد، از زمان نشستن در آن مجلس تا هنگام برخاستن، خداوند و فرشتگان بر او رحمت مىفرستند. (180)
ـ جاباز کردن براى دیگران
از آداب مجالس این است که به آنهائى که تازه وارد مجلس مىشوند، جا داده شود و جالسین براى آنها جا باز نمایند.در قرآن مىخوانیم:
یا ایها الذین امنوا اذا قیل لکم تفسحوا فى المجالس فافسحوا...و اذا قیل انشزوا فانشزوا
..
اى کسانى که ایمان آوردهاید وقتى به شما گفته شد که به مجالس خود وسعت ببخشید (براى دیگرانجا باز کنید) وسعت ببخشید...و وقتى گفته مىشود برخیزید، برخیزید (181) .
ـ ننشستن میان دو نفر که با هم مأنوسند
اگر دو نفر با هم انس و الفتى دارند، یا پدر و پسرند و یا برادرند، از نظر اسلام بین آن دو نشستن خلاف ادب مجالس است.مگر اینکه آنها اجازه بدهند.
در سیره پیامبر (ص) مىخوانیم: حضرت (ص) نهى فرمودند از نشستن بین دو مأنوس، مگر با اجازه آنها (182) .
ـ بلند شدن براى تازه واردین
از جاى برخاستن براى تازه واردین، یکى از آداب مجالس است، البته اگر براى مؤمنین باشد .اسحاق بن عمار مىگوید: از امام صادق (ع) سؤال کردم: کسى که براى احترام مردى از جایش بلند مىشود چگونه است؟
امام (ع) فرمود: مکروه است، مگر براى شخص متدین (یعنى شخصى که عنوان دین دارد) (183) .
از جا برخاستن براى استاد و پدر، از نظر اسلام اهمیت فوقالعادهاى دارد.
امام على (ع) مىفرماید: به احترام پدر و استاد از جاى خود بلند شو؛ و لو اینکه امیر باشى (184) .
پىنوشتها:
1 ـ وسائل الشیعه، ج 16، باب 15، وجوب حب المؤمن، ص 165، روایت .1
2 ـ وسائل الشیعه، ج 16، باب 15، وجوب حب المؤمن، ص 166، روایت .3
3 ـ بحار الانوار، ج 68، ص 63، حدیث .114
4 ـ بحار الانوار، ج 48، ص 103، باب .5
5 ـ میزان الحکمه، ج 9، ص .138
6 ـ بحار الانوار، ج 4، ص .178
7 ـ میزان الحکمه، ج 4، ص 427، ح .8419
8 ـ نهج البلاغه، حکمت: .260
9 ـ بحار الانوار، بنقل از معارف و معاریف، ج 78 و ج 71، ص 190، روایت 56، باب .54
10 ـ کافى، ج 3، ص .162
11 ـ نهج البلاغة، کلمات قصار، شماره 401، ص .433
12 ـ میزان الحکمه، ج 2، ص 480، ح .4150
13 ـ بحار الانوار، ج 74، ص .105
14 ـ بحار الانوار، ج 74، ص 5، روایت 1، باب .1
15 ـ بحار الانوار، ج 74، ص 80، ص 80؟ ؟ ؟ .
16 ـ تحف العقول، ص 273 ـ .278
17 ـ غرر الحکم، ج 2، ص .474
18 ـ جامع السعادات، ج 1، ص .363
19 ـ فتح: .29
20 ـ بلد: .17
21 ـ حجرات/ .10
22 ـ قلم: .4
23 ـ آل عمران: .159
24 ـ اصول کافى، (چاپ اسلامیه با ترجمه) ج 3، ص .161
25 ـ محجة البیضاء، ج 3، ص .284
26 ـ بحار الانوار، ج 74، ص .288
27 ـ محجة البیضاء، ج 3، ص .284
28 ـ وسائل الشیعه، ج 11، ص .324
29 ـ بحار الانوار، ج 71، ص .171
30 ـ آل عمران، .134
31 ـ بقره: .195
32 ـ قصص: .77
33 ـ بحار الانوار، ج 57، ص .43
34 ـ فرقان: .63
35 ـ سنن النبى، ص .75
36 ـ نهج البلاغة فیض، حکمت .158
37 ـ نساء: .86
38 ـ حلیة المتقین، ص .350
39 ـ همان، ص .406
40 ـ معارف و معاریف، ص .254
41 ـ معارف و معاریف، ص .254
42 ـ معارف و معاریف، .255
43 ـ نور: .19
44 ـ بحار الانوار، ج 47، ص .44
45 ـ بحار الانوار، ج 72، ص .24
46 ـ کافى، ج 2، ص 209، روایت .3
47 ـ اسراء: .34
48 ـ بقره: .177
49 ـ مؤمنون: 8 و معارج: .32
50 ـ بحار الانوار، ج 75، ص 92، حدیث .2
51 ـ بحار الانوار، ج 75، ص 95، نقل از 25، اصل، ص .230
52 ـ معارف و معاریف، ج 5، ص .26
53 ـ طه: 43 و .44
54 ـ آل عمران: .159
55 ـ ارشاد مفید، ج 2، ص .146
56 ـ معارف و معاریف، ج 5، ص .2034
57 ـ میزان الحکمه، ج 2، ص .1103
58 ـ همان.
59 ـ کافى، ج 2، ص .120
60 ـ غرر الحکم، .294
61 ـ کافى، ج 4، ص .457
62 ـ میزان الحکمه، ج 1، ص 5، ج .16
63 ـ حشر: .9
64 ـ فرهنگ سخنان حضرت زهرا، ص .21
65 ـ معارف و معاریف ج 1، ص .321
66 ـ بحار الانوار، ج 46، ص 230، باب .4
67 ـ رعد: .21
68 ـ رعد: 25، بقره: .27
69 ـ بحار الانوار، ج 74، ص .191
70 ـ مائده: .2
71 ـ بحار الانوار، ج 41، ص 152، حدیث .46
72 ـ کافى، ج 4، ص .448
73 ـ معارف و معاریف، ج 4، ص .1635
74 ـ کافى، ج 3، ص .317
75 ـ کافى، ج 2، ص .108
76 ـ وسائل الشیعه، ج 8، ص .553
77 ـ بحار الانوار، ج 71، ص .168
78 ـ آل عمران: .133
79 ـ شورى: .36
80 ـ مشکاة الانوار، به نقل از فرازهاى برجسته، ج 2، ص .181
81 ـ تفسیر نور الثقلین، ص .390
82 ـ معارف و معاریف، ج 5، ص .2182
83 ـ همان.
84 ـ بحار الانوار، ج 71، ص .149
85 ـ زهر الربیع، ص 89، نقل از 25 اصل، ص 13 و .14
86 ـ معارف و معاریف، ج 2، ص .657
87 ـ المصدر، ص .40
88 ـ اصول کافى، ج 2، ص 171 ـ .172
89 ـ ارشاد مفید، ص 375، نقل از فرازهاى برجسته، ج 2، ص .170
90 ـ وسائل، ج 8، ص .553
91 ـ نهج ابلاغه، فیض حکمیت 411، ص .1283
92 ـ نهج البلاغه، فیض حکمت 205، ص .1183
93 ـ فرقان: .63
94 ـ جامع السعاده، ص .443
95 ـ نهج البلاغه فیض، صفحه 1150، حکمت .129
96 ـ سیره پیشوایان، ص .456
97 ـ معارف و معاریف، ص .2405
98 ـ تحف العقول، ص .273
99 ـ بحار الانوار، ج 72، ص .65
100 ـ بحار الانوار، ج 72، ص .583
101 ـ معارف و معاریف، ج 1، ص .263
102 ـ نهج البلاغه، حکمت .374
103 ـ وسائل، ج 8، ص 513، بحار الانوار، ج 70، ص .303
104 ـ صف: .2
105 ـ قاموس اللغه، مفردات راغب.
106 ـ بحار الانوار، ج 71، ص .270
107 ـ مستدرک الوسائل، ج 2، ص .339
108 ـ غرر الحکم: .1339
109 ـ بحار الانوار، ج 71، ص .336
110 ـ مشکوة الانوار 235 ـ .234
111 ـ حلیة المتقین، ص 379، وسائل الشیعة، ج 8، ص 408، حدیث .8
112 ـ حلیة المتقین ص .379
113 ـ حجرات: .12
114 ـ تفسیر صافى، جلد 2، ص .593
115 ـ بحار الانوار، به نقل از معارف و معاریف.
116 ـ بحار الانوار، ج 71، ص .301
117 ـ حجرات: .12
118 ـ بحار الانوار، ج 75، ص .196
119 ـ معارف و معاریف، ص 1905، بحار الانوار، ج 75 و .10
120 ـ سیره نبوى ج 1، ص .214
121 ـ وسائل الشیعه، ج 11، ص .331
122 ـ میزان الحکمة، ج 2، ص 4621، ح .7077
123 ـ بحار الانوار، ج 72، ص .44
124 ـ بحار الانوار، ج 72، ص .149
125 ـ کافى، ج 4، ص .458
126 ـ نهج البلاغه، خطبه .127
127 ـ کنز العمال، نقل از معارف و معاریف، ص .148
128 ـ انفال: .46
129 ـ حجرات: .12
130 ـ محجة البیضاء، ج 5، ص .255
131 ـ میزان الحکمه، ج 7، ص 352، ح .15233
132 ـ معارف و معاریف، ج 1، ص .331
133 ـ سفینة البحار، ج 1، ص .111
134 ـ اصول کافى، ج 2، ص 269، بحار، ج 2، ص .198
135 ـ کافى، ج 3، ص .196
136 ـ بحار الانوار، ج 71، ص .186
137 ـ انعام: .52
138 ـ کهف: .28
139 ـ نهج البلاغه، کتاب .53
140 ـ بحار الانوار، ج 71، ص .188
141 ـ مطففین: 4 ـ .5
142 ـ ص: .46
143 ـ میزان الحکمه، ج 5، ص 302، ح .10249
144 ـ نساء: .144
145 ـ مائده: .51
146 ـ ممتحنه: .1
147 ـ مائده، .57
148 ـ ممتحنه: .13
149 ـ کهف: .28
150 ـ تفسیر صافى، ج 1، ص 523، در تفسیر آیه 68، سوره انعام.
151 ـ کافى، ج 4، ص .456
152 ـ تحف العقول، ص .303
153 ـ معارف و معاریف، ص .2095
154 ـ نهج البلاغه فیض، ص 1228، حکمت ...285
155 ـ تحف العقول، ص 203، کافى، ج 4، ص .453
156 ـ حلیة المتقین، ص .421
157 ـ تحف العقول، ص .203
158 ـ حلیة المتقین، ص .421
159 ـ کافى، ج 4، ص .455
160 ـ کافى، ج 4، ص 455، آیات مورد نظر امام عبارتند از: محمد 22 و 23، رعد 25، بقره .27
161 ـ حلیةالمتقین، ص .421
162 ـ نهج البلاغة، ص .86
163 ـ بحار الانوار، ج 71، ص .190
164 ـ حلیة المتقین، ص .422
165 ـ تحف العقول، ص .332
166 ـ بحار الانوار، ج 71، ص .191
167 ـ خصال، باب الثلاثة ـ ص .98
168 ـ فرقان: .28
169 ـ نساء: .140
170 ـ تفسیر صافى، ج 1، ص 523، ذیل آیه 68، سوره انعام.
171 ـ وسایل الشیعه، ج 8، ص .607
172 ـ حلیة المتقین، ص .423
173 ـ بحار الانوار، ج 71، ص .188
174 ـ بحار الانوار، ج 75، ص .43
175 ـ معارف و معاریف، ص .1207
176 ـ همان، ص .1987
177 ـ همان، ص .1207
178 ـ کافى، ج 4، ص .481
179 ـ حلیة المتقین، ص .415
180 ـ کافى، ج 4، ص .481
181 ـ مجادله: .11
182 ـ بحار الانوار، ج 72، ص .418
183 ـ وسائل الشیعه، ج 8، ص .560
184 ـ غرر الحکم: .149