در اسلام صوفیان و دروایش رد شده اند. در صورتی که حکایتهای معنوی زیادی از بعضی از آنها نقل شده است مانند شیخ ابوسعید ابوالخیر میهنی و یا حسین ابن منصور حلاج که اینها دارای کرامات خاص بوده اند. اگر از نظر اسلام رد شده است پس این کرامات معنوی را از کجا بدست آورده اند؟
گفتنی است: «تصوف» در اصطلاح؛ یعنى، صافى شدن از تعلق به ما سوى اللَّه و رذایل نفسانى. در وجه تسمیه واژه «صوفی» گفته اند: به کسانى اطلاق مىشود که پشمینه پوش باشند، یا منسوب به اصحاب صفه باشند، یا برخوردار از صفاى باطنى باشند، یا منسوب به حکمت «سوف» باشند و یا ....[1]
شهید مطهری و دکتر یحیی یثربی تصریح دارند صوفیه از قرن دهم به بعد شاهد تحولاتی بود از جمله این که از این دوره به بعد بدعتهایی به نام صوفیه در بین برخی عارف نمایان وارد شد که با اصل دین سازگاری ندارد. در سالهای اخیر نیز افرادی با دکان باز کردن و ترویج عرفان های کاذب از سابقه صوفیه و عرفان در نزد افکار مردم سوء استفاده کردند. متون عرفانی و نیز ادبی ما گاه تصوف ناظر به فرقهاى است که خود را به عنوان یک گروهى از طبقات و اصناف متفاوت جامعه مطرح کرده است؛ از این رو «عرفان» به جنبه فرهنگى و علمى اهل شهود و کشف اطلاق مىگردد و تصوف به جنبه اجتماعى آنان.[2]
اما غالباً تصوف به گروهى اطلاق مىشود که عرفان و آموزههاى آن را هم چون ابزارى براى مطامع دنیوى و این سویى قلمداد مىکنند و با این کار خود، معنا و وجهه ای ناخوشایند به آن مىبخشند؛ که وجود گروه ها و فرقه های بی شمار و انشعابات متعدد متصوفه با آموزه های متعارض، بهترین شاهد و گواه این مدعاست.
تصوف ریشه ای التقاطی داشته که هم از آموزه های نوافلاطونیان و هم نحله های معنوی مسیحی و حتی شبه عرفان های هندی و شرقی وام گرفته است. درباره تاریخچه تصوف باید دانست که در زمان پیامبر اکرم (ص ) پیروان آن حضرت را «مسلم» و «مؤمن» می نامیدند و آنان که محضر پیامبر را درک کرده بودند، «صحابه» نامیده می شدند و نسل بعد را که با صحابه پیامبر محشور بودند «تابعین» خوانده اند.
سپس عناوین زاهد و عابد به میان آمد و به عده ای اطلاق گشت که از دنیا کناره جسته و خود را وقف عبادت و ریاضت نموده بودند. در حدود اوائل قرن دوم هجری کم کم کلمه «صوفی» و طریقه تصوف شنیده شد، که خود را سالکان طریق حق و عارفان الهی می دانستند؛ اما عرفان آنها با مبانی طریقه ائمه هدی سازگاری و مطابقت نداشت. اولین چهره معروف متصوفه، ابوهاشم صوفی کوفی بود که او، مرام و عقیده اش مورد نکوهش شدید امام صادق(ع) قرار گرفت؛ چنانکه از امام حسن عسکری (ع ) نقل است که از امام صادق (ع ) پرسیدند ابوهاشم کوفی چگونه آدمی است؟ فرمود: «انّه فاسد العقیده جدّاً؛ واقعاً او شخص فاسدالعقیده ای است» و در ادامه فرمود: «و او همان کسی است که مذهبی را بدعت گذارد که آن را تصوف می نامند و وی این مذهب را پناهگاهی برای عقیده زشت و ناپسند خود قرار داد». [3]
رویارویی ائمه بعد از امام صادق(ع) با آنها به ویژه امام رضا(ع) که می فرمود: «کسی دم از صوفیه نمی زند مگر از روی خدعه یا گمراهی و یا [در خوشبینانه ترین صورت] از روی حماقت».[4]
نیز امام هادی (ع) که همه فرقه های صوفیه را بی استثناء از مخالفین اهل بیت(ع) می دانست و می فرمود «الصوفیه کلهم من مخالفینا؛ همه طریقه ها و گروه های صوفیه از مخالفین ما اهل بیت هستند» قابل توجه و تأمل است.
هم چنین تصوف از تشیع کاملا جدا و بیگانه است؛ زیرا اصول و قواعد تصوف با تشیع در تضاد آشکار می باشد. مطالعات و تحقیقات در احوال و تراجم و مشایخ صوفیه روشن می نماید که اقطاب و مشایخ اولیه و سرسلسله های بزرگ آنها همگی از اهل سنت بوده اند و تاریخ گزارش می دهد که تا قبل از روی کار آمدن دولت صفویه هیچ قطب صوفی را نمی توان پیدا کرد که شیعه و پیرو اهل بیت بوده باشد.[5]
با توجه به این توضیح، در طول تاریخ اسلام، نگاه علماء و فقهای شیعی به صوفیه که برگرفته از نگرش قرآن و مکتب اهل بیت به این گروه هاست، معلوم می شود؛ گروه ها و جریاناتی که برخی از آنها را با تسامح و اغماض نیز نمی توان در دایره وسیع اسلام جای داد. بر اساس این نگاه به تصوف، فقهای شیعه به صراحت نظر خود را درباره انحراف و بلکه بطلان طریقه صوفیه اعلام کرده اند که تنها برای نمونه در ذیل چند مورد از استفتائات فقهای معاصر را با هم می خوانیم:
حضرت آیت الله صافی گلپایگانی: بسمه تعالی ـ صوفیه با فرقه ها و انشعابات بسیاری که دارند اگر چه در انحراف در یک سطح نیستند و چه بسا که برخی از آنان از ربقه اسلام شمرده نشوند، در مجموع منحرف اند و عقاید خاصه ای که دارند غیر اسلامی است، بنابر این مشارکت در ایجاد بناها و مراکز تبلیغی آنان و شرکت در محافل آنها خلاف شرع و حرام است. چون روش گروه مذکور برخلاف روش رسول اکرم (ص ) و ائمه هدی (ع ) است و در اسلام محلی بنام خانقاه وجود ندارد و بالاخره این روش انحراف از طریقه متشرعه که متلقاه از ائمه هدی (ع ) است و موجب اضلال می باشد. مباشرت در ساختن خانقاه و کمک مالی برای ساختن آن و همکاری با این گروه و موافقت با ساختن آن به هر شکلی حرام است. خداوند مومنین را از فتن مضله محفوظ بدارد. والله العالم.[6]
حضرت آیت الله بهجت(دو استفتاء):
بسمه تعالی ـ هر چه سبب تفرقه در بین مسلمانها باشد جایز نیست و آنچه در اسلام معروف است همان مساجد و حسینیه ها و امثال آنهاست و هر عنوانی که سبب تشکیل حزب و گروهی شود که مولد فرقه ای از 72 فرقه شود، باطل است و تاسیس و ترویج آن جایز نیست. والله العالم 26/10/83.
بسمه تعالی ـ تاسیس و ترویج این قبیل اماکن [خانقاه] و مجالس کلاً جایز نیست و نهی از منکر و جلوگیری از آنها با احراز شرایط امر به معروف، بر همگان واجب است 5/12/83.
«انحرافات»
مکتب تصوف دارای انحرافات بسیاری است که در این مجال تنها به ذکر مواردی از آنها اکتفا می کنیم:
1. ولایت گریزی و پیروی از مکتب خلفاء؛ همه بزرگان و سلسله داران متقدم صوفیه به گواهی تاریخ، از پیروان مکتب فقهی، اعتقادی و سیاسی اهل تسنن بوده اند. تأسی از مکتب خلفاء (در مقابل مکتب اهل بیت) نه تنها آنان را از عرفان حقیقی و اسلامی ـ شیعی که اولین مولّفه آن «ولایت پذیری» است، دور کرد بلکه زمینه ساز انحرافات بزرگ دیگری نیز گردید که به آنها اشاره خواهد شد. افرادی چون منصور حلاج به گواهی اسناد غیر قابل خدشه تاریخی، از پیروان مکتب خلفاء (مذهب اهل سنت) می باشند؛ پس اگر خود و یا کسانی آنان را عارف بنامند، بدیهی است که منظور آنها نمی تواند عرفان شیعی و مولفه های عرفان ناب چهارده معصوم باشد. باید دانست که یکی از اساسی ترین ارکان عرفان شیعه، «ولایت گرایی» و پذیرش کامل ولایت ائمه هدی(ع) است؛ پس چگونه ممکن است کسی هم عارف باشد و هم از پذیرش ولایت معصومین(ع) سر باز زند؟!
2. جعل عنوان «قطب» در مقابل «امام معصوم»؛ در این زمینه بازخوانی نوشتههای صوفیه در شأن رهبران خود، موجب اعجاب و شایان تأمل است؛ مانند نوشته یکی از دراویش ذهبی در وصف سرکرده فراماسونر فرقه ذهبیه اغتشاشیه احمدیه، آنجا که مینگارد: «رکن رکین و بلد امین، وارث اقطاب الولایه و الهدایه مروج الشریعه الغراء المصطفوی و قائد الطریقه البیضاء المرتضوی، کهف الابدال و الاوتاد الزمان، قطب الاولیا الکاملین، ابوالوقت مولانا الاعظم، استاد دکتر حاج عبدالحمید گنجویان متعناالله بطول بقائه و ارواحنا فداه و افاض الله علینا و علی جمیع المسلمین انوار هدایته و ولایته...»!!! (مقدمه کتاب «مکاتیب عبدالله قطب»، انتشارات خانقاه احمدی) القابی که در جهان هستی، برازنده کسی جز امام معصوم (ع) نیست.
3. عدم تقیّد به شریعت و آداب دینی و بى توجهى و یا کم مهرى نسبت به احکام و تکالیف الهی. می توان گفت که دو ملاک سنجه عمده صحت ادعاهای اهل عرفان عبارتند از:
الف)تقید به شریعت اسلام و انجام مو به موى قوانین مطهر شرع.
ب) داشتن اذن و اجازه راهنمایى و ارشاد از بزرگان اسلامی ـ به عنوان تأییدیه ـ تا آنکه رشته هر سلسله به معصوم (ع) برسد، یعنى، تقید به همان اصل ولایت منصوص اهل بیت (ع)؛ اما مدعیان متصوفه از هر دو عاری هستند.
4. تقید به آداب و رسوم خرافى و اختراعات غیر دینی و ذکرها و وردهایى که نه تنها فاقد اسناد معتبرند بلکه یا بدعت بزرگان هر فرقه اند و یا برداشت های التقاطی از سنّت های غیر اسلامی می باشند
5. جعل «خانقاه» در مقابل «مسجد»؛ بنا بر گزارش عبدالرحمن جامی در «نفحات الانس»، اولین خانقاه توسط امیری ترسایی (مسیحی) در منطقه شامات (مرکز فرماندهی دشمنان اهل بیت) ساخته و تقدیم دراویش شد! به ویژه از قرن هفتم به بعد «خانقاه سازى» و فاصله گرفتن از مسجد رواج یافت.[7]
6. اعتقاد به سه رکن: شریعت و طریقت و حقیقت در طول هم؛ به گونه ای که برخی از فرقه های آنها معتقدند که اگر سالکی به حقیقت و یقین رسید دیگر نیازی به شریعت ندارد و می تواند اعمال عبادی و وظایف شرعی خود را انجام ندهد! در صورتی که بنای اهلبیت (ع) تأکید بر حفظ شعائر و ظواهر شریعت محمدی (ص) در همه احوال بوده است.
7. اعتقاد به مهدویت نوعیه قطب فرقه در تقابل با مهدویت شخصیه امام زمان(ع)؛ آنها به نوع کلی موعود معتقدند نه شخصی مشخص به نام «حجت ابن الحسن العسکری(ع)»؛ پس در هر زمان اقطاب صوفیه می توانند موعود و نجات دهنده آنها باشند! در تاریخ تصوف کم نبوده اند کسانی که ادعای «مهدویت نوعیه» کرده و با توّهم امام زمان بودن خروج کرده اند! به عنوان مثال، در قرن هشتم درویش محمد نوربخش ـ سر سلسله نوربخشیه و ذهبیه از سلاسل معرفیه ـ به نام مهدی موعود خروج کرد اما به دست امیر تیمور گورکانی گرفتار و تأدیب گردید!
8. ابراز شطح یا همان کلمات متناقض نمایی که گاه به کفرگویی و یا خلاف منطق شریعت و عقل کشانده می شود
9. انجام سماع یا همان رقص و حرکات موزونی که نه تنها مستندی در دین ندارد بلکه در تقابل با احکام شرعی می باشد.
10. عزلت گزینی و جامعه گریزی و دوری از وظایف اجتماعی، انقلابى و سیاسى به بهانه مذمت دنیا. صوفیه در طول تاریخ با برداشت افراطى از آیات مذمت دنیا و نیز آیاتى که در تشویق بر زهد و تقوا است، بخش عمدهاى از فقه را که دانش اجتماعى زیستن اسلام می باشد، بىاعتبار ساختند. بریدن از خلق خدا، گریز از مسؤولیتهاى اجتماعى، فرو رفتن در خود با غفلت از اطراف، کمترین آموزههایى بود که این طیف بر آن پاى مىفشرند.
12. نزدیکی به حکومت های استکباری و همپیالگی با قدرت های استعماری؛ مانند سرسپردگی فرقه های صوفیه به رژیم پهلوی و یا تحت الحمایه بودن بیشتر اقطاب و بزرگان آنها از جانب دولت های انگلیس و آمریکا؛ کسانی چون قطب نعمت اللهیه (جواد نوربخش که مدتی پیش در انگلستان مرد)، قطب ذهبیه احمدیه(عبدالحمید گنجویان در انگلستان)، قطب اویسیه (نادر عنقا در آمریکا)، قطب ذهبیه گمنامیه(منشی زادگان در آمریکا)؛
آری: عالم و عابد و صوفى همه طفلان رهند/ مرد اگر هست به جز عارف ربانى
«قدرت روح»
انسان داراى نفسی(روحی) است که اگر تقویت شود، قدرت تصرف در امور و اشیاى دیگر را به دست مىآورد. البته این تصرف بر اساس نظام علت و معلول است. نفس انسان فرمانده بدن است و کلیه کارهاى بدن تحت فرمان او انجام مىشود. نفس برخى از افراد به سبب تمرینها و ریاضتهاى خاص چنان قوى مىشود که مىتوانند افزون بر بدن خود، در انسانها و اشیاى دیگر نیز اثر بگذارد و آنها را تدبیر نماید. [8]
انسانى که اراده خود را قوى کرد، امکان مىیابد بر امور و پدیدهها تأثیر بگذارد. این جزئى از نظام علت و معلول جهان مادى و نشانه قدرت نفس انسان است؛ زیرا نفس انسان مظهر خداوند است و در صورتى که تقویت شود، توان تصرف و انجام کارهاى خلاف عادت را به دست مىآورد.
تقویت نفس با تمرینهایى که اصطلاحاً ریاضت خوانده مىشود، حاصل مىگردد. ریاضت دو گونه است: ریاضت شرعى و ریاضتهاى غیر شرعى.
الف – ریاضت شرعی: پویندگان راه شریعت به مدارج قرب الاهى و ولایت تکوینى به گونه ای نائل مىآیند که می توانند به عنوان یکی انسان کامل و خلیفه خدا در زمین، جوامع انسانی و دل های مومنان را به سوی خدا هدایت کنند و مانند امام خمینی (ره) تأثیرات عظیمی در تاریخ انسان بگذارند. البته پیامبر اکرم و امامان هدی –صلوات الله علیهم اجمعین- از ناحیه ی خداوند دارای تصرف بر هستی بودند، بدون ریاضت های که دیگران باید انجام می دادند.
ب- ریاضت غیر شرعی: آنان که از روشهاى غیر شرعى بهره مىبرند، تنها توان تصرف شیطانی در برخى امور را البته به کمک شیطان به دست مىآورند، این گروه هرگز به مقام رهبری جامعه نمی رسند و قادر به دگرگون نمودن دلهای انسان ها به سوی خیر و نیکی نیستند، زیرا نفس آنها به جای این که به قرب الهی بار یابد، به سمت شیطان رو آورده است.
آن که به مقام قرب وارد شد و از خود فانى گردید، در صدد بروز کرامت و کارهاى خارق العاده نیست، و آن چه از وى عیان مىشود، امورى است که از وسعت وجودىاش ریزش مىکند. [9]
«کار بزرگ»
وقتی که عده ای نزد با یزید بسطامی بر خی از کرامت او را در نزد خود او بازگو کردند، با یزید سخن حکیمانه ای بیان کرد: «گفتند: بر سر آب می روی؟ گفت: چوب پاره ی بر آب برود. گفتند: در هوا می پری؟ گفت: پندگان در هوا می پرند. گفتند: به شبی به کعبه می روی؟ گفت: جادوی در شبی از هند به دماوند می رود. گفتند: پس کار مردان چیست؟ گفت: آن که دل در کس نبندد جز خدای».[10]
«حلاج»
امام خمینی(ره) این پیر روشن ضمیر و عارف حقیقی در شعری خطاب به حلاج می فرمایند:
گرتو آدم زاده هستی علّم الاسماء چه شد / قاب قوسینت کجا رفته است أو أدنی چه[11] شد؟
بر فراز دار، فریاد انا الحق می زنی / مدعی حق طلب إنّیت و إنّا چه شد؟
مرشد از دعوت به سوی خویشتن بر دار دست / لا الهت را شنیدستم ولی الاّ چه شد؟
ایشان در جای دیگر می فرمایند:
از صوفی ها صفا ندیدم هرگز / زین طایفه من وفا ندیدم هرگز
زین مدعیان که فاش انا الحق گویند / با خودبینی فنا ندیدم هرگز
تا کوس انا الحق بزنی خودخواهی / در سرّ هویّتش تو نا آگاهی
بردار حجاب خویشتن از سر راه / با بودن آن هنوز اندر راهی
گر نیست شوی کوس انا الحق نزنی / با دعوی پوچ خود معلق نزنی
تا خودبینی تو، مشرکی بیش نیی / بی خود بشوی که لاف مطلق نزنی
فریاد انا الحق ره منصور بود / یارب مددی که فکر راهی بکنیم
صوفی از وصل دوست بی خبر است / صوفی بی صفا نمی خواهم
گوش از عربده صوفی و درویش ببند / تا بجانت رسد از کوی دل، آواز سروش
امام خمینی (ره) این بت شکن تاریخ می فرماید:
حلاج و ابراهیم از خواص جاهل به مقام توحید و توکل بودند؛ زیرا صحراگردی و قلندری را با مقام توکل اشتباه کردند و ترک سعی و از کارانداختن قوایی را که حق تعالی عنایت فرموده به خرج توحید و توکل گذاشتند.[12]
«کرامات»
مرید پروری حلاج به علت این بود که وی به علت برخی ریاضتها کنترل نفس خود را در اختیار گرفته بود (همانند مرتاضان هندی که حتی ممکن است خدا را نیز قبول نداشته باشند) و عدهای از عوام گمان میکردند وی شخصیت بزرگی است که این گونه خرق عادت میکند. ابوریحان بیرونی -رحمه الله- در مورد او میفرماید: حلاج در میان مردم کوی و برزن میگشت و با انجام اموری خارقالعاده آنها را به عقاید خویش دعوت میکرد و چنان به مردم تزریق میکرد که مهدی موعود از طالقان ظهور خواهد کرد و ظهور وی نزدیک است. [13]
چهل اتهام در باب سحر و جادو توسط دختر ابوالحسن سامری که عروس حلاج بوده است، به وی وارد شده است.[14]
«نتیجه»
1. اشخاصی چون حلاج، شیخ ابو سعید ابوالخیر، محمد غزالی، شیخ نجم الدین کبری و امثال اینها، به گواهی اسناد غیر قابل خدشه تاریخی، از پیروان مکتب خلفاء (مذهب اهل سنت) می باشند؛ درباره مذهب فقهی و اعتقادی و مرام فردی و اجتماعی صوفیه کافی است به آثار بزرگان متقدم آنها از جمله کتاب «اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید» نوشته محمد ابن منور نواده ابو سعید ابوالخیر که در احوال وی نوشته شد.
2. لازم به تذکر است، در مورد برخی از اشخاص احتمال تقیه چه بسا وجود داشته باشد.
3. در ضمن داشتن کارهای عجیب و غریب هیچ دلیلی بر حقانیت کسی نمی تواند باشد، مگر از طریق شرع مقدس اسلام وارد شده باشد.
4. به هر ترتیب ما وظیفه داریم که به دین اسلام، چنگ زده و اهل بیت پیامبر- صل الله علیهم اجمعین- عشق بورزیم و پیرو آن بزرگواران باشیم و به دنبال قرب الهی باشیم و بس، این بزرگترین کرامت است، که انسانی به قرب الهی باریابد.
5. یگانه معیار حقانیت, دین اسلام است، هرکس بر طبق آن حرکت نمود، به کمال می تواند بار یابد، و الا خیر. بر این اساس اشخاص را با این میزان باید بسنجیم.
در پایان برای آشنایی بیشتر شما با بنیاد، ماهیت و آموزه های تصوف و شناخت شفاف مرزهای آن با عرفان حقیقی، مطالعه هر کدام از کتاب های ذیل پیشنهاد می شود:
ـ آن سوی صوفیگری، احمد باقریان ساروی
ـ نگرشی دیگر بر تصوف، شهاب الدین کاکوئی
ـ فرقه صوفیان، سید محمد محدث
ـ دیدی که راز پنهان خواهد شد آشکارا، مهدی عمادی شیرازی
ـ پرده پندار، علی دشتی
ـ در دیار صوفیان، علی دشتی
ـ در خانقاه بیدخت چه می گذرد؟، محمد مدنی (با مقدمه مفصل و مهم دکتر احمد عابدی)
ـ موضع تشیع در برابر تصوف، داود الهامی
---------------------------------
[1] . نگا: عرفان نظرى، یحیی یثربی، صص64 - 59
[2] . آشنایى با علوم اسلامى؛ کلام و عرفان، مرتضی مطهری، ص186.
[3] . سفینه البحار/ ج 2/ ص 57.
[4] . الاثنی عشریه، شیخ حر عاملی
[5] . عرفان و تصوف، داود الهامی، ص 316.
[6] . لطف الله صافی، 19 محرم الحرام 1420
[7] . مقالات تاریخى، رسول جعفریان، ج 7، صص 272
[8] . ر/ک المیزان فى تفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبائى، ترجمه ج 1، ص 353الی368.
[9] . مرحوم ملاصدرا مىفرماید: و لیس عندنا من شرط الولایة ظهور الکرامة و خوارق العادة.(مفاتیح الغیب، ص488).
[10] . در آمدی بر عرفان حقیقی و عرفان کاذب/ ص379الی381.
[11] . دیوان امام خمینی، چاپ موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)
[12] . شرح حدیث جنود عقل و جهل/ ص 214
[13]/ به نقل از باشگاه اندیشه. . ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه/ ص 275
[14] . به نقل از سایت اندیشه.