نقش استاد در تهذیب نفس و سیر و سلوک، بسیار تعیین کننده است و عارفان تأکید فراوانى؛ برآن کرده اند. بدون داشتن استاد، قدم نهادن در مسیر سلوک، مى تواند آفتهایى براى انسان داشته باشد که گاهى جبران ناپذیر است. مانند وارد آوردن فشار بیش از حد بر خود و خروج از تعادل روحى و روانى بر اثر ریاضتهاى شدید و غلبه اوهام بر ذهن انسان یا گرفتار شدن در دام کبر و عجب و یا عدم تشخیص القائات شیطانى از الهامات غیبى و آفات و مفاسد دیگر که هر یک از آنها، براى سقوط معنوى انسان کافى است.
البته در سیر و سلوک، کار اصلى را خود سالک انجام مى دهد؛ اما استاد، نقش یک راهنماى با تجربه اى را دارد که از این راه آگاهى دارد و از خطرات و خصوصیات آن مطلع است و وسیله حرکت را به خوبى مى شناسد و آن را در اختیار سالک قرار مى دهد. گاهى انسان سالک، نیازمند ذکر خاصى است تا حالت ومقام معنوى خاصى در او ایجاد شود که استاد آن را تشخیص مى دهد. همچنین مراقبتهایى که سالک باید انجام دهد - که داراى مراتب مختلف است - تشخیص آن با استاد است. اگر مراقبه سالک بیش از توان روحى و معنوى او باشد، نمىتواند دوام بیاورد و از ادامه راه منصرف خواهد شد. فواید وجود استاد، فراوان است و به همین اندازه اکتفا مى شود.
البته این بدین معنا نیست که انسان بدون استاد، نمى تواند به سعادت برسد؛ بلکه عمل به دستوراتى که به صورت کلى و عمومى در قرآن کریم و روایات آمده است و عمل خالصانه، تقوا داشتن، پاک بودن وظیفه خود را به نحو شایسته انجام دادن، احترام به والدین و... همگى زمینه ساز سعادت انسان مى باشند و کم نبوده اند بندگانى که از این راهها به قرب الهى رسیده و شایسته لطف ویژه خداوند گشته اند.
دسترسى به استاد سیر و سلوک از طریق کسانى میسّر است که در این راه گام برداشته اند و اساتید این راه را مى شناسند. اما نکته مهم در این رابطه، این است که کسانى که به اسم ارشاد و هدایت و داشتن منصب استادى در راه معنویت، جوانان را فریب داده و آنان را از مسیر حق منحرف کرده اند؛ در طول تاریخ اندک نبوده اند. کسانى که خود بویى از حقیقت و بندگى خداوند نبرده اند و قدمى در این راه برنداشتها ند و با کتاب و سنت آشنایى ندارند و تنها به قصد منافع دنیوى و کسب شهرت و دکان باز کردن خود را استاد راه معرفى کرده و دلهاى پاک و با صفا و خداجوى جوانانى را که به دنبال نداى فطرت خدایى در جست و جوى حقیقت مى باشند، منحرف نموده اند. بنابراین نمى توان به سادگى و بدون تحقیق کافى و اطمینان به کسى سرسپرد و او را به عنوان استاد انتخاب نمود.
پس در سیر و سلوک، ملازمت به دستورات شرع مقدس، اساس کار مى باشد و نیاز به استاد را جبران مى کند. از آیه شریفه سوره «عنکبوت» استفاده مى شود که: هر کس در راه رسیدن به رضایت و خشنودى الهى تلاش کند، خداوند او را به راههاى خود هدایت مىنماید: (والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا ان الله لمع المحسنین)؛ «و کسانى که در راه ما مجاهده کنند، ما به سوى راههاى خود هدایتشان مىکنیم و خدا همواره با نیکوکاران است».
اینکه مى فرماید بعد از مجاهده و تلاش، مؤمن مشمول هدایت الهى مى شود، اشاره به این است که خداوند اسباب و وسایل هدایت و به عبارتى سیر در طریق صراط مستقیم را برایش فراهم مى سازد.
وقتى از آیت الله بهجت پرسیده شد؛ استادى به ما معرفى کنید؛ فرمودند: «به هر آنچه مى دانید صحیح است عمل کنید، اگر دیدید در سیرتان وقفه اى رخ داده است، بدانید از دانسته هاى خود عدول نموده اید».
بنابراین شکى نیست در هر علم و رشته اى که انسان بخواهد با دقّت و ظرافت و تحقیق از خصوصیات و لطایف آن آگاهى یابد؛ ضرورى است که از استاد متخصص آن فن استفاده کند. این مطلب در خصوص رشته هایى که تجربیات استاد، در آن مدخلیت داشته باشد و یا مربوط به عوالم ماوراى طبیعت باشد، ضرورت مضاعف و بیشترى دارد.
فردى که مى خواهد در صراط حقیقت و به سوى کمال انسانیّت و روحانیّت سلوک کند، باید از برنامه این مسیر آگاه باشد و با تمام دقت، منازل این راه را طى کند و در این خصوص باید همه شرایط و موانع و خصوصیات و جزئیات سلوک را رعایت کند. مى توان نیازمندى به استاد را در سلوک معنوى از جهتهاى ذیل بررسى نمود:
1. استاد بهترین فرد از مصادیق رفیق است و براى کسى که سیر و سفر مىکند، داشتن رفیق از آداب سفر است «الرفیق ثم الطریق».
2. استاد از لحاظ مقامات روحانى، رفیقى مورد اعتماد و اطمینان است و احتمال خیانت و تعدى و نفاق در او نیست.
3. او رفیقى است که در این مسیر، سوابق طولانى و تجربیات زیادى داشته و وجود او نافع و مورد استفاده خواهد بود.
4. او خود را موظّف و ملزم به راهنمایى و هدایت افراد نیازمند و مطالبان حق مىداند.
5. او از موانعى که در این سیر وجود دارد و از قطاع طریق و راهزنانى که در نقطه مخصوصى از این راه هستند، آگاه است.
6. از حوادث و جریانهایى که پیش مىآید و از واردات غیبى و مکاشفه هایى که مى شود، بااطلاع است.
7. از شرایط و خصوصیات و علائم هر منزلى از منازل این سلوک روحانى، آگاه است.
8. این استاد به لحاظ مقام نورانى و عبودیت حقیقى اش، هیچ گونه تشخّص، برترى و امتیازى ندارد و براى خود مرتبتى نمى بیند؛ از این لحاظ براى مقام رفاقت بهترین فرد خواهد بود.
9. این رفیق به لحاظ مقام روحانى و معنوىاش، داراى نورانیت نافذ و اراده مؤثر و روح پاک و قلب مهذب بوده و وجودش براى سالک نشان خیر و برکت است؛ حتى مواجهه و ملاقات و مجالست او در نورانیّت طالب سلوک معنوى مؤثر خواهد بود.
10. استاد به استعدادهاى مختلف افراد، صفات ذاتى باطنى آنان، اخلاق و صفات اکتسابى سالکان و اعمال و عادات اشخاص، توجه دارد و به مقتضا و تناسب این امور، دستورهاى لازم و برنامههاى مؤثر براى تخلیه و تهذیب و سیر و پیشرفت آنان معین مىکند؛ مانند پزشک متخصصى که به تناسب مزاج و به مقتضاى مرض، دارویى تجویز مىنماید.نگا: رسالة فى السیر و السلوک، ص91 - 92 و نیز نگا: روح مجرد، ص 49 - 67.
عارف واصل مرحوم شعرانى در این خصوص کلامى نغزدارد:
«حق آن است که سالک احتیاج به استاد عارف دارد؛ چرا که مبتدى هنگامى که قصد تهذیب نفس از رذایل را داشته باشد، نمىداند چطور شروع در سلوک کند و چه چیزى شایسته است تا انجام دهد و از آنچه باید بپرهیزد، چگونه عمل کند و چه بسا براى او صفت رذیله عجب، حاصل شود و خود بدان ملتفت نباشد تا از آن بپرهیزد، و لذا محتاج معلمى است تا به او تنبه دهد و او را به راه تخلص از آن ارشاد کند. پس همان طور که در صنایع و مهارتها به استاد احتیاج است در تحصیل ملکه تهذیب نفس نیز به استاد احتیاج مى باشد؛ بلکه احتیاج در این راه شدیدتر است».اندیشه و حیات شعرانى، (کیهان اندیشه)، شماره 45.
هر هنر که استاد بدان معروف شد | جان شاگردان بدان موصوف شد |
پیش استادى که او نحوى بود | جان شاگردش ازو نحوى شود |
باز استادى که او محو ره است | جان شاگردش ازو محو شه است |
مثنوىمعنوى،دفتر 1، ابیات 2829 و 2832 - 2833.
البته آنچه در این مورد مهم است، یافتن چنین فرد کاملى است که داراى ویژگىهاى دهگانه بوده و به حقیقت چنین مقام روحانى را حائز باشد؛ نه آنکه مدعى بوده و از حقیقت خالى باشد که در این صورت، خود گمراه بوده و گمراه کننده دیگران نیز خواهد بود. از این رو براى به دست آوردن چنین استادى باید کوشش نمود و دقت خاص به عمل آورد.
اگر چنین استادى یافت نشد - هر چند که جوینده یابنده بود - نباید ناامید بود و سلوک را به کنارى گذاشت؛ به خصوص در عصر حاضر که کشف اطلاعات و جمع آورى آنها، کار چندان دشوارى نیست. در این صورت سالک معنوى چند وظیفه و راهکار در پیش رو دارد:
یکم. همه آنچه را که از جانب خداى متعال ابلاغ گردیده و به همان نحو که بیان شده است، یاد بگیرد و به آن علم و اطلاع کامل داشته باشد. بدون هیچ سهل انگارى و سستى، مجاهدت علمى را پیشه خویش سازد تا طریق الى الله را به خوبى و به شکل صحیح و جامع و به همان صورت که از جانب خداى متعال ارائه شده است، بشناسد؛ چنان که امامصادق«علیه السلام» مى فرماید: «العامل على غیر بصیرة کالسائر على غیر الطریق لا یزیده سرعة السیر الا بعداً»؛اصول کافى، ج1، باب «من عمل بغیر علم»، ج1.
«کسى که بدون بصیرت عمل مىکند، مانند کسى است که در غیر طریق افتاده و بیراهه مىرود و سرعت حرکت وى تنها دور شدن از هدف و مقصد رابیشتر مى کند».
دوم. به آنچه که آموخته به دقت عمل کند و در این خصوص نیز هیچ تسامح و سستى نداشته باشد. بدون شک شرایط و مقدمات و کم و کیف هر عمل مطرح شده در آیات و روایات، در اثر گذارى آن بر نفس انسانى و کمک به ارتقاى او به مراتب بالاتر مؤثر است. از این رو ظرافت در عمل به آموخته ها و آموزه هاى وارد شده، امرى ضرورى و بایسته است.
سوم. در مقام تحصیل علم بایسته سلوک معنوى و نیز در مقام عمل به آنها، با قدم حق و صدق پیش بیاید و هیچ تعصّب و تقلید نا به جا و سلیقه شخصى را در آنها دخالت ندهد.
شکّى نیست سالک معنوى با سه شرط یاد شده، مشمول عنایات خاص الهى مى گردد و از انحراف و لغزشها محفوظ مىماند و در سلوک به سوى خدا از ارشاد و راهنمایىهاى ولایت و از انوار و توجهات باطنى آنان برخوردار مىشود. چنین سالکى در مکتب اهل بیت«علیهم السلام» بوده و از آنان جدا نخواهد بود و در طریقى که ایشان قدم برداشتهاند، قرار خواهد گرفت، این طریق همان «صراط مستقیم» است و انحراف از آن، نتیجهاى جز خسران نخواهد داشت.نگا: مقالات، ج1، ص83 - 87.
همچو آهن زآهنى بىرنگ شو | در ریاضت آینه بى رنگ شو |
خویش را صافى کن از اوصاف خود | تا ببینى ذات پاک صاف خود |
بینى اندر دل علوم انبیا | بى کتاب و بى معید و اوستا |
مثنوى معنوى، دفتر1.
برای مطالعه در این زمینه منابعی از کتابهای اخلاقی و عرفان عملی معرفی می شود:
1. اوصاف الاشراف، خواجه نصیرالدین طوسی
2. منازل السائرین، خواجه عبدالله انصاری
3. جامع السعادات، نراقی
4. الاخلاق، شبر
5. سیر و سلوک، بحرالعلوم
6. لب اللباب، علامه طباطبایی